|
|
(۴۹۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
|
| | ==== رده:پیشنویس مقالهها ==== |
| ==معرفی و گزارش ساختار== | |
| کتاب طنز در آیینه فقه پژوهشی است با هدف تبیین احکام طنز در مقوله های فرهنگی و اجتماعی.
| |
| کتاب در سه بخش و چندین فصل تنظیم شده است. نویسنده در بخش اول، به بررسی مفهوم طنز و مفاهیم مشابه همچون (هزل، بذل، لطیفه..) و تاریخچه طنز پرداخته است. (ص........) در بخش دوم، در سیزده فصل طنز از منظر فقهی بررسی شده است. در بخش سوم، به استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات اشاره کرده و آنها را با طنز پیوند داده تا نشان دهد طنز چگونه میتواند در قالبهای قرآنی و روایی به کار رود.
| |
|
| |
|
| این کتاب در سال ۱۳۹۳ش و به همت مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در در ۲۰۷ صفحه به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب عزیز الله زارع آملی (زاده ۱۳۴۰) محقق و مدرس حوزه ی علمیه قم بوده و کتاب «دوجهان بینی اسلام و کمونیسم» ازجمله آثار علمی اوست.
| |
|
| |
|
| ===روش شناسی===
| | [[:رده:پیشنویس مقالهها|https://ency.feqhemoaser.com/fa/view/%D8%B1%D8%AF%D9%87:%D9%BE%DB%8C%D8%B4%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7]] |
| نویسنده در این کتاب، احکام تکلیفی مربوط به طنز را با استناد به ادله اربعه فقهی قرآن، سنت، اجماع و عقل(ص۱۴۰)بررسی کرده است. وی تلاش کرده است با استفاده از روایات فقهی و اخلاقی، و همچنین تحلیل سند و دلالت آنها(۶۴-۷۶)، حکم الهی مربوط به هر موضوع را در حوزه طنز استخراج و بیان کند. وی از قواعد اصولی اصل برائت (ص۶۰)، باب تزاحم (ص۱۶۷) همچنین از قواعد عقلی وجوب دفع افسد به فاسد(ص۱۶۷) نیز بهره جسته است.
| |
| نویسنده در بعضی از فروعات فقهی با نگاه انتقادی به برخی تحلیل های فقهی صاحبان فتوی، نظرات آنان را نقد کرده و سعی کرده نظری جامع تر و دقیق تری ارائه دهد.
| |
|
| |
|
| | == شان نزول == |
| | گروهی از مسلمانان که در مکه تحت فشار و آزار مشرکان بودند، پس از هجرت به مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و از ظلم مشرکان شکایت کردند. آنها گفتند: «ای رسول خدا، زمانی که مشرک بودیم، در عزت و احترام زندگی میکردیم، اما بعد از ایمان آوردن، خوار و بیارزش شدیم.» پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند: «من مأمور به عفو هستم، پس جنگ نکنید.» اما زمانی که دستور جنگ بدر صادر شد، این موضوع برای برخی از آنها سخت و سنگین بود. در همین زمان، این آیه نازل شد.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۱۹ و جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۰۸.</ref> |
|
| |
|
| ==جایگاه فقهی طنز== | | === جهاد با عزت، مگر با افتخار === |
| نویسنده در ابتدا روایات مرتبط با مزاح را به سه دسته کلی تقسیم میکند: جواز مزاح، نهی از مزاح بهطور مطلق و نهی از کثرت مزاح. پس از بررسی سندی و دلالتی هر یک از این روایات، نویسنده به جمعبندی و تحلیل آنها میپردازد. او با استفاده از تعلیلهایی که در روایات نهی از مزاح آمده، نتیجه میگیرد که مراد شارع از نهی در این روایات، نهی تنزیهی است و نه تحریمی. همچنین، با استناد به قرائن و شواهد موجود در متن روایات و بر اساس قاعده اصولی، روایات نهی را به نهی از کثرت مزاح تفسیر میکند و توضیح میدهد که آنچه کراهت دارد، کثرت مزاح است، نه خود مزاح. در ادامه، نویسنده با استناد به روایتی که بر کثرت مزاح در سفر دلالت دارد، حکم به عدم کراهت کثرت مزاح در سفر میدهد. (ص۶۳-۸۰)
| | این آیه که در مدینه نازل شده،<ref name=":02">طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۳.</ref> درباره منافقان یا مؤمنان سُست ایمانی است که عجولانه درخواست جنگ با مشرکان داشتند<ref name=":12">جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ۱۳۸۹ش، ج۱۹، ص۵۴۲.</ref> و گروهی را که به لوازم توحید آگاه نبوده و به حکم قتال با کفار اعتراض میکردند، توبیخ میکند.<ref>حسینی همدانی، انوار درخشان در تفسیر قرآن، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۲۵. |
| نویسنده در ادامه با استناد به روایات، به بررسی حکم شرعی خنده و کلام خندهآور پرداخته است. او سوال میکند که آیا خندیدن یا کلام و فعل خندهآور در اسلام حکم خاصی دارد؟
| |
| نویسنده در ابتدا با استناد به روایاتی که از خنداندن دیگران نهی کردهاند، دلالت این روایات را بررسی کرده و نتیجه میگیرد که این نهیها جنبه ارشادی دارند و نه مولوی. به عبارت دیگر، نهی از خندان دیگران به معنای تحریم نیست، بلکه نوعی توصیه است که نشان میدهد کثرت خندیدن ممکن است نکوهیده باشد. (ص۸۱-۸۷)
| |
|
| |
|
| | حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تحقیق، محمدباقر بهبودی، تهران، لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.</ref>به گفته مکارم شیرازی، مفسر قرآن، افرادی که از حضور در میدان جنگ ترسیده و ناراحت شدهاند، در این آیه و آیه قبل دو پاسخ دریافت میکنند. ابتدا به آنها یادآوری میشود که زندگی دنیا زودگذر است و پاداشهای آخرتی بسیار ارزشمندترند. سپس تأکید میشود، هرجا که باشید مرگ به سراغ شما خواهد آمد، حتی اگر در برجهای مستحکم پناه بگیرید.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۱۷.</ref> بنابراین قرآن نشان میدهد که باور منافقان درباره فرار از جنگ یا پنهان شدن در ساختمانهای قوی برای جلوگیری از مرگ، اشتباه است؛ زیرا مرگ از قضاهای حتمی الهی است و نمیتوان آن را به تأخیر انداخت.<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ۱۳۸۹ش، ج۱۹، ص۵۶۲.</ref> در نتیجه مرگ عزتمندانه در میدان نبرد بهتر از مرگ با ذلت در آیه را به معنای قصر، قلعه یا خانههایی با دیوارهای محکم تفسیر کردهاند.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۲۰.</ref> |
|
| |
|
| | === همه کارها از جانب خداست === |
| | دنباله آیه «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ» به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندارهای باطل منافقان اشاره کرده که می گفتند هر پیروزی و نیکی را از جانب خدا می دانستند و هر شر و بدی را به پیامبر(ص) نسبت می دادند<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۲۰.</ref> |
|
| |
|
| ==مصادیق طنز==
| | برخی مفسران معتقدند این آیه به یهودیانی اشاره دارد که به هنگام ظهور پیامبر(ص) رخدادهای خوب زندگی را به خدا و حوادث بد را به از قدم پیامبر(ص) میپنداشتند<ref>آدرس در جای دیگر بیاور.............مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۲۰.</ref> |
|
| |
|
| نویسنده در ابتدا مصادیق طنز را در هر فصلی بیان می کند سپس با تعریف اجمالی و توضیحاتی، موضوع بحث را به خوبی تبیین کرده و با بیان ادله فقهی و بحث های سندی و محتوایی روایات به جمع بندی و بیان حکم الهی اکتفا میکند.
| | بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه آيه فوق درباره يهود است، و منظور از" حسنة" و" سيئة" همه حوادث خوب و حوادث بد است، زيرا يهود به هنگام ظهور پيامبر ص حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مىدادند و حوادث بد را از قدم پيامبر ص مىپنداشتند، |
| این مصادیق عبارتند از:
| |
|
| |
| ===رابطه طنز و لهو===
| |
| در فصل پنجم از بخش دوم، نویسنده درصدد این است که آیا طنز مصداقی از لهو است تا حرام محسوب شود؟
| |
| نویسنده با استناد به [[سوره لقمان آیه 6]] و کلمات فقهای متعدد به حرام بودن لهو (مثل حرمت شکار لهوی و اتمام نماز در سفر) اشاره می کند. وی اشکال می کند: اگر این موارد به دلیل لهو بودن ممنوعاند، برنامههای سرگرمکننده رادیو و تلویزیون که ساعت ها وقت مردم را میگیرد، باید مصداق لهو حرام باشند (ص106).
| |
|
| |
|
| زارعی در پاسخ این مسأله می نویسد: اطلاق روایات لهو انصراف به قسم خاصی از لهو دارد و لهو بصورت مطلق حرام نیست. وی کلام شیخ انصاری و مرحوم خویی را مؤید بر این مطلب ذکر می کند. همچنین مولف با استناد به گفته شیخ انصاری، حرمت لهو مطلق را خلاف نظر مشهور و سیره متشرعه می داند. بنابر این تنها نوعی از لهو ممنوع است که انسان را از امور مهم باز دارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل، طنزی که برای آگاهیبخشی به جامعه یا نقد ناهنجاریهای اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است (ص107 - 110).
| | آنها با شیوه بدنام کردن پیامبر(ص) و سلب مسئولیت از خود لغزش ها را توجیه و گناهان را به گردن پیامبر(ص) می انداختند<ref>تفسير نور، ج2، ص: 112</ref> |
|
| |
|
| ===مبالغه در ادبیات طنز===
| |
|
| |
|
| نویسنده در توضیح این موضوع می نویسد: طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر، مشکلات ده درصدی جامعه را بهطور اغراقآمیز، هشتاد درصد به نمایش میگذارند. حال سؤال اساسی این است که اغراق در طنز بهعنوان دروغ محسوب میشود یا خیر؟
| |
| وی با استناد به کلام شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرمه و مرحوم خویی در کتاب مصباح الفقاهة و نیز کلام شیخ طبرسی و علامه طباطبایی در تفسیر آیه 81 سوره توبه (ان تسعغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم) نتیجه میگیرد: از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان به ویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعارهها دروغ به حساب نمیآید.لذا اغراق در طنز متمایز از دروغ است و مشکل فقهی ندارد. (ص۱۱۱ - ۱۱۳)
| |
|
| |
|
| | دنباله آیه به ادامه گفتار منافقان مبنی بر رسیدن به پیروزی را از طرف خدا می دانند شایستگی آنها سبب رسیدن به چنین موهبتی شده و شکست در میدان جنگ همچون جنگ احد را در اثر سوء تدبير پيامبر ص و عدم كفايت نقشههاى نظامى او ذکر می کنند. قرآن در پاسخ به آنها بیان می کند که از همه حوادث اعم از پیروزی یا شکست ها از ناحیه خداست که بر طبق لیاقت ها و ارزشهای وجودی مردم به آنها داده می شود(تفسير نمونه، ج4، ص: 20) |
|
| |
|
| ===طنز در اعانه بر مکروه===
| | (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ) بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه آيه فوق درباره يهود است، و منظور از" حسنة" و" سيئة" همه حوادث خوب و حوادث بد است، زيرا يهود به هنگام ظهور پيامبر ص حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مىدادند و حوادث بد را از قدم پيامبر ص مىپنداشتند، ولى ارتباط آيه با آيات قبل و بعد كه درباره منافقان است نشان مىدهد كه اين آيه بيشتر مربوط به آنها است. |
| === ظنز و ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف===
| |
| ===طنز و هتک حرمت نسبت به مؤمنان===
| |
| === حکم فقهی طنز اقوام و اصناف===
| |
| === طنز و دوربین مخفی===
| |
| === طنز با احکام الهی===
| |
|
| |
|
| | آیه 78 سوره نساء این آیه در در مدینه بر پیامبر(ص) نازل شده است. ( مجمع البیان ج3 ص3) در شان نزول این آیه گفته شده است: وقتى كه پيامبر به مدينه هجرت فرمود اگر گرفتارى و بدبختى براى منافقين و يهوديان ميرسيد و يا احتياج و نقصى در كارشان پديد مى آمد، مى گفتند: از اثر بدى قدم و شومى پيامبر است و اگر را حتى و فراوانى و نفعى بر آنها عائد مى گشت، مى گفتند از ناحيه خداوند است سپس اين آية نازل شد ( تفسير روض الجنان يا روح الجنان.\\\\ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 221.) قراءتی در تفسیر نور می نویسد: اين آيه، هم تشويقى به جهاد و نترسيدن از مرگ در جبههى درگيرى است و هم پاسخى به فال بد زدنهاى منافقان است، كه بجاى بررسى و فهم درست مسائل، تلخىها و شكستها را به گردن پيامبر خدا مىاندازند. |
|
| |
|
| | با توجه به آیات قبل و آیات بعد چنین استفاده می شود که این آیه و آیه بعد نیز مربوط به جمعیتی از منافقان است که در صفوف مسلمانان |
|
| |
|
| | جای گرفته بودند، آنها از شرکت در میدان جهاد وحشت داشتند و هنگامی که دستور جهاد صادر گردید ناراحت شدند که قرآن با بیان دو اسخ که در ابتدا با استناد به آیه قبل می فرماید: قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی. سپس در پاسخ دوم می فرماید: فرار از مرگ چه سودی می تواند برای شما داشته باشد؟ «در حالی که در هر کجا باشید مرگ به دنبال شما می شتابد و بالاخره روزی شما را در کام خود فرو خواهد برد حتی اگر در برجهای محکم باشید» (أَینَما تَکونُوا یدرِککمُ المَوتُ وَ لَو کنتُم فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ). در ادامه به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندار های باطل منافقان اشاره کرده و می گوید: آنها هر گاه به پیروزی برسند و نیکیها و حسناتی به دست آورند می گویند از طرف خداست» (وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِن عِندِ اللّهِ). یعنی ما شایسته بودهایم که خدا چنین مواهبی را به ما داده؟ ولی هنگامی که شکستی دامنگیر آنها شود و یا در میدان جنگ آسیبی ببینند می گویند: «اینها بر اثر سوء تدبیر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و عدم کفایت نقشه های نظامی او بوده است» (وَ إِن تُصِبهُم سَیئَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ). |
|
| |
|
| | | قرآن به آنها پاسخ می گوید که از نظر یک موحد و خداپرست تیزبین «همه این حوادث و پیروزیها و شکستها از ناحیه خداست» که بر طبق لیاقتها و ارزشهای وجودی مردم به آنها داده می شود (قُل کلٌّ مِن عِندِ اللّهِ). |
| | |
| | |
| | |
| ===قاعده اصل برائت ===
| |
| | |
| در فصل اول، نویسنده قاعده برائت را بهعنوان اصل اولی در موارد مشکوک پذیرفته و بر اساس آن، در مواردی که شک در حرمت طنز وجود دارد، حکم به جواز آن میدهد. این استدلال بر اساس آیات، روایات و نیز قاعده «قبح عقاب بلا بیان» است. در صورتی که حکم حرام بودن طنز به وضوح ثابت نشود، بهطور پیشفرض میتوان آن را مجاز دانست. (ص ۵۹-۶۱)
| |
| | |
| ==احکام تکلیفی طنز==
| |
| مقدمه:
| |
| | |
| در فصل دوم کتاب، نویسنده به جایگاه فقهی مزاح پرداخته است. او
| |
| | |
| ==بررسی فقهی طنز در اعانه بر مکروه و اهداف اجتماعی آن==
| |
| در فصل هفتم، نویسنده به بررسی رابطه طنز با مفهوم اعانه(کمک) بر مکروه پرداخته است. او به این سوال پاسخ میدهد، آیا طنزی که باعث خندیدن زیاد و قهقهه میشود، ممکن است از منظر فقهی مکروه باشد چون به نوعی به انجام عمل مکروه کمک میکند. در این بخش، نویسنده نظر مرحوم خویی را ذکر میکند که بر این باور است که کمک به انجام کار حرام یا مکروه به خودی خود حرام نیست و دلایل قرآنی، عقلی و اجماعی برای حرمت آن را قبول ندارد. اما نویسنده این نظر را نقد کرده و تأکید میکند که هدف اصلی طنز، انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجهای جانبی طنز است. افزون بر آنکه در اعانت بر حرام و مکروه قصد مدخلیت دارد. بنابراین، چون قصد اصلی طنزپرداز خنداندن نیست، این کمک به انجام مکروه محسوب نمیشود. البته اگر هدف طنزپرداز تنها خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه است. (ص۱۱۷ - ۱۱۹)
| |
| | |
| ==طنز و کارکردهای اخلاقی آن: ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف==
| |
| | |
| در فصل هشتم، نویسنده به سه موضوع طنز و ادخال سرور، طنز و خیرخواهی، و طنز و امر به معروف میپردازد. ابتدا، او بررسی میکند که آیا طنزی که هدف آن ایجاد خندهای دلنشین و متعالی بدون امر حرام یا مکروه است، میتواند تحت عنوان «ادخال سرور در دل مؤمن» قرار گیرد و مستحب باشد. نویسنده استدلال میکند که روایات متعددی بر استحباب ایجاد سرور در دل مؤمنین تأکید دارند و به نقل روایات و بابی از کتاب کافی «باب ادخال السرور علی المؤمنین» اشاره میکند که شوخی و شاد کردن مؤمن را تأیید میکنند (ص۱۲۱-۱۲۳).
| |
| | |
| در ادامه به رابطه طنز و خیرخواهی پرداخته و هدف اصلی طنزپرداز را نصیحت و خیرخواهی برای جامعه معرفی میکند. او بیان میکند که خیرخواهی گاهی واجب و گاهی مستحب است. در این زمینه، به آیه (آل عمران/۱۰۴) و روایاتی همچون «الدال علی الخیرکفاعله» اشاره میکند که بر اهمیت خیرخواهی تاکید دارند. همچنین به کلام شیخ انصاری اشاره کرده که به برخی روایات که به وجوب خیرخواهی دلالت دارند و کلمه «یجب» در روایت آمده، استناد کرده است. نویسنده در پاسخ به دو روایت از کلام شیخ انصاری نتیجه میگیرد که این روایات الزام شرعی ندارند، حتی اگر در آنها از کلمات وجوب استفاده شده باشد. در نهایت، نویسنده اذعان میکند که اگر تنها راه آموزش، تربیت و حل اختلافات میان مسلمانان از طریق طنز باشد، این طنز واجب میشود.(ص۱۲۳ -۱۲۷)
| |
| | |
| در بخش آخر، نویسنده به ارتباط طنز با امر به معروف و نهی از منکر میپردازد. او بیان میکند که اگر امکان امر و نهی مستقیم وجود نداشته باشد، اما طنز بتواند مردم را به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد تشویق کند، در این صورت طنز به نوعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر میشود و واجب میشود.
| |
| نویسنده در پاسخ به اعتراضی که برخی مطرح میکنند مبنی بر اینکه طنز تنها به نقد اجتماعی و اخلاقی میپردازد و در آن امر به معروف یا نهی از منکر صریحی وجود ندارد، میگوید که اگرچه طنز بهطور مستقیم امر به معروف یا نهی از منکر نمیکند، اما اگر از طریق طنز بتوان مردم را به انجام کارهای نیک و ترک کارهای زشت ترغیب کرد، در این صورت طنز میتواند بهطور غیرمستقیم نقش امر به معروف و نهی از منکر را ایفا کند.(ص۱۲۷-۱۲۹)
| |
| | |
| ==حکم فقهی طنز و هتک حرمت: بررسی سوژههای حلال و حرام در طنز نسبت به افراد مؤمنان==
| |
| | |
| در فصل نهم، نویسنده به بررسی طنز و مسائل حرام مرتبط با اشخاص پرداخته و سؤالی مطرح میکند: طنزی که منجر به هتک حرمت و حرام شود چه حکمی دارد؟ او دو دسته از افراد را معرفی میکند. دسته اول شامل افرادی است که سوژه طنز قرار میگیرند و در دین حرمت ندارند، مانند اهل بدعت، پیشوایان ظالم، و فاسقانی که فسق خود را آشکار میکنند. نویسنده با استناد به چهار روایت بیان میکند که طنز نسبت به این افراد اشکالی ندارد. در ادامه، نویسنده به دسته دوم میپردازد: افرادی که دارای آبرو و ویژگیهای عقیدتی سالم هستند، یعنی مؤمنان. او با استناد به آیات قرآن (احزاب/۵۸ و حج/۳۰) و روایات به عدم توهین و تحقیر مؤمن اشاره می کند و نتیجه میگیرد: اطلاق ادله آیات، روایات، اجماع و عقل، شامل احترام به مؤمن به ویژگیهای عقیدتی است (خواه راضی باشد و یا نباشد) لذا طنز قرار دادن مؤمن جایز نیست. (ص۱۳۸ - ۱۴۴)
| |
| | |
| ==حکم فقهی طنز اقوام و اصناف==
| |
| در فصل دهم، نویسنده به موضوع طنز در مورد گروهها و اقوام مختلف میپردازد و سوال میکند که اگر صنفی مثل پزشکان، معلمان، یا طایفهای مثل ترکها یا لرها سوژه طنز قرار گیرند، حکم فقهی آن چیست؟ او توضیح میدهد که استفاده از الفاظ عمومی مانند «همه» یا «تمام» ممکن است حرام باشد، چون اهانت به کل یک صنف یا قوم محسوب میشود و باعث آزار مؤمنین میشود. اما اگر از این الفاظ استفاده نشود و قرینه لبی باشد که نشاندهنده قصد اشاره به کل گروه نباشد، ممکن است اشکالی نداشته باشد. نویسنده نتیجه میگیرد که در طنز درباره گروهها باید از لفظ «بعضی» استفاده شود تا اهانت کلی به همه افراد آن صنف یا طایفه محسوب نشود. نویسنده در تأیید سخنش به کلام صاحب جواهر استناد میکند. (ص۱۴۵ -۱۴۸)
| |
| | |
| ==مصلحت اهم در باب تزاحم==
| |
| | |
| در فصل یازدهم و دوازدهم، نویسنده به موضوع برخورد دو مصلحت در طنز میپردازد و بیان میکند که گاهی طنز درباره افراد یا جامعه با مصلحتهای دیگر در تعارض قرار میگیرد. از یک سو، مصلحت حفظ احترام مؤمنان و از سوی دیگر، مصلحت اصلاح جامعه اسلامی و رفع مشکلات وجود دارد. این تعارض میتواند منجر به هتک حرمت مؤمن یا تضعیف نظم اجتماعی شود.
| |
| | |
| نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف و کلام شیخ انصاری در این باب در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت باید اولویت داشته باشد، استدلال میکند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند، حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، ایرادی ندارد. در موارد تزاحم مصلحتها، حفظ مصلحت جامعه و اصلاح آن بر مصلحت فردی ارجحیت دارد.
| |
| | |
| در ادامه نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماع (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی میکند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه 19 سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی میدهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن و نیز ادله روایی استماع آن جایز میشود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره میکند که در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است.
| |
| | |
| == موضوعات مختلف==
| |
| در فصل سیزدهم، نویسنده به بررسی شش موضوع مرتبط با طنز، از جمله طنز با دوربین مخفی و تزاحم طنز با اخلاق اسلامی و غیره پرداخته است. نویسنده در بعضی از موضوعات با استناد به ادله فقهی و در مواردی تنها با استناد به روایات و در بعضی دیگر بر اساس دفع افسد به فاسد احکام فقهی مرتبط با هر یک بیان کرده است. (ص۱۶۱ - ۱۶۸)
| |
| | |
| ==طنز در دسته تمثیلها، استعارهها و کنایههای قرآن==
| |
| نویسنده معتقد است که در قرآن کریم از زبان تمثیل، استعاره و کنایه بهوفور استفاده شده و طنز هم بهنوعی در همین دسته قرار میگیرد . بخش سوم کتاب به بررسی استعارهها، کنایهها و تشبیهات ظریف در قرآن و روایات پرداخته و به کاربرد زبان هنری برای انتقال پیامهای ارزشی اشاره دارد. نویسنده تأکید میکند که زبان طنز نباید صرفاً تند و انتقادی باشد؛ بلکه میتواند در قالب هنری به ترویج ارزشها و ارتقای اخلاق کمک کند. او مثالهایی از قرآن مانند داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم(ع) و آیههای مرتبط با کنایههای قرآنی، از جمله «بل فعله کبیرهم هذا»، «ان انکر الاصوات لصوت الحمیر» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» را ذکر کرده است.
| |
| در بخش دیگری، نویسنده به طنز در روایات پرداخته و شوخیهای پیامبر (ص) و لطافت کلمات امام علی(ع) و برخی دیگر از ائمه اطهار(ع) بهعنوان نمونههایی از طنز لطیف و ظریف در احادیث آورده شده است.(ص۱۸۱- ۲۰۳)
| |
| | |
| ==نقد کتاب==
| |
|
| |
| ۱- در برخی بخشها، شماره صفحات منابع بهطور کامل ذکر نشده است که نمونههای آن را میتوان در صفحات ۶۳، ۸۵، ۹۶، و ۱۵۲ مشاهده کرد. این نقص در آدرسدهی باعث کاهش انسجام و دقت علمی مطالب کتاب میشود.
| |
| | |
| ۲- ارجاعات به کتابهای کلینی بهطور دقیق و مطابق با عنوان اصلی اثر صورت نگرفته است. بهجای استفاده از عنوان صحیح الکافی، از عباراتی مانند «اصول کافی» استفاده شده که این اشکال در صفحات ۹۴، ۹۵ و ۹۸ مشاهده میشود. چنین ارجاعاتی ممکن است خواننده را در شناسایی منبع اصلی دچار ابهام کند.
| |
| | |
| ۳- علاوه بر این، در پاورقی کتاب، در برخی موارد تاریخ انتشار و چاپ کتابها ذکر شده است. ص۶۰، ص۸۹، ص۱۲۱، ص۱۸۷
| |
| | |
| ۴- در صفحه ۸۹، نویسنده روایتی را نقل کرده است، اما بدون ارائه سند و بررسی دقیق راویان، بهصورت کلی اعلام میکند: «روایت از نظر سند معتبر است.» این رویکرد، که بدون تحلیل سندی و رجالی انجام شده، نقصی در روش فقهی به شمار میآید و به اعتبار بحث آسیب میرساند.
| |
| | |
| ۵- در صفحه ۶۶، نویسنده با ارائه تحلیلی مفصل، روایت صالح بن عقبه را معتبر ارزیابی میکند. اما در صفحه ۱۲۲، بار دیگر به اختلافنظرهای موجود درباره این راوی اشاره کرده و بهگونهای بیان میکند که اعتبار رجالی او همچنان محل تردید است. این تناقض در تحلیل، خواننده را با ابهامی جدی در خصوص دیدگاه نویسنده مواجه میسازد.
| |
| | |
| ۶- نویسنده در بررسی فقهی طنز، تلاش کرده به تحلیل سند روایات بپردازد، اما این روند در تمامی مباحث کتاب یکسان دنبال نشده است. در فصل سوم (صفحات ۸۰-۸۷)، به صحت سندی روایات توجهی نشده و تنها بر دلالت آنها تأکید شده است. از سوی دیگر، در فصل دوم (صفحات ۶۳-۶۹)، برخی روایات با تحلیل سندی مورد بررسی قرار گرفتهاند، اما در مواردی دیگر صرفاً بحث دلالی نه سندی مطرح شده است. این عدم هماهنگی در روش تحلیل روایات، انسجام مباحث فقهی را تحتالشعاع قرار داده و دستیابی به نتایج دقیق و قابل اتکا را دشوار کرده است.
| |
| | |
| ۷- نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر میرسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، میتوانستند در یک فصل ادغام شوند. این تعدد و پراکندگی باعث کاهش انسجام مطالب شده و مخاطب را با تکرار موضوع مواجه میکند.
| |
| | |
| 8-ادله نویسنده در ارائه بحث جامع نیست. در مواردی با استناد به آیات، روایات و کلمات فقها و در مواردی با ادله روایی و در بعضی دیگر بدون ذکر ادله به بیان حکم فقهی می پردازد.
| |
رده:پیشنویس مقالهها
https://ency.feqhemoaser.com/fa/view/%D8%B1%D8%AF%D9%87:%D9%BE%DB%8C%D8%B4%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
شان نزول
گروهی از مسلمانان که در مکه تحت فشار و آزار مشرکان بودند، پس از هجرت به مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و از ظلم مشرکان شکایت کردند. آنها گفتند: «ای رسول خدا، زمانی که مشرک بودیم، در عزت و احترام زندگی میکردیم، اما بعد از ایمان آوردن، خوار و بیارزش شدیم.» پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند: «من مأمور به عفو هستم، پس جنگ نکنید.» اما زمانی که دستور جنگ بدر صادر شد، این موضوع برای برخی از آنها سخت و سنگین بود. در همین زمان، این آیه نازل شد.[۱]
جهاد با عزت، مگر با افتخار
این آیه که در مدینه نازل شده،[۲] درباره منافقان یا مؤمنان سُست ایمانی است که عجولانه درخواست جنگ با مشرکان داشتند[۳] و گروهی را که به لوازم توحید آگاه نبوده و به حکم قتال با کفار اعتراض میکردند، توبیخ میکند.[۴]به گفته مکارم شیرازی، مفسر قرآن، افرادی که از حضور در میدان جنگ ترسیده و ناراحت شدهاند، در این آیه و آیه قبل دو پاسخ دریافت میکنند. ابتدا به آنها یادآوری میشود که زندگی دنیا زودگذر است و پاداشهای آخرتی بسیار ارزشمندترند. سپس تأکید میشود، هرجا که باشید مرگ به سراغ شما خواهد آمد، حتی اگر در برجهای مستحکم پناه بگیرید.[۵] بنابراین قرآن نشان میدهد که باور منافقان درباره فرار از جنگ یا پنهان شدن در ساختمانهای قوی برای جلوگیری از مرگ، اشتباه است؛ زیرا مرگ از قضاهای حتمی الهی است و نمیتوان آن را به تأخیر انداخت.[۶] در نتیجه مرگ عزتمندانه در میدان نبرد بهتر از مرگ با ذلت در آیه را به معنای قصر، قلعه یا خانههایی با دیوارهای محکم تفسیر کردهاند.[۷]
همه کارها از جانب خداست
دنباله آیه «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ» به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندارهای باطل منافقان اشاره کرده که می گفتند هر پیروزی و نیکی را از جانب خدا می دانستند و هر شر و بدی را به پیامبر(ص) نسبت می دادند[۸]
برخی مفسران معتقدند این آیه به یهودیانی اشاره دارد که به هنگام ظهور پیامبر(ص) رخدادهای خوب زندگی را به خدا و حوادث بد را به از قدم پیامبر(ص) میپنداشتند[۹]
بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه آيه فوق درباره يهود است، و منظور از" حسنة" و" سيئة" همه حوادث خوب و حوادث بد است، زيرا يهود به هنگام ظهور پيامبر ص حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مىدادند و حوادث بد را از قدم پيامبر ص مىپنداشتند،
آنها با شیوه بدنام کردن پیامبر(ص) و سلب مسئولیت از خود لغزش ها را توجیه و گناهان را به گردن پیامبر(ص) می انداختند[۱۰]
دنباله آیه به ادامه گفتار منافقان مبنی بر رسیدن به پیروزی را از طرف خدا می دانند شایستگی آنها سبب رسیدن به چنین موهبتی شده و شکست در میدان جنگ همچون جنگ احد را در اثر سوء تدبير پيامبر ص و عدم كفايت نقشههاى نظامى او ذکر می کنند. قرآن در پاسخ به آنها بیان می کند که از همه حوادث اعم از پیروزی یا شکست ها از ناحیه خداست که بر طبق لیاقت ها و ارزشهای وجودی مردم به آنها داده می شود(تفسير نمونه، ج4، ص: 20)
(وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ) بعضى از مفسران احتمال دادهاند كه آيه فوق درباره يهود است، و منظور از" حسنة" و" سيئة" همه حوادث خوب و حوادث بد است، زيرا يهود به هنگام ظهور پيامبر ص حوادث خوب زندگانى خود را به خدا نسبت مىدادند و حوادث بد را از قدم پيامبر ص مىپنداشتند، ولى ارتباط آيه با آيات قبل و بعد كه درباره منافقان است نشان مىدهد كه اين آيه بيشتر مربوط به آنها است.
آیه 78 سوره نساء این آیه در در مدینه بر پیامبر(ص) نازل شده است. ( مجمع البیان ج3 ص3) در شان نزول این آیه گفته شده است: وقتى كه پيامبر به مدينه هجرت فرمود اگر گرفتارى و بدبختى براى منافقين و يهوديان ميرسيد و يا احتياج و نقصى در كارشان پديد مى آمد، مى گفتند: از اثر بدى قدم و شومى پيامبر است و اگر را حتى و فراوانى و نفعى بر آنها عائد مى گشت، مى گفتند از ناحيه خداوند است سپس اين آية نازل شد ( تفسير روض الجنان يا روح الجنان.\\\\ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 221.) قراءتی در تفسیر نور می نویسد: اين آيه، هم تشويقى به جهاد و نترسيدن از مرگ در جبههى درگيرى است و هم پاسخى به فال بد زدنهاى منافقان است، كه بجاى بررسى و فهم درست مسائل، تلخىها و شكستها را به گردن پيامبر خدا مىاندازند.
با توجه به آیات قبل و آیات بعد چنین استفاده می شود که این آیه و آیه بعد نیز مربوط به جمعیتی از منافقان است که در صفوف مسلمانان
جای گرفته بودند، آنها از شرکت در میدان جهاد وحشت داشتند و هنگامی که دستور جهاد صادر گردید ناراحت شدند که قرآن با بیان دو اسخ که در ابتدا با استناد به آیه قبل می فرماید: قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی. سپس در پاسخ دوم می فرماید: فرار از مرگ چه سودی می تواند برای شما داشته باشد؟ «در حالی که در هر کجا باشید مرگ به دنبال شما می شتابد و بالاخره روزی شما را در کام خود فرو خواهد برد حتی اگر در برجهای محکم باشید» (أَینَما تَکونُوا یدرِککمُ المَوتُ وَ لَو کنتُم فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ). در ادامه به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندار های باطل منافقان اشاره کرده و می گوید: آنها هر گاه به پیروزی برسند و نیکیها و حسناتی به دست آورند می گویند از طرف خداست» (وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِن عِندِ اللّهِ). یعنی ما شایسته بودهایم که خدا چنین مواهبی را به ما داده؟ ولی هنگامی که شکستی دامنگیر آنها شود و یا در میدان جنگ آسیبی ببینند می گویند: «اینها بر اثر سوء تدبیر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و عدم کفایت نقشه های نظامی او بوده است» (وَ إِن تُصِبهُم سَیئَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ).
قرآن به آنها پاسخ می گوید که از نظر یک موحد و خداپرست تیزبین «همه این حوادث و پیروزیها و شکستها از ناحیه خداست» که بر طبق لیاقتها و ارزشهای وجودی مردم به آنها داده می شود (قُل کلٌّ مِن عِندِ اللّهِ).
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۱۹ و جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۰۸.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۳.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ۱۳۸۹ش، ج۱۹، ص۵۴۲.
- ↑ حسینی همدانی، انوار درخشان در تفسیر قرآن، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۲۵.
حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تحقیق، محمدباقر بهبودی، تهران، لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۱۷.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ۱۳۸۹ش، ج۱۹، ص۵۶۲.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۲۰.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۲۰.
- ↑ آدرس در جای دیگر بیاور.............مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۲۰.
- ↑ تفسير نور، ج2، ص: 112