پرش به محتوا

کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین

از دانشنامه فقه معاصر

فلما مضى علي بن أبي طالب رضي الله عنه إلى سبيل الله اجتمع الناس إلى ابنه الحسن، فبايعوه و رضوا به و بأخيه الحسين من بعده.[۱] امام مجتبى عليه السّلام حاضر به پذيرش اين شرط نشده و فرمود: با آنها بيعت مى‏كند به اين شرط كه با هر كس جنگيد بجنگند و با هر كس به مسالمت برخورد كرد، با مسالمت برخورد كنند. فبكى الناس ثم بايعوه، و كانت بيعته التي أخذ على الناس أن يحاربوا من حارب، و يسالموا من سالم‏[۲] امام در نخستین اقدام نامه ای برای معاویه می نویسد[۳] اما این نامه نگاری های نتیجه ای نداشت و معاویه پس از دسیسه هایی [۴] با سپاهی از یاران خود برای جنگ با امام(ع) حرکت کرد.[۵] جعفریان، امام می دانست كه معاويه كسى نيست كه تسليم اين نامه‏ها شود، مهم آن بود كه‏  نامه‏هاى امام به عنوان يك سند در تاريخ باقى مانده و استدلالهاى دو طرف را در مورد مشروعيت خودشان نشان دهد.[۶] امام(ع) سپاهی متشکل از دوازده هزار نفر به فرماندهی عبیدالله بن عباس به جنگ با معاویه فرستاد[۷]دينورى مى‏گويد: معاويه سپاهى را به فرماندهى عبد الله بن عامر بن كريز به سوى انبار فرستاد تا از آنجا به سوى مدائن پيشروى كند. امام كه وضع را چنين ديد خود عازم مدائن شد و چون به ساباط رسيد از ياران خود سستى و بى‏رغبتى به جنگ مشاهده فرمود، همانجا اردو زد و خطبه ای خواند[۸] به گفته جعفریان همه مورخان همچون دينورى، بلاذرى و ابو الفرج اصفهانى- و حتى‏ شيخ مفيد كه اخبار خود را از اصفهانى گرفته- گفته‏اند كه امام در سخنان خود به گونه‏اى سخن گفت كه بوى صلح مى‏داد. به همين دليل خوارج بر بر او حمله ور شدند و یارانش مردم را از او دور کردند.[۹] حضرت به سمت مداین حرکت کرد که در هنگام حرکت مردی از خوارج در دشنه ای در ران حضرت(ع) فرو برد و حضرت(ع) را زخمی کرد و لذا حضرت(ع)‌با زخمی سنگین وارد مداین شد[۱۰] جعفریان در صحت این نقل تردید کرده و با استناد به تاریخ یعقوبی می نویسد: معاویه مغيرة بن شعبه و عبد الله بن عامر را به ساباط فرستاد تا درباره صلح با امام سخن بگويند. وقتى آنها (دست خالى) از نزد امام بيرون آمدند، زير لب (و طبعا براى تحريك خوارج) به گونه‏اى كه مردم بشنوند مى‏گفتند: خدا به وسيله فرزند پيامبر خون مردم را حفظ كرده فتنه را بواسطه او آرام كرد و صلح را پذيرفت. به گفته یعقوبی، با اين سخن سپاه مضطرب شده و مردم در راستگويى آنان ترديد نكردند.[۱۱] بنابر این حادثه مدائن نيز برخاسته از توطئه معاويه و فرماندهان وى و در رأس آنها فرد فاسقى چون مغيرة بن شعبه بوده است.[۱۲]

لشگر عبیدالله بن عباس در مقابل سپاه معاویه قرار گرفت و بخاطر دور بودن امام از سپاه عبیدالله، معاویه، عبد الرحمن بن سمره را نزد عبيد الله فرستاد، او با سوگند دروغین ادعا کرد که امام حسن (ع) صلح را پذیرفته است و با وعده پاداش فراوان، عبیدالله بن عباس را به خود جذب کرد.[۱۳] با رفتن عبيد الله، قريب دو سوم سپاه عراق به معاويه پيوست‏[۱۴] و قیس جانشین عبیدالله بن عباس شد اما معاویه نتوانست او را بفریبد.[۱۵] به گفته جعفریان، سياستى كه معاويه از آن بهره كافى برد، استفاده از شايعاتى بود كه خود آنها را در سه منطقه كوفه، ساباط و ميدان جنگ منتشر مى‏كرد تا جایی که كوفيان گمان مى‏كردند كه كار تمام شده است.[۱۶] به گفته یعقوبی مورخ معاویه افرادی را به لگشرگاه امام می فرستاد تا بگويد كه قيس بن سعد صلح را پذيرفته است. از سوى ديگر، كسانى را به لشكر قيس مى‏فرستاد تا بگويند حسن با معاويه صلح كرده است.[۱۷] کوفیان گمان کردند که کار تمام شده است[۱۸] اشراف عراق كه احتمال پيروزى معاويه را قوى دانستند، به معاويه ملحق شده و بيعت میکردند[۱۹] وخبر الحاق اشراف با نامه قیس به دست امام حسن(ع) رسید و حضرت با سخنرانی خود به مذمت یارانش پرداخت.[۲۰]گروه فراوانى از اشراف عراق به معاويه پيوسته و حتى گفته بودند كه حاضرند حسن را دست بسته به او تحويل دهند[۲۱]

                        حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:147

معاويه و درخواست صلح‏

پژوهشگر تاریخ رسول جعفریان در تحلیل صلح امام(ع) می نویسد: معاویه بخاطر تصرف بی دردسر عراق اصرار داشت که امام راضی به کناره گیری از حکومت شود لذا با فرستادن گروهی به ساباط مدائن و ملاقات حضرت سعی کرد تا امام(ع) را راضی به صلح کند که حضرت حاضر نشد همچنین نامه ها نخست امام به معاویه تسلیم و تهدید به جنگ با معاویه بود. در نقلی دیگر امام(ع) در سخنرانی خود به صراحت اعلام کرد که معاویه صلح خواسته که هیچ عزتی در آن نیست و اگر برای جنگ آماده هستید من در کنار شما هستم و اگر حیات را بخواهید بگویید تا صلح او را قبول کنم. همچنین معاویه با فرستادن جاسوسانی در میان سپاه مقدم امام(ع) شایعاتی را درباره صلح منتشر کردند كه امام(ع) با نامه ‏نگارى به معاويه درخواست صلح كرده است، چرا شما جان خود را به خطر مى‏اندازيد؟ چنین شایعاتی بعدها به صورت نقلهاى تاريخى در آمده و واقعيات را دگرگون كرده است و سبب شد تا مورخان اظهار كنند كه خود امام(ع)، صلح را پيشنهاد كرده است.[۲۲]



دنباله

منابع

  1. الفتوح،ج‏4،ص:283   كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى (م 314)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/91
  2. أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:29(چاپ‏زكار،ج‏3،ص:279)
  3. آدرس
  4. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 9
  5. مقاتل‏الطالبيين،ص:69
  6. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:138
  7. مقاتل‏الطالبيين،ص:71
  8. الأخبارالطوال،ص:216
  9.                         حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:143
  10. الأخبارالطوال،ص:21۷
  11. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:143
  12. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:143
  13. أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:37(چاپ‏زكار،ج‏3،ص:283)
  14. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:144
  15. أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:38(چاپ‏زكار،ج‏3،ص:283)
  16. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:145
  17. تاريخ‏اليعقوبى،ج‏2،ص:215
  18. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:146
  19. أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:39(چاپ‏زكار،ج‏3،ص:284) و الفتوح،ج‏4،ص:289
  20. الفتوح،ج‏4،ص:289
  21. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:146
  22. حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:147