فقه معاصر:پیش‌نویس مسائل مستحدثه پزشکی (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

Alikhani (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح ارقام
Alikhani (بحث | مشارکت‌ها)
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۳: خط ۳۳:
| ناشر = بوستان کتاب
| ناشر = بوستان کتاب
| محل نشر = قم
| محل نشر = قم
| تاریخ نشر = ۱۳۸۴ش (جلد اول) / ۱۳۸۶ش (جلد دوم)
| تاریخ نشر = ۱۳۸۴ش (جلد اول) {{سخ}}۱۳۸۶ش (جلد دوم)
| نوبت چاپ =  
| نوبت چاپ =  
| شمارگان =  
| شمارگان =  
خط ۵۳: خط ۵۳:


=== ساختار و محتوای کتاب ===
=== ساختار و محتوای کتاب ===
هر جلد از کتاب با مقدمه‌ای از گروه فقه معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی آغاز و با فهرست نمایه‌ها پایان می‌یابد. جلد اول فاقد فهرست منابع است و فهرست منابعِ جلد دوم در پایان کتاب قرار دارد. مباحث جلد اول در پنج بخش و مطالب جلد دوم در چهار بخش سامان یافته است. مباحث جلد اول که از نظر فقهی بررسی شده‌اند، به ترتیب عبارت‌اند از:
هر جلد از کتاب با مقدمه‌ای از گروه فقه معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی آغاز و با فهرست نمایه‌ها پایان می‌یابد. جلد اول فاقد فهرست منابع است و فهرست منابعِ جلد دوم در پایان کتاب قرار دارد. مباحث جلد اول در پنج بخش و مطالب جلد دوم در چهار بخش (در مجموع نُه بخش) سامان یافته است. مباحث جلد اول که از نظر فقهی بررسی شده‌اند، به ترتیب عبارت‌اند از:


# تلقیح مصنوعی
# تلقیح مصنوعی
خط ۶۸: خط ۶۸:
# استناد به احادیث نبوی در مباحث پزشکی.
# استناد به احادیث نبوی در مباحث پزشکی.


== حکم برخی از صورت‌های تلقیح ==
== جواز تلقیح مصنوعی در دایره زوجیت و عدم جواز در غیر آن ==
به باور نویسندگان امروزه پزشکان متخصص و کارآمد، اسباب تولد فرزندان آزمایشگاهی را از راه تلقیح مصنوعی فراهم کرده‌اند، لذا لازم است مهم‌ترین صورت‌ها و سپس احکام آن مورد بررسی قرار گیرد (ص۳۸).
بخش اول و دوم کتاب به قلم [[محمدحسن ربانی]]، استاد درس خارج حوزه علمیه خراسان، تألیف شده است. ربانی در بخش اول برخی صورت‌های تلقیح مصنوعی را بررسی کرده است. او پس از بیان پیشینه و سه نظریه اصلی در این مسئله (جواز مطلق، عدم جواز مطلق، تفصیل) به تأسیس اصل می‌پردازد و با استناد به روایت‌های مختلف، اصل اولی را بر احتیاط می‌داند (ج1، ص۲۲-۳۸). او با بررسی هفت صورت از فرض‌های مختلف تلقیح مصنوعی، تنها دو فرض نخست را به‌طور تفصیلی تحلیل کرده و در سایر موارد، به مباحث مطرح‌شده در آن دو اکتفا نموده است. هفت صورت بررسی‌شده عبارت‌اند از:


از مهم‌ترین صورت‌های تلقیح، آمیخته نمودن نطفه مرد به زوجه‌اش در خارج از فرایند طبیعی است. اکثریت فقیهان می‌گویند این شیوه بارداری جایز است و دلیل جواز هم محرمیت زن و شوهر می‌باشد و فرزند حاصل شده هم حلال زاده و برای شوهر خواهد بود که از اوارث می‌برد و زن هم مادر فرزند محسوب می‌شود. البته در اینجا فقها نکته‌ای را به عنوان شرط بیان می‌کنند و آن اینکه این تلقیح باید با عمل حرام همراه نباشد، مثل نگاه اجنبی به عورت که حرام است (ص۴۰-۴۵).
# تلقیح زن با اسپرم شوهر (ج1، ص۴۰)؛
# بارورشدن زن از اسپرم اجنبی (ج1، ص۵۵)؛
# قراردادن اسپرم مرد در رحم زن اجنبی به عنوان اجاره (ج1، ص۱۰۷)؛
# بارورشدن تخمک زن از اسپرم همسر به صورت شرعی در خارج از رحم و قراردادن آن در رحم همسر (۱۱۳)؛
# بارورکردن تخمک زن با اسپرم همسر به صورت شرعی در خارج از رحم و قراردادن آن در رحم غیرهمسر (۱۱۴)؛
# بارورشدن تخمک زن از اسپرم همسر به صورت شرعی در خارج از رحم و قراردادن آن در رحم همسرِ دوم مرد (۱۱۶)؛
# بارورکردن تخمک زن اجنبی با اسپرم شوهر در خارج و قراردادن نطفه در رحم همسر (ج1، ص۱۱۹).


یکی دیگر از صورت‌های تلقیح این است که زن از نطفه مرد اجنبی بارور شود، به این شکل که نطفه مرد بیگانه از او یا از بانک منی اخذ و با عمل پزشکی در رحم زن گذاشته تا بارور گردد. باید گفت این عمل حرام است و روح شریعت با چنین عملی موافق نیست و اثر شرعی نیز بر آن مترتب نمی‌شود. از فتوای فقها چنین به‌دست می‌آید که در این مورد فرزند مطابق قاعده فراش به پدر ملحق می‌گردد (ص۵۵ و ۸۰).
به گفته نویسنده، همه فقیهان بر جایز‌بودن تلقیح زن با اسپرم شوهرش اتفاق نظر دارند. وی با استناد به برخی آیات (مانند [[آیه ۳۰ سوره معارج]]) و روایات بر درستی دیدگاه فقها استناد کرده، دلیلی بر ممنوع‌بودن این باروری نمی‌بیند (ج1، ص۴۳-۴۵). او در ادامه به بررسی نسب فرزند در چنین فرضی می‌پردازد و معتقد است در صورتی که عمل تلقیح جایز دانسته شود، فرزند هم به پدر و هم به مادر منسوب است، و در غیر این صورت تنها به مادر نسبت داده می‌شود (ج1، ص۴۷).


اینکه نطفه ترکیب شده‌ زن و مردی را در رحم اجاره‌ای یک زن دیگر قرار دهند، تا بچه‌ای از آن متولد شود، از جمله صورت‌های دیگر تلقیح است. آیه الله یزدی درباره این مسئله می‌گوید: این عمل جایز است، زیرا هیچ یک از عنوان‌های حرام بر آن صدق نمی‌کند؛ بعلاوه جای دادن جنین در رحم زن بیگانه نه مصداق زنا است و نه مصداق ریختن نطفه در رحمی که بر مرد حلال نیست. گفتنی است که در این فرض فرزند از آنِ زن صاحب رحم یا شوهر این زن نیست، بلکه فرزند در این صورت به مرد و زنی که «اسپرم» و «اوول» از آنها گرفته شده و در خارج ترکیب و سپس در رحم اجاره‌ای کاشته شده است، ملحق می‌شود (ص۱۰۷-۱۱۰).
ربانی با استناد به روح شریعت، بارورشدن زن از اسپرم اجنبی را حرام دانسته است (ج1، ص۵۵). او برای این منظور به آیه ۳۰ سوره معارج و برخی روایات استناد کرده که بر اساس آنها قراردادن نطفه در رحم زن اجنبی حرام است (ج1، ص۵۸). او پس از بررسی مفصل سند و دلالت روایات، این احادیث را از این جهت بی‌اشکال می‌داند و از دلایل مجوزان این نوع تلقیح پاسخ می‌دهد (ج1، ص۵۸-۸۰). به گفته او، در این مورد نیز از فتوای فقها استفاده می‌شود که آنان فرزند را به پدر ملحق می‌دانند. او در تأیید این دیدگاه، به دسته مختلفی از روایات استناد می‌کند که بر اساس آنها فرزندِ به‌دنیا آمده به صاحب فراش ملحق شده است (ج1، ص۸۰-۸۶). او در ادامه به صورت مبسوط به بررسی قاعده فراش می‌پردازد (ج1، ص۸۶-۱۰۶). مؤلف در پایان، حکم ارث را تابع جواز و عدم جواز تلقیح مصنوعی می‌داند و در صورت جواز به ارث‌بری، و در صورت عدم جواز به عدم ارث‌بری حکم می‌کند (ج1، ص۱۲۵-۱۳۲).  


== فسخ نکاح با امراض مسری ==
== جواز فسخ نکاح با امراض مسری ==
به گزارش نویسندگان فقها در طرح مسئله عیب‌های زنان و مردان که می‌تواند اسباب فسخ نکاح باشد، سیاق واحدی را دنبال نکرده‌اند؛  برخی از آنان بطور خلاصه تعداد عیوب و اسباب فسخ را مشخص نموده‌اند و عده‌ای دیگر به بیان آنها پرداخته‌اند (ص۱۴۴).  
محمدحسن ربانی در بخش دوم به بررسی فسخ‌شدن نکاح با بیماری‌های مُسری می‌پردازد. حجم زیادی از این بخش به طرح مباحث مقدماتی، مانند تعریف فسخ، فرق طلاق، فسخ و انفساخ، و اسباب فسخ اختصاص یافته است (ج1، ص۱۳۵-۱۴۸). نویسنده معتقد است، اگر زن و شوهر قبل از نکاح و وقوع عقد از وجود بیماری‌های واگیردار در یکی از طرفین اطلاع حاصل کنند، نباید با یکدیگر ازدواج کنند. اما در صورتی که این عقد بدون آگاهی قبلی انجام شود، ربانی هشت دلیل بر جواز فسخ نکاح بیان می‌کند: از جمله قاعده ضرر، تدلیس، اولویت بیماری‌های مسری نسبت به مواردی مانند عنن (ج1، ص۱۴۸-۱۵۴). او در ادامه سه دلیل ذکرشده بر عدم جواز فسخ را ذکر کرده (مانند استصحاب بقاء زوجیت و محصوره‌بودن اسباب فسخ) آنها را نقد می‌کند (ج1، ص۱۵۶-۱۵۹).  


بیشترین تعداد عیوب عامل فسخ نکاح، در کتاب شهید اول به چشم می‌خورد، ایشان عیوب مردان را در اینجا پنج‌گونه از این قرار به شمار می‌آورد: دیوانگی، اخته بودن، بریده بودن آلت، مرد نبودن یعنی علاقه نداشتن به زنان و جذام. وی همچنین عیوب نُه‌گانه زنان را این‌گونه برمی‌شمارد: دیوانگی، جذام، برص، کوری، زمین‌گیر بودن، باکره نبودن، عقل، بسته بودن محل وطی، مانعیت در محل وطی (ص۱۴۵).  
== جواز کالبدشکافی ==
نویسندۀ بخش سوم کتاب، سید حسین شریفی است که مسئله کالبدشکافی (تشریح) را از نظر فقهی بررسی می‌کند. به گفته او، فقیهان اصل اولی را بر حرمت تشریح جسد فرد مسلمان می‌دانند، هر چند آنان تشریح بدن میت کافر را فی الجمله جایز دانسته‌اند؛ ازاین‌رو به نظر آنان، فارغ از عنوان‌های ثانوی دخیل در موضوع، نمی‌توان جسد فرد مسلمان را کالبدشکافی کرد (ج1، ص۱۷۴). از نظر شریفی، مهم‌ترین علت حرمت کالبدشکافی، حرام‌بودن هتک حرمت انسان مسلمان است که فقیهان آن را بعد از مرگ نیز باقی می‌دانند؛ حرمت مثله، فوریت کفن و دفن (که معمولا تشریح آن را به تاخیر می‌اندازد) و وجوب دیه برای کالبدشکافی، از دلایل دیگری است که بر حرمت کالبدشکافی اقامه شده است (ج1، ص۱۷۶-۱۸۰). او به اختلاف فقیهان در ملحق‌کردن کافر ذمی به مسلمان اشاره می‌کند و پس بررسی چند روایت چنین نتیجه می‌گیرد که میت ذمّی همانند میت مسلمان، حرمت دارد (ج1، ص۱۸۶). او با بررسی روایات واردشده درباره میت مشکوک الاسلام نیز جسد یافته‌شده در سرزمین‌های اسلامی را جسد مسلمان ملحق می‌کند (ج1، ص۱۸۸-۱۹۰).


شیخ صدوق زنای زن را نیز از جمله عیب‌‌هایی برشمرده است که علقه زوجیت بر اساس آن فسخ می‌شود، چنانچه آورده است «وقتی که زن قبل از دخول زوج زنا کند، شوهر حق ردّ ازدواج را دارد». شیخ مفید فقیه برجسته امامیه نیز زنی را که بر اساس فجور و فحشا حدّ خورده است، از معیوب‌ها شمرده و گفته است، مرد می‌تواند با وجود این عیب عقد را فسخ نماید (ص۱۴۶).
شریفی در بررسی هتک حرمت صورت‌گرفته در کالبدشکافی، چنین نتیجه گرفته است که کالبدشکافی به عنوان پدیده‌ای خارجی، موجب هتک حرمت نمی‌شود؛ ازاین‌رو وی معتقد است، به‌رغم شهرت فتوای حرمت کالبدشکافی، حتی به لحاظ عنوان اوّلی نیز کالبدشکافی جایز است و در فرض مصلحت و ضرورت این حکم به مرحله وجوب خواهد رسید (ج1، ص۱۹۵). نگارنده در ادامه برخی دیدگاه‌های فقهی درباره ضرورت‌ها و شرایط تشریح بیان می‌کند (ج1، ص۱۹۶-۱۹۹). شریفی در ادامه حکم وصیت به کالبدشکافی، حکم دیه در فرض تشریح جسد مسلمان و حکم خرید و فروش جسد را بررسی کرده و دیدگاه فقیهان درباره تابع‌بودن این مسائل از جواز کالبدشکافی را نقل می‌کند (ج1، ص۲۰۲-۲۱۸).
 
همچنین فقیه معاصر مفتی‌الفریقین فقر زوج را از اسباب فسخ نکاح دانسته و عنوان می‌کند، اگر چنانچه عقد ازدواج محقق شد، ولی پس از مدتی برای زوج عسر و تنگ‌دستی پیش‌آمد که زوجه توان تحمل آن را نداشت و نخواست که به زندگی ادامه دهد؛ در این صورت زوجه حق فسخ نکاح را دارد و می‌تواند بدون طلاق از زوج جدا شود. فقهای معاصر دلیل این فسخ را نیز ادله قاعده «لاضرر» و تدلیس در ازدواج می‌دانند (ص۱۴۶ و ۱۵۰).
 
اگر زن و شوهر قبل از نکاح و وقوع عقد از وجود بیماری‌های واگیردار در یکی از طرفین اطلاع حاصل کنند، در این فرض آن دو نباید با یکدیگر ازدواج کنند و پزشک نیز در صورت آگاهی وظیفه دارد آنان را ارشاد نماید؛ خصوصا اگر پزشک در مقام مشورت قرار گرفته باشد (ص۱۴۸ و ۱۵۶).
 
== مبانی فقهی کالبدشکافی ==
به گفته مولّفین تردیدی نیست که اسلام برای فرد مسلمان حرمت و ارزش والایی قائل است و این حقیقتی است که در قرآن و روایات به صراحت مطرح شده است؛ درمقابل اسلام برای مشرکان و کافرانی که با مسلمانان در ستیز و جنگ هستند، هیچ‌گونه ارزش و اهمیتی قائل نیست؛ برخی کافر ذمی و معاهدی را نیز بعد از مرگ ملحق به آنان می‌دانند و استدلال می‌کنند که حرمت آنها ذاتی نبوده، بلکه عارضی بوده که با مرگشان‌ آن حرمت‌ زایل می‌شود (ص۱۸۴).
 
با توجه با این مطالب در فتاوای فقیهان چنین آمده است که حکم اولیِ تشریح و کالبدشکافی در مورد میت مسلمان، حرمت است؛ یعنی فارغ از ضرورت‌ها و عنوان‌های ثانوی، نمی توان جسد فرد مسلمان را کالبدشکافی کرد. اما در خصوص جسد کافر فی‌الجمله قائل به جواز شده‌ا‌‌‌ند (ص۱۷۴).
 
شایان ذکر است که مهم‌ترین علت حرمت کالبدشکافی، هتک حرمت انسان مسلمان است که بعد از مرگش نیز این حرمت باقی مانده است؛ حرمت مثله، وجوب دیه و فوریت کفن و دفن که معمولا تشریح آن را به تاخیر می‌اندازد، از علل دیگر حرمت کالبد شکافی محسوب می‌شود (ص۱۷۶-۱۸۰).
 
البته مطرح بودن ضرورت‌ها و عنوان‌های ثانوی در همه مسائل، خصوصا کالبد شکافی اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا با تطبیق عنوان‌هایی چون اضطرار عسر و حَرج، جانب واقعیت‌ها در نظر گرفته می‌شود؛ چنانچه فقها مانند آیه‌الله فاضل با اشاره به حرمت کالبد شکافی به حسب حکم اولیه گفته‌اند «در صورتی که فراگیری مسائل پزشکی در حدّی که حفظ جان یا تندرستی و مداوای بیماران مسلمان ولو در آینده متوقف بر آن باشد و تهیه مرده غیرمسلمان گرچه با خرید آن مقدور نباشد، در این صورت تشریح مسلمان به قدر ضرورت جایز است» (ص۱۹۶).
 
همچنین برخی از فقها مانند خویی معتقدند که اگر شخص به کالبدشکافی بعد از مرگ خودش وصیت کرده باشد، این وصیت موثر و نافذ است و کالبدشکافی در این صورت، دیگر هتک و بی‌احترامی به میت مسلمان تلقی نمی‌گردد (ص۲۰۳).


== احکام فقهی سقط جنین و کنترل موالید ==
== احکام فقهی سقط جنین و کنترل موالید ==
از نظر نگارنده‌گان آیات و روایات متعددی وجود دارد که سقط جنین را حرام دانسته و انسان را از ارتکاب آن برحذر داشته است، مانند آیاتی که در آنها به قتل نفس و پدیده شوم زنده به‌گور کردن دختران پراخته شده است (ص۲۲۸-۲۲۹).
مباحث مربوط به سقط جنین و کنترل موالید، به قلم محمدرضا رجایی نوشته شده است. رجایی پس از پرداختن به واژه‌شناسی و مراحل تکوین جنین (ج1، ص223-227)، ادله عام (ادله حرمت قتل نفس) و ادله خاص بر حرمت سقط جنین را بیان می‌کند (ج1، ص228-232). او که حرمت سقط جنین را منطبق بر دیدگاه همه فقیهان می‌داند (ج1، ص236) در ادامه به بررسی موارد جواز سقط جنین می‌پردازد. وی معتقد است، در صورتی که جنین سلامتی مادر را به خطر بیاندازد یا ادامه حاملگی برای مادر حرج شدید داشته باشد، سقط جنین تنها پیش از دمیده‌شدن روح (چهار ماه) جایز است، اما سقط کردن جنینی که از راه زنا به وجود آمده (هرچند زنا به اکراه انجام شده باشد) جایز نیست (ج1، ص238-244). رجایی در ادامه به بررسی فقهی راه‌های پیشگیری از انعقاد نطفه می‌پردازد و در نهایت فتوای برخی مراجع را ذکر کرده که بر اساس آنها، انواع این راه‌ها مادامی که موجب ضرر یا نازائی دائمی نشوند، و با فعل حرام دیگری همراه نبوده و به نابودی نطفه منجر نشود، جایز است (ج1، ص249-252).  


اگر چه دلایل فراوانی از قرآن و احادیث  بر حرمت سقط جنین ذکر شده است، اما شاید یکی از مهم‌ترین دلایل حرمت، اتفاق فقهای شیعه و سنّی بر وجوب دیه در تمام مراحل جنین است که دلیل بر جنایت بودن آن می‌شود؛ حتی اگر پدر و مادر بعد از ولوج روح جنین را سقط کنند (ص۲۳۱).  
== پیوند اعضا و احکام آن ==
بخش پنجم کتاب به قلم [[عباس تبریزیان]] به بررسی پیوند اعضا اختصاص دارد. نویسنده پس از واژه‌شناسی پیوند اعضا (ج1، ص263-268) برای تبیین حکم مسئله، مقدماتی را شرح می‌دهد. او به تعیین اصل در مسئله درمان می‌پردازد و طباطبت را از امور توقیفی نمی‌شمارد (ج1، ص275) و پس از بررسی احتمالات مختلف در مسئله به این نتیجه رسیده است که مسئله درمان به نظر پزشک و بیمار (هر دو) واگذار شده، در صورتی جایز است که هر دو راضی باشند و احتمال مؤثربودن درمان را بدهند (ج1، ص290). تبریزیان سپس به بررسی معنای اضطرار و حکم آن پرداخته (ج1، ص291-302)، سپس حقیقت مرگ را توضیح می‌دهد و آن را نابودی همه فعالیت‌های حیاتی بدن می‌داند (ج1، ص310). او در ادامه احکام مربوط به پیوند را ذیل اقسام آن بررسی کرده است:


حرمت سقط جنین یک حکم تعبدی صرف نیست، بلکه از نظر پزشکی نیز برای مادر عوارضی دارد که حتی گاهی به مرگ مادر می‌انجامد. پزشکان متخصص اتفاق نظر دارند که سقط جنین ضررهای جسمانی فراوانی چون عفونت، خون‌ریزی شدید و سوراخ شدن رحم درپی دارد که این عوارض بیشتر متوجه سقط‌های عمدی است؛ اگر چه موارد غیرعمدی هم از این‌گونه عوارض مصون نخواهند بود (ص۲۳۷).
=== جوار پیوند عضو حیوان یا عضو انسان به بدن خودش ===
به نظر تبریزیان، پیوند عضوی از اعضای بدن بیمار به بخش دیگری از بدنش جایز است؛ چنان‌که پیوند عضوی از بدن حیوان به بدن انسان جایز است؛ چرا که اصل اباحه و حسن دفع ضرر بر جواز آن دلالت دارند. او درباره طهارت اعضای جداشده نیز معتقد است، ادله نجاست اعضایی را که به بدن انسان پیوند زده شده شامل نمی‌شود (ج1، ص312-313).


با همه این اوصاف از دیدگاه اسلام در این موارد می‌توان جنین را سقط کرد: اگر جنین در رحم مادر فوت شده باشد، با ادامه حاملگی خطری حیات مادر را تهدید کند، حمل و ولادت حَرج شدید برای مادر داشته باشد و نطفه از زنا منعقد شده باشد (ص۲۳۸).
=== عدم جواز پیوند اعضای اصلی بدن انسان زنده به انسانی دیگر ===
به نظر عباس تبریزیان، اگر از انسان زنده عضوی حیاتی گرفته شود و به بیماری پیوند زده شود، به‌گونه‌ای که موجب مرگ دهنده گردد، این کار حرام است؛ زیرا نوعی قتل نفس به‌شمار می‌آید. رضایت فرد دهنده یا برتری جان گیرنده نیز این حکم را تغییر نمی‌دهد، چون هیچ‌کس مجاز نیست عمداً سبب پایان حیات خود شود. دلیل این حرمت در قرآن و روایات، وجوب حفظ جان و نهی از افکندن خود در هلاکت معرفی شده است، چنان‌که آیه «[[آیه ۱۹۵ سوره بقره|وَلا تُلقوا بِأیدیکم إِلَی التَهلُکة]]» بر آن دلالت دارد (ج1، ص۳۱۴-۳32).  


یکی از فروعات بحث سقط جنین، بحث راه‌های مشروع و غیرمشروع برای جلوگیری از انعقاد نطفه است، البته معلوم است که پس از انعقاد نطفه و ترکیب اسپرم با تخمک کسی حق ندارد، آن را ساقط کند؛ مگر در موارد ضروری و حَرجی که از نظر دین دارای اعتبار باشد؛ اما قبل از انعقاد و پیوند جلوگیری از انعقاد نطفه جایز است؛  هر چند نسبت به همسر دائمی بدون رضایت او و در صورت نبودن مشکل، عزل مکروه است (ص۲۴۹-۲۵۰).
=== جواز پیوند اعضای انسان مهدورالدم ===
 
در صورتی است که اعضا از بدن انسان مهدور‌الدم گرفته شود، نویسنده پیوند چنین عضوی به بدن فرد دیگر را بلااشکال می‌شمارد (ج1، ص335-337).  
در مورد بستن لوله‌های رحم زن نیز که منجر به قطع دائمی حاملگی می‌شود، برخی از فقها مانند آیه‌الله خامنه‌ای گفته‌اند «این عمل فی‌نفسه اشکال ندارد و از لمس و نظر حرام باید اجتناب شود و البته باید با اجازه شوهر باشد». همچنین ایشان در مورد وازکتومی که برای عقیم و نازاکردن مردان و با رضایت خود آنان صورت می‌گیرد، گفته‌اند «این عمل فی‌نفسه اشکال ندارد» (ص۲۵۳).
 
== پیوند اعضا و احکام آن ==
به باور این پژوهش اگر عضوی از انسان زنده که دارای حیات پایدار است، بیرون آورده شود و در بدن بیماری که حیاتش متوقف به آن عضو نیست پیوند گردد، به‌گونه‌ای که به مرگ دهنده عضو که خونش محترم است بینجامد، شکی در حرمت آن عمل نیست. زیرا قتل نفس است که خدا آن را حرام کرده است، حتی اگر مریض افضل از دهنده‌عضو و راضی به این کار باشد، چه اینکه کسی حق ندارد کاری کند که حیاتش پایان یابد و این از موارد جهاد و دفاع نیست. دلیل این حرمت نیز مطابق منابع دینی از قرآن و روایات، وجوب حفظ نفس و نیفکندن در هلاکت است؛ چنانچه آیه ( ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه ) به این مطلب اشاره دارد (ص۳۱۴-۳۱۶).


البته میان اعضا اصلی و رئیسه بدن که نبود آنها نقص در بدن محسوب می‌شوند، مانند قلب و کبد و اعضای غیررئیسه مانند پوست و رگ که محل آنها بلافاصله ترمیم و بهبود می‌یابد فرق است. از فتاوای فقها چنین استفاده می‌شود، بیشتر آنها که به حرمت اهدا و فروش عضو اصلی قائلند در بحث اهدا و فروش اعضای غیراصلی قائل به جواز می‌باشند (ص۳۵۸-۳۵۹).
=== جواز پیوند اعضای غیر اصلی از بدن فرد زنده ===
یکی دیگر از صورت‌های پیوند، قطع عضو از میت مسلمان است و پیوند آن در بدن انسان زنده‌ای که بدان نیازمند است. چنانکه در کلمات فقها اینگونه آمده است «هنگامی که حفظ نفس مسلمان متوقف بر پیوند عضوی از اعضای میت، در بدن او باشد، قطع عضو و پیوندش جایز است، ولی بُرنده عضو باید دیه آن را بپردازد (ص۳۶۱-۳۶۲).
مؤلف میان اعضای اصلی بدن (مانند قلب و کبد) که نبودشان موجب نقص دائم می‌شود، و اعضای غیراصلی (مانند پوست و رگ) که قابلیت ترمیم دارند، تمایز قائل می‌شود. او فتاوای فقها نقل کرده و نشان می‌دهد که اکثر آنان اهدا یا فروش اعضای اصلی را حرام می‌دانند، ولی در مورد اعضای غیراصلی معمولاً قائل به جواز شده‌اند (ج1، ص۳39-۳60).  


از جمله اقسام پیوند گرفتن عضوی از کسی است که فاقد حیات پایدار است و مقصود از کسی که حیات پایدار ندارد شخصی است که ناگزیر به زودی مرگش فرا می‌رسد؛ مانند کسی که ذبح شده و دست‌ و پا می‌زند و یا کسی که دچار مرگ‌مغزی شده است و این غیر از بیماری است که در آستانه هلاکت است. زیرا در چنین کسی احتمال بهبودی وجود دارد، ولی در آن کسی که حیات پایدارش را از دست داده، احتمال استقرار حیات دوباره و بازیافتن سلامت وجود ندارد (ص۳۸۰).
=== جواز استفاده از اعضای میت مسلمان برای نجات جان انسان ===
نگارنده یکی از مصادیق پیوند اعضا را استفاده از عضو فرد مسلمان متوفی برای نجات جان انسان زنده برمی‌شمارد. مطابق دیدگاه فقها، در مواردی که حفظ جان بیمار منوط به دریافت عضو از جسد باشد، این عمل مجاز شمرده می‌شود؛ با این شرط که گیرندۀ عضو، دیهٔ آن را پرداخت نماید. وی در ادامه دلایل حرمت این عمل را بررسی کرده، از آنها پاسخ می‌دهد (ج1، ص۳۶۱-۳70).


از کلام بیشتر فقها می‌توان دریافت که چنین شخصی که حیات پایدار ندارد در حکم میت است و اگر مثلا مرگ‌مغزی همان مرگ حقیقی تلقی می‌شود، در این صورت درآوردن عضو جایز است و می‌توان عضو قطع شده را به کسی که حیاتش متوقف بر آن است، برای پیوند داد (ص۳۸۰-۳۸۲).
=== جواز استفاده از اعضای انسان فاقد حیات پایدار ===
تبریزیان درباره فردی که حیات پایدار ندارد (مانند افرادی که مرگ مغزی شده‌اند) پیوند اعضای آنان جایز نیست و وصیت فرد به [[اهدای اعضا|اهدای اعضایش]] را نافذ نمی‌داند (ج1، ص۳۸۰-۳۸3).


== شبیه‌سازی از منظر فقه ==
== شبیه‌سازی از منظر فقه ==
پژوهشگران اعتقاد دارند که دانش شبیه‌سازی نیز مانند دیگر دانش‌های تجربی بشر دارای جنبه‌های مثبت و منفی است و در نتیجه آثاری حیات‌بخش و سودمند و یا آثاری زیانبار و خطرناک دارد. شبیه‌سازی گونه‌های مختلفی اعم از شبیه‌سازی در گیاهان، حیوانات و در بین انسان‌ها دارد. از این رو یکی از اقسام شبیه‌سازی میان زوج و زوجه است، در این فرض سلول جسمی از زوج و سلول جنسی از زوجه شرعی و قانونی او برداشت می‌شود و نطفه پس از گذراندن مراحل عملیات در رحم زوجه کشت و نوزاد از زوجه متولد می‌شود (ص۳۹ و ۴۰).
در جلد دوم کتاب، عباسعلی سلطانی و حسین ناصری مسئله [[شبیه‌سازی انسان]] را از منظر فقهی و حقوقی، البته نه به صورت مبسوط بررسی کرده‌اند. ایشان پس از بیان تاریخچه و آثار شبیه‌سازی (ج2، ص19-28) برخورد مجامع جهانی با شبیه‌سازی انسان را بیان کرده است (ج2، ص29-36). مؤلفان، پس از ذکر دلایل جواز (اصل حلیّت، اصل اباحه و اصل برائت) و دلایل حرمت شبیه‌سازی (بروز عناوین ثانوی و دخالت در کار خدا) ادله حرمت را ناکافی دانسته‌، از آن پاسخ می‌دهند (ج2، ص42-46). آنها در ادامه با استناد به ثبوت نسب از طریق نطفه، کودک حاصل از شبیه‌سازی را به صاحب آن سلول منتسب می‌دانند و توارث را از این طریق ثابت می‌داند  (ج2، ص۴۸-51).


فقها درباره حکم شرعی شبیه‌سازی نظریه‌های مختلفی چون حرمت، حلیت و جواز و قول به تفصیل دارند. برای پاسخ به این پرسش که طفل شبیه‌سازی شده، فرزند چه کسی است و آیا اساسا رابطه نسبی با دیگر انسانها دارد یا خیر؟ باید گفت بر پایه ملاک الحاق ولد و ثبوت نسب شرعی، پدید آمدن فرزند از نطفه است و با وجود این ملاک، می‌توان طفل شبیه‌سازی شده را که از سلول پدید آمده، ولد نامید و به صاحب سلول ملحق نمود (ص۴۱ و ۴۸).
نویسندگان در ادامه صورت‌های مختلف شبیه‌سازی را برشمرده، جواز شبیه‌سازی را به شرایط ذیل منوط کرده‌اند:


همچنین با رجوع به کتب لغت و کتب فقهی آشکار می‌شود که واژه «امّ» به معنای اصل هر چیزی است و این تعریف به زنی که صاحب سلول جنسی است و طفل شبیه‌سازی شده از این سلول صدق می‌کند؛ به ویژه اینکه نطفه در رحم زوجه نیز کشت شده است؛ پس این زن مادر و اصل این طفل به حساب می‌آید (ص۵۰).
* زن و مردی که سلول از آنها گرفته می‌شود، مشخص باشند، و در غیر این صورت نسب شرعی و قانونی ثابت نمی‌شود؛
* در مراحل عملیات عنوان حرامی وجود نداشته باشد که موجب نفی نسب شرعی شود، مثلا سلول جنسی از نطفه حاصل از زنا گرفته نشود، و الا نسب محقق نمی‌شود؛
* باید در مراحل گرفتن سلول هیچ‌گونه اختلاط و اشتباهی صورت نگیرد، و در غیر این صورت نسب شرعی ثابت نمی‌شود؛
* افرادی که عملیات شبیه‌سازی را انجام می‌دهند، باید متخصص و متعهد به اصول اسلامی باشند، تا ضرری متوجه جامعه انسانی نشود(ج2، ص۵۶).


در پایان باید گفت عملیات شبیه‌سازی با چند شرط جایز دانسته می‌شود: ۱. هر یک از زن و مرد که سلول از آنها گرفته می‌شود معلوم و مشخص باشند، زیرا بر فرد مجهول نسب شرعی ثابت نمی‌شود. ۲. در مراحل عملیات عنوان حرامی وجود نداشته باشد که موجب نفی نسب شرعی شود، مثلا سلول جنسی از نطفه حاصل از زنا گرفته نشده باشد.۳ . باید در مراحل گرفتن سلول جنسی و جسمی و بارور کردن و تحریک نطفه هیچ‌گونه اختلاط و اشتباهی صورت نگیرد وگرنه نسب حقیقی ثابت نمی‌شود. ۴. افرادی که عملیات شبیه‌سازی را انجام می‌دهند، باید متخصص و متعهد به اصول اسلامی باشند، تا ضرری متوجه جامعه انسانی نباشد (ص۵۶). 
== ادامه ==


== مقایسه تطبیقی مرگ و زندگی ==
== مقایسه تطبیقی مرگ و زندگی ==
با استناد به این تحقیق و مطابق روایات، فقها برای مرگ انسان نشانه‌هایی نام برده‌اند. هر چند تعیین زمان دقیق مرگ کار آسانی نیست، ولی می‌تو‌ان برای مرگ دو دسته نشانه بیان کرد؛ نشانه‌های اولیه که بلافاصله پس از مرگ ظاهر می‌شوند، مثل توقف تنفس، توقف گردش خون و ابری شدن قرنیه و اما نشانه‌های ثانوی که پس از گذشت چند ساعت‌ ‌آشکار می‌شود که از این قبیل است: سرد شدن بدن، سخت شدن جسد، کبودی‌های پس از مرگ و گندیدگی جسد که آخرین نشانه‌ مرگ حقیقی است؛ عملیات گندیدگی پس از مرگ از بافت‌های سلولی آغاز می‌شود، ولی آثار قابل مشاهده آن ۴۸-۷۲ ساعت‌ پس از مرگ ظاهر می‌شود (ص۸۰-۸۶).
با استناد به این تحقیق و مطابق روایات، فقها برای مرگ انسان نشانه‌هایی نام برده‌اند. هر چند تعیین زمان دقیق مرگ کار آسانی نیست، ولی می‌تو‌ان برای مرگ دو دسته نشانه بیان کرد؛ نشانه‌های اولیه که بلافاصله پس از مرگ ظاهر می‌شوند، مثل توقف تنفس، توقف گردش خون و ابری شدن قرنیه و اما نشانه‌های ثانوی که پس از گذشت چند ساعت‌ ‌آشکار می‌شود که از این قبیل است: سرد شدن بدن، سخت شدن جسد، کبودی‌های پس از مرگ و گندیدگی جسد که آخرین نشانه‌ مرگ حقیقی است؛ عملیات گندیدگی پس از مرگ از بافت‌های سلولی آغاز می‌شود، ولی آثار قابل مشاهده آن ۴۸-۷۲ ساعت‌ پس از مرگ ظاهر می‌شود (ج2، ص۸۰-۸۶).


آنچه گذشت نشانه‌های مرگ حتمی بود، ولی معمولا در مردگان‌مغزی به ویژه در ساعات اولیه این نشانه‌ها ظاهر نمی‌شود، بنابراین برای تشخیص مرگ مغزی نمی‌توان به دنبال این نشائه‌ها در بالین بیمار گشت؛ زیرا تشخیص مرگ مغزی نیز کاری بس دشوار است (ص۸۶-۸۷).
آنچه گذشت نشانه‌های مرگ حتمی بود، ولی معمولا در مردگان‌مغزی به ویژه در ساعات اولیه این نشانه‌ها ظاهر نمی‌شود، بنابراین برای تشخیص مرگ مغزی نمی‌توان به دنبال این نشائه‌ها در بالین بیمار گشت؛ زیرا تشخیص مرگ مغزی نیز کاری بس دشوار است (ج2، ص۸۶-۸۷).


نکته قابل توجه آن است که بر پایه روایات، از جمله کسانی که می‌باید در دفن آنها صبر کرد، افرادی هستند که آوار بر سر آنها خراب شده و روشن است که این افراد شبیه‌ترین کسان به مردگان‌مغزی هستند. وجوب سه‌روزه صبر برای چنین افرادی، دقیقا مطابق زمانی است که برای آزمایش‌های مربوط به تشخیص مرگ‌مغزی لازم است (ص۹۴).
نکته قابل توجه آن است که بر پایه روایات، از جمله کسانی که می‌باید در دفن آنها صبر کرد، افرادی هستند که آوار بر سر آنها خراب شده و روشن است که این افراد شبیه‌ترین کسان به مردگان‌مغزی هستند. وجوب سه‌روزه صبر برای چنین افرادی، دقیقا مطابق زمانی است که برای آزمایش‌های مربوط به تشخیص مرگ‌مغزی لازم است (ج2، ص۹۴).


حاصل سخن آن است که دقت در روایات ‌معصومین (ع) و همچنین تحقیقات پزشکی ما را به این نکته اساسی رهنمون می‌سازد که باید به نشانه‌های اولیه مرگ بی‌توجه بود، تا هنگامی که نشانه‌های قطعی مرگ آشکار گردد (ص۹۵).
حاصل سخن آن است که دقت در روایات ‌معصومین (ع) و همچنین تحقیقات پزشکی ما را به این نکته اساسی رهنمون می‌سازد که باید به نشانه‌های اولیه مرگ بی‌توجه بود، تا هنگامی که نشانه‌های قطعی مرگ آشکار گردد (ج2، ص۹۵).


جالب است که در بیماران دچار مرگ‌مغزی در کودکانی که کمتر از پنج سال داشته باشند، برای خروج از حالتی که نزد بالغان حالت بازگشت‌ناپذیر مغز شمرده می‌شود، توان دو چندانی وجود دارد و علت آن نیز وجود بافت‌های عصبی جوان‌تر و مقاوم‌تر نسبت به تورم مغزی است. بنابراین ملاک‌های قطعی مرگ‌مغزی، یعنی مرگ همه مغز و توقف تپش خود به‌خودی قلب نمی‌تواند، معیاری برای زوال حیات در همه انسان‌ها باشد (ص۹۶).
جالب است که در بیماران دچار مرگ‌مغزی در کودکانی که کمتر از پنج سال داشته باشند، برای خروج از حالتی که نزد بالغان حالت بازگشت‌ناپذیر مغز شمرده می‌شود، توان دو چندانی وجود دارد و علت آن نیز وجود بافت‌های عصبی جوان‌تر و مقاوم‌تر نسبت به تورم مغزی است. بنابراین ملاک‌های قطعی مرگ‌مغزی، یعنی مرگ همه مغز و توقف تپش خود به‌خودی قلب نمی‌تواند، معیاری برای زوال حیات در همه انسان‌ها باشد (ج2، ص۹۶).


== یائسگی و آراء فقهی علما ==
== یائسگی و آراء فقهی علما ==
بر اساس یافته‌های نویسندگان در قرآن به یائسگی زنان اشاره شده است، آنجا که می‌فرماید «یَئسنَ من المحیض»؛ همچنین روایات فراوانی در مورد یائسگی زنان در منابع دینی وارد شده است. یائسگی در زندگی یک زن یعنی آن وقت که عادت ماهیانه او به طور دائم متوقف شده و او دیگر از حیض دیدن مایوس شده است که در این زمان دیگر زن قدرت بچه‌دار شدن را از دست می‌دهد. برافروختگی و گُر‌گرفتگی، تعریق ناگهانی، نامنظم شدن عادت ماهیانه و اضطراب و ترس های عمیق از شایع‌ترین نشانه های یائسگی است (ص۱۰۳-۱۱۸).
بر اساس یافته‌های نویسندگان در قرآن به یائسگی زنان اشاره شده است، آنجا که می‌فرماید «یَئسنَ من المحیض»؛ همچنین روایات فراوانی در مورد یائسگی زنان در منابع دینی وارد شده است. یائسگی در زندگی یک زن یعنی آن وقت که عادت ماهیانه او به طور دائم متوقف شده و او دیگر از حیض دیدن مایوس شده است که در این زمان دیگر زن قدرت بچه‌دار شدن را از دست می‌دهد. برافروختگی و گُر‌گرفتگی، تعریق ناگهانی، نامنظم شدن عادت ماهیانه و اضطراب و ترس های عمیق از شایع‌ترین نشانه های یائسگی است (ج2، ص۱۰۳-۱۱۸).


بررسی دیدگاه‌های فقهی علما نشان‌ می‌دهد که در تعیین مصداق سنّی برای یائسگی اختلاف نظر وجود دارد. چه این که تعداد زیادی از فقها بر این باورند که زنان قرشی در سنّ شصت‌سالگی و زنان غیرقرشی در سن پنجاه‌سالگی به یائسگی می‌رسند و در مقابل برخی از آنها معتقدند که سنّ یائسگی در زنان اعم از قرشی و غیرقرشی یکسان است که برخی سن پنجاه‌سالگی و برخی دیگر شصت‌سالگی را اعلام نموده‌اند (ص۱۳۲-۱۳۳).
بررسی دیدگاه‌های فقهی علما نشان‌ می‌دهد که در تعیین مصداق سنّی برای یائسگی اختلاف نظر وجود دارد. چه این که تعداد زیادی از فقها بر این باورند که زنان قرشی در سنّ شصت‌سالگی و زنان غیرقرشی در سن پنجاه‌سالگی به یائسگی می‌رسند و در مقابل برخی از آنها معتقدند که سنّ یائسگی در زنان اعم از قرشی و غیرقرشی یکسان است که برخی سن پنجاه‌سالگی و برخی دیگر شصت‌سالگی را اعلام نموده‌اند (ج2، ص۱۳۲-۱۳۳).


در کنار این اقوال در مورد یائسگی زنان گروهی دیگر از فقها قائل به احتیاط شده و جمع میان تروک حائض و اعمال مستحاضه را برای سنین پنجاه تا شصت سالگی اعلام کرده‌اند؛ چنانچه از این گروه که قائل به احتیاط می‌باشند، آیه‌الله وحید است که می‌گوید: «زن بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می‌شود و چنانچه خونی ببیند، حیض نیست و احتیاط واجب آن است که بعد از تمام شده پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال جمع کند، بین احکام یائسه و غیریائسه و فرقی نمی‌کند که زن قرشی یا غیرقرشی باشد» (ص۱۳۰ و ۱۳۴).
در کنار این اقوال در مورد یائسگی زنان گروهی دیگر از فقها قائل به احتیاط شده و جمع میان تروک حائض و اعمال مستحاضه را برای سنین پنجاه تا شصت سالگی اعلام کرده‌اند؛ چنانچه از این گروه که قائل به احتیاط می‌باشند، آیه‌الله وحید است که می‌گوید: «زن بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می‌شود و چنانچه خونی ببیند، حیض نیست و احتیاط واجب آن است که بعد از تمام شده پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال جمع کند، بین احکام یائسه و غیریائسه و فرقی نمی‌کند که زن قرشی یا غیرقرشی باشد» (ج2، ص۱۳۰ و ۱۳۴).


همچنین ایشان در ادامه بیان می‌کند که «اگر زنی شکّ دارد که یائسه شده یا نه و چنانچه خونی ببیند و نداند که حیض است یا استحاضه در این صورت، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است» (ص۱۳۰).
همچنین ایشان در ادامه بیان می‌کند که «اگر زنی شکّ دارد که یائسه شده یا نه و چنانچه خونی ببیند و نداند که حیض است یا استحاضه در این صورت، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است» (ج2، ص۱۳۰).


[[رده:پیش‌نویس مقاله‌ها]]
[[رده:پیش‌نویس مقاله‌ها]]