پرش به محتوا

کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه فقه معاصر
Mojtaba61.Abedini (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mojtaba61.Abedini (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
مجتبی عابدینی


کتاب ماهیت و مبانی فقهی غنا در موسیقی به تحلیل دلایل حرمت ذاتی غنا می‌پردازد. ابتدا به اجماع فقها اشاره کرده و سپس آیات و روایات مرتبط با حرمت غنا را بررسی می‌کند و اعتبار آن‌ها را مورد تحلیل قرار می‌دهد. نویسنده در ادامه، دلایل قائلین به حلیت ذاتی غنا را مطرح می‌کند که شامل روایات جواز در مناسبت‌ها و موارد خاص است. همچنین آرای فقهای اهل سنت و عرفای اسلامی درباره غنا و تطبیق آن با دیدگاه صوفیه مورد بررسی قرار می‌گیرد. در پایان، موسیقی از منظر امام خمینی و فقهای معاصر را تحلیل می‌کند.
کتابشناسی


== معرفی و ساختار ==
فصل دوم به بررسی مبانی فقهی حق فسخ به استناد وجود عیب پرداخته و دیدگاه‌های مختلف فقها در این زمینه را مطرح می‌کند. نویسنده ابتدا به اختلاف نظر میان فقها درباره مبنای حق فسخ اشاره کرده و سه دیدگاه تعبد محض، قواعد لاضرر و لاحرج و شرط تبانی صحت را بررسی می‌کند. در بخش تعبد محض، نویسنده توضیح می‌دهد که برخی فقها فلسفه احکام را ناشناخته دانسته و تعبد را اصل اساسی در پذیرش احکام شرعی می‌دانند. این گروه معتقدند که قیاس و تنقیح مناط نمی‌تواند ملاک قطعی برای احکام باشد و در شرع مقدس اسلام قابل تسری به موارد مشابه نیست. نویسنده با ذکر مثال‌هایی از روایات و مباحث امام صادق (ع)، به این موضوع پرداخته که در عبادات تعبد محض حاکم است و هرگونه تصرف یا توسعه در این باب شایسته نیست.  
کتاب «ماهیت و مبانی فقهی غنا در موسیقی» نوشته رضا رنجبر، توسط انتشارات نوشناخت در ۱۲۴ صفحه به چاپ رسیده است. این اثر به بررسی جنبه‌های فقهی و مبانی نظری غنا در موسیقی می‌پردازد.


== مفهوم غنا ==
نویسنده به این دیدگاه اشکال کرده که میان عبادات و معاملات تفاوت است و تأکید دارد که در عبادات تعبد محض است اما در معاملات، عقل و عرف نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. وی به نقل از آیت‌الله معرفت (ره) توضیح می‌دهد که در باب معاملات تعبد محض وجود ندارد و ملاکات احکام تا حدودی قابل درک هستند. همچنین، فقها تلاش کرده‌اند تا با کشف مناطات واقعی، احکام را به موارد مشابه تسری دهند. نویسنده به اهمیت نقش عقل در استنباط احکام اشاره کرده و مواردی را ذکر می‌کند که حتی فقهایی همچون شیخ انصاری که عقل را از درک مناطات عاجز می‌دانند، از عقل به عنوان منبع مستقل استفاده کرده‌اند.
نویسنده معتقد است عدم تعریف واژگان کلیدی موجب برداشت‌های متفاوت از یک کلمه می‌شود لذا در ابتدا به معنا و تعریف واژگان اصلی غنا پرداخته و سپس وارد مباحث اصلی شده است. واژگان غنا، موسیقی، سماع، ترجیع از جمله واژگان تعریف شده در کتاب حاضر هستند(ص۱۹).


نویسنده با این نگاه که موسیقی هم می‌تواند اشک شادی باشد و هم اشک ماتم، در معنای نوحه و مرثیه دو نگاه ذکر کرده است. وی با اعتقاد به اینکه گفته‌اند، نوحه و مرثیه نوعی غنا است که در بعضی از روایات بدان اجازه داده شده است در اینصورت ااگر ما قائل شویم که غنا، موسیقی لهوی است که شأنیت ایجاد طرب را دارد در این صورت نیاحه را می‌توان داخل غنا دانست(ص۲۸).
نویسنده معتقد است که عقل می‌تواند مصالح و مفاسد عملی را دریابد و در استنباط احکام شرعی نقش داشته باشد. اما در مواردی که شارع علت حکمی را بیان نکرده، نمی‌توان به کمک عقل علت را یافت و احکام را توسعه داد.  


و الا اگر نپذیریم که حزن و اندوه باعث طرب می‌شود در این صورت نیاهه جنبه شادمانی و لهویت ندارد لذا موضوعاً از بحث غنا خارج می‌شود.
علاوه بر این، نویسنده تأکید می‌کند که یک فقیه باید به روح کلی شریعت و اهداف نهایی و مقدماتی تکوین و تشریع توجه کند. هدف نهایی از تکوین و تشریع، معرفت خداوند و پرستش آگاهانه او است. اهداف میانی مانند رفع اختلاف امت و قیام به عدل و قسط نیز از مقدمات تحقق هدف نهایی هستند. اصل عدل یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است و رعایت عدالت می‌تواند فقها را به سمت تأمین حقوق زنان در خانواده و از جمله حق فسخ نکاح هدایت کند. نویسنده بیان می‌کند که اگر ثابت شود عدل ایجاب می‌کند فلان قانون باید تغییر کند، حکم شرع نیز بر همین اساس خواهد بود، زیرا شرع اسلام هرگز از محور عدالت خارج نمی‌شود.


== رابطه غنا و موسیقی ==
در نهایت، نویسنده به اهمیت حقوق بشر و اصل عدالت اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که توجه به این اصول می‌تواند فلسفه حقوق را تقویت کند. وی معتقد است که مسلمانان پایه‌گذار حقوق طبیعی و عقلی بوده‌اند، اما به دلایل تاریخی و روانی نتوانسته‌اند این مسیر را ادامه دهند. این امر باعث شده که دانشمندان غربی این مسیر را دنبال کنند و با ایجاد فلسفه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جوامع را با ارزش‌های حقوق انسانی آشنا سازند. نویسنده همچنین به تفاوت میان تمایل شرقی‌ها به اخلاق و تمایل غربی‌ها به حقوق اشاره می‌کند و این تفاوت را در شکل‌گیری فلسفه حقوق مؤثر می‌داند.
نویسنده معتقد است لفظ موسیقی در منابع فقهی و اسلامی وارد نشده و کلمه موسیقی معرب از لفظ یونانی است و تنها لفظ معازف در بعضی احادیث وارد شده که مراد از آن آلات و ابزار طرب است و در بسیاری از موارد بین غنا و موسیقی فرقی قائل نشدند و هر دو را به یک معنا و مفهوم به کار می‌برند. البته عالمان عصر حاضر لفظ موسیقی را به معنای صدای ابزار و آلات طرب استعمال می‌کنند که اخص از مفهوم لفظ غنا است و اگر بخواهیم بین دو عنوان را از نظر نسبت‌های چهارگانه علم منطق بسنجیم رابطه آنها عموم و خصوص مطلق است چرا که هر غنایی مساوی است ولی هر موسیقی غنا نیست


مطرح نکردن عنوان موسیقی و اکتفا به مباحث غنا از نظر فقها چنین به ذهن القا می‌شود که موسیقی تابعی از غناست و حکم موسیقی همان حکم غنا را دارد اما با دقت بیشتری که در گفتار علما دقت می‌کنیم در می‌یابیم که در بعضی موارد حرمت غنا را تابع به کار بستن ابزار و آلات موسیقی دانستند کما اینکه نظر شیخ طوسی و فیض کاشانی اینگونه است.
از GPT-4o برای پاسخ بهتر بپرسید     


به اعتقاد نویسنده از کلام شهید ثانی در شرح لمعه استفاده می‌شود که حرمت موسیقی هم تابع غنا نیست بلکه غنای مجاز مانند غنای در عروسی اگر همراه با آلات موسیقی و شهوت انگیز باشد حرام است(ص۳۱-۳۳).
................................................................................  


== ماهیت و مقوله غنا ==
فصل دوم بررسی مبانی فقهی حق فسخ به استناد وجود عیب
به باور نویسنده برای مشخص کردن حکم شرعی در یک مسئله‌ همچون غنا، تبیین مفهوم و مصداق آن از ضروریات امر به شما می‌رود، در نتیجه نویسنده فصلی را اختصاص داده به تبیین ماهیت غنا و اینکه غنا از مقوله قول و فعل است یا از مقوله کیف؟(ص۳۷)


به اعتقاد نویسنده برای دانستن مفهوم و مصداق غنا برخی علما با مراجعه به معنای لغوی و برخی دیگر با مراجعه به عرف و عده‌ای دیگر با مراجعه به کتاب و سنت اقدام به صدور حکم شرعی درباره غنا کرده‌اند.
در این که مبنای فقهی حق فسخ چیست؟ در میان فقهاء و صاحب نظران اختلاف است برخی مبنای حق فسخ را تعبد محض میدانند بعضی دیگر مبنای حق فسخ را قواعد لاضرر و لاحرج میپندارند و برخی نیز به شرط تبانی صحت اشاره می کنند


نویسنده معتقد است تعریف‌هایی که لغویان از معنای غنا کرده‌اند ابهامات بیشتری را به وجود آورده و نمی‌توان تعریف غنای حرام را بدست آورد. چرا که در تعریف، معرف باید اجلی از معرف و نیز جامع افراد و مانع اغیار باشد که این معیارها در تعاریف غنا لحاظ نشده است (ص۳۷_۴۳).



به اعتقاد نویسنده، عرف نیز نمی‌تواند تعریفی از غنای حرام بدهد و دارای اشکالاتی است. نویسنده با استناد به کلام صاحب جواهر معتقد است عرف همواره با تغییر شرایط زمان جغرافیایی فرهنگی اجتماعی و احوالی انسان‌ها متغیر می‌شود، لذا نمی‌توان تعرییفی جامع و مانع از راه عرف برای غنا ارائه کرد چون مفهوم غنا با تحول زمان و مکان و احوال انسان‌ها متحول می‌شود (ص۴۳).
مبحث اول: تعبد محض


نویسنده تنها راه معنای غنا را مراجعه به کتاب و سنت می‌داند که از راه مبانی فقه اجتهادی که در کتاب و سنت است می‌توان مفهوم موسیقی غنایی را مشخص کرد. نویسنده با استناد به روایت امام صادق (ع) که کلمات لغو، لهو و زور در آیات را بر غنا تطبیق داده، نتیجه می‌گیرد که بر اساس مبانی فقه اجتهادی موسیقی، غنایی که موضوع برای حرمت است، به معنای شرعی آن می‌باشد که مرکب است از آواز به گونه لهو و لغو و آواز با کلمات باطل نه به معنای لغوی آن که عبارت است از آواز خوش و پسندیده(ص۴۳ و ۴۴).
برخی از فقهاء ضمن بیان این که فلسفه احکام برای کسی شناخته نیست و آنچه در شرع آمده است قابل تسری به موارد مشابه نیست و از طرفی تنقیح مناط نیز مفید قطع نمیباشد افزوده اند: «روایات متعددی داریم مبنی بر این که «دین لا يقاس بالعقول و امام صادق (ع) در آن مباحثاتی که با ابوحنیفه و سفیان سوری داشتند به تنقیح مناطها و قیاسها شدیداً اعتراض کرده و میفرمایند: فلسفه احکام از نظر مذهب شیعه شناخته شده .نیست روایات متعددی داریم که آنچه در شرع است در احکام فروع دین باید بر اساس تعبد ،بپذیریم تنقیح مناط نمیتواند مفید قطع باشد لذا نمیتواند در شرع مقدس اسلام ملاک قرار گیرد. در همین مباحثات امام صادق (ع) به ابو حنیفه فرمود نماز مهمتر است یا روزه؟ قهراً جواب داد نماز. بعد فرمود چطور شده است زن بعد از پاک شدن بایستی روزه را قضا کند، ولی قضای نمازهایی که در ایام عادت نخوانده واجب ،نیست بجا آورد. حتی در احکام امضایی نیز شارع مقدس قیودی را آورده است که آن قیود باز جزو قیود تعبدی است که نمی توانیم درست به فلسفه اش پی ببریم و به عنوان حکم کلی و تنقیح مناطهای ظنی تسری به موارد دیگر بدهیم برای مثال ربا و بیع یکی است. این یکی مبادله جنس به جنس است و آن یکی مبادله یک جنس با پول چه فرقی با یکدیگر دارد که اگر اینجا زیادتر فروخت اشکال ندارد و آنجا اشکال دارد «يقولون انما البيع مثل الرباء و لكن احل الله البيع و حرم «الربا ما یک سری فلسفه هایی برای حرمت درست می کنیم این فلسفه ها چندان نمیتواند فلسفه قطعی باشد». این بیان خالی از اشکال ،نیست چرا که تفکیکی بین ابواب عبادات و معاملات قائل نشده است یعنی در باب عبادات به معنای اخص آن که نیایش و قصد تقرب، ساختار اصلی آن را تشکیل میدهد مثل ،نماز ،روزه حج و... تعبد محض حاکم است. عبادات موضوعاً و حکماً باید از شرع تلقی شود و در محدوده همان دستورات اجرا گردد، باید بر طبق الفاظ و عباراتی که در نصوص مربوط آمده است شرایط و خصوصیات موضوع را مشخص نموده و حدود تکالیف را معین کرده و عمل نمود، نه کم و نه .زیاد هر گونه تصرف یا توسعه و تضییق در باب عبادات شایسته نیست. زیرا باب پی بردن به ملاکات در عبادات به طور کلی بسته است و اساساً عبادت باید با تعبد محض انجام شود و گرنه از گونه عبادت بودن بیرون میرود ولی در باب «معاملات به معنای اعم ،آن در تمامی احکام تکلیفیه و وضعیه که جنبه نیایش ندارد یا در ماهیت آن قصد تقرب اعتبار نگردیده و یا اگر اعتبار گردیده است شرط اضافی محسوب میگردد مانند) صدقات و کفارات و یا حتی زکات و خمس که قصد تقرب در آنها شرط شده (است در این باب احکام از شرع تلقی میگردد ولی موضوع اگر بیانی از جانب شرع درباره آن نرسیده ،باشد کاملاً به عرف، یعنی متعارف میان عقلاء موکول شده است تا ماهیتاً و مفهوماً حدود و مرز آن را مشخص سازد. آری اگر ،شرع در این باره قید و شرطی دارد باید بیان کند اگر چیزی نگفت یعنی صددرصد بر عهده عرف گذاشته شده است لذا عرف یگانه مرجع تشخیص و تحدید مفهوم در موضوعات احکام در باب معاملات میباشد و یک فقیه شایسته باید حدود موضوعات را در این باب از عرف تلقی کند در این خصوص حضرت آیت الله معرفت (ره) مینویسد در باب معاملات تعبد محض در کار نیست و تا حدودی ملاکات احکام قابل درک میباشد و کوشش فقهای سلف بر آن بوده تا با پی بردن به ملاکات برخی احکام به مناطات واقعی دست یابند و بدین وسیله در دائره موضوع ان حكم توسعه یا تضییق قائل شوند و احیانا حکمی را از موضوعی که در لسان دلیل مطرح شده به موضوع دیگر که در مناط حکم با او مشترک است، سرایت دهند و آن را به نام قیاس مستنبط «العلة میخوانند، البته به شرط این که کشف مناط قطعی بوده باشد برای مثال در نماز اگر بدن یا لباس مصلی به خون باشد و پهنای آن کمتر از یک درهم پنج) ریالی باشد مورد عفو است، حال اگر قطره مایعی با خون آغشته شد و مجموعاً از سعه درهم» کمتر بود آیا باز هم مورد عفو است، برخی از فقهاء گفته اند آنچه مورد عفو بوده «خون» کمتر از درهم بود نه مایع آغشته به خون فلذا مایع آغشته به خون در نماز معفوبه نیست، ولی مرحوم شیخ حسین حلی در درس میفرمود باید ملاحظه نمود خون با عنوان خون بودن مانع صحت صلاه است و کمتر از درهم عفو ،شده یا نجاست آن؟ قطعاً ذات خون مورد حکم شرعی قرار نگرفته است زیرا خون ،ماهی، مثلاً مورد بحث نیست. پس نجاست خون است که «منعاً» و «عفواً» مورد نظر شارع قرار گرفته است، در نتیجه مایعی که آغشته به خون است و سعه آن از پهنای یک در هم کمتر است نیز مورد عفو است بنابراین ابواب معاملات دارای ویژگیهایی است: اولاً، تعبد محض حاکم و تا حدودی ملاکات احکام روشن .است ،ثانیاً فقیه باید با دقت در جوانب حكم و ملاحظه مناسبت حکم و موضوع و قرائن و شواهد دیگر مناط اصلی موضوع حکم را بدست بیاورد. ثالثاً با بدست آوردن مناط ،اصلی در موضوع حکم توسعه یا تضییق قایل شود رابعاً اگر مناط قطعی ،باشد آن حکم را از موضوع مطرح شده به دیگر موضوعات یا موارد مشابه تسری دهد و خامساً بیشتر احکام در باب معاملات به صورت کلی القاء شده و قابل تطبیق بر موضوعات نوظهور بر حسب زمان و مکان میباشد».


نویسنده در ص۸۲ در نتیجه بحث‌های مطرح شده می‌نویسد: اهل لغت، مطلق صدای بلند، صدای زیبا، کش دادن صدا، ترجیع صدا و گردانیدن صد در حلق و پیاپی گردانیدن صدا را غنا می‌نامند ولی بر اساس دلایلی که بر حرمت غنا مطرح شده کلمه غنا در مفهوم اخص بکا رفته است چرا که از یک سو در روایات، صدای زیبا و قرایت حسن و حتی ترجیع، مدح شده و از سوی دیگر غنا را حرام شمرده است و این دلیل بر اخص بودن غنای حرام شرعی از غنای به مفهوم لغوی است.
علاوه بر این که این عده از فقهاء که معتقدند عقل نمیتواند مصالح و مفاسد واقعی موجود در افعال مورد نظر شارع را به طور کامل درک کند و قهراً نمی تواند منبعی مستقل برای استنباط احکام ،باشد خود در مواردی عقل را منبع مستقل شمرده اند شیخ انصاری از قائلین به عجز عقل از درک مناطات احکام گاه صرفاً به عقل اعتماد کرده است حال بگذریم از این که ایشان عقل را در کنار و سایر ادله به دفعات در رسایل و مکاسب ذکر کرده ،است امری که مفهومش آن است که اگر دلایل دیگر کافی ،نبود عقل کافی است برای مثال وقتی میخواهد جواز معامله ی مالی را که صاحبش اجازه نداده اثبات ،کند میفرماید: «ثم لو فرض كونه تصرفاً فمما استقل العقل بجوازه مثل الاستضاءه والاصطلاء بنور الغیر و ناره؛ بر فرض که مثل فروختن و خریدن و بستن قرارداد تصرف در مال غیر باشد، این نوع تصرفات اندک نظیر استفاده از نور یا آتش دیگری بدون اجازه وی به حکم عقل جایز است». چنان که محقق اصفهانی (ره) - از کسانی که بر ناتوانی عقل در کشف ملاکات احکام تأکید کرده است مسأله وجوب شرعی تقلید از اعلم یا عدم وجوب آن مقتضای عقل قطعی را تعین تقلید از اعلم میداند و چنان اعتقاد دارد که حجیت نظر کفایت تقلید از او مسلم است و حجیت نظر غیر اعلم و کفایت تقلید از وی مشکوک است و در دوران امر میان حجت معلوم و حجت ،مشکوک باید از حجت معلوم پیروی کرد.


علاوه بر این روایات حرمت غنا و استدلال به آیات بر حرمت قول زور و لهو و لغو، به صراحت تصریح بر این دارد که ملاک و معیار حرمت غنا از نظر اسلام منطبق شدن یکی از عناوین مذکور است.
بدیهی است زمانی عقل میتواند به چنین دلیلی روی آورد که ملاک و مناط تقلید از غیر اعلم را دریافته باشد عقلی که مناط این حکم شرعی را درک نکرده چگونه میتواند قاطعانه تقلید از اعلم را حجت و تقلید از غیر اعلم را مشکوک شمارد و بر این اساس تعیّن شرعی تقلید از اعلم را نتیجه گیرد سیره عملی نویسندگان متون فقهی بر اهمیت و جایگاه عقل حکایت دارد بارها دیده شده است که فقهاء و حتی همین عده که عقل را از درک مناطات احکام عاجز میدانند در کتاب های فقهی آورده اند و یدل عليه الادله الاربعه، قرآن، سنت، اجماع و عقل هر کدام به طور مستقل بر این حکم دلالت دارند این عبارت در صورتی صحیح است که اگر فرض کنیم قرآن و سنت و اجماع برای درک و بیان حکم موجود نباشد اعتماد به عقل کافی باشد پس اگر عقل از توان درک مناط حکم شرع بی بهره است چگونه بر آن دلالت کند؟!


== مقوله غنا: کلام یا کیفیت؟ ==
علاوه بر این که یک فقیه ژرف اندیش در استنباط احکام شرع میباید مجموعه شریعت و اهداف کلی آن را لحاظ ،کند تردیدی نیست که خداوند متعال در ارسال رسل و انزال کتب و جعل شریعت و احکام هدفی را تعقیب میکند و آن هدف رسیدن به غایت و انگیزه خلقت است چرا که پیگیری دو هدف متفاوت در تکوین و تشریع با حکمت خداوند سازگار نیست هدف نهایی از تکوین و ،تشریع معرفت» خداوند و پرستش آگاهانه او میباشد که برای رسیدن به این هدف نهایی میبایستی از اهداف میانی عبور انذار»، «رفع اختلاف امت و قیام» به عدل و قسط» که در آیات و روایات گوناگون به عنوان هدف از ارسال رسل و انزال کتب شمرده شده است از مقدمات تحقق هدف نهایی از تکوین و تشریع است. بر این اساس برخی از نویسندگان نتیجه گیری :نموده اند: «اجتهاد افزون بر مقدمات معروفی مانند آشنایی با ادبیات ،عرب علم ،رجال اصول و مانند اینها به مقدماتی کلامی چون شناخت حقیقت انسان از منظر دین» «انتظار دین «آگاهی به مقصد انسان»، «معرفت» جوهره دین با مجموعه ای که هست و شریعت نیاز دارد و استنباط بدون این سنخ از آگاهیها نمیتواند مجتهد را به هدف واقعی برساند و چه بسا رهاورد آن با جوهره دین همخوانی نداشته باشد وقتی دلیلی با توجه به مقصد شریعت و جوهره دین بررسی گردد به گونه ای متفاوت با دیگر موقعیتها فهمیده میشود
نویسنده در فصل دوم به اختلاف فقها درباره غنا و اینکه آیا غنا جزو کلام است یا کیفیت صدا، پرداخته و دلایل هر نظر را بررسی کرده است.


کسانی که قائل به مقوله کلام بودن غنا هستند به روایات تفسیری که قول زور و لهو الحدیث را به غنا تفسیر کرده‌اند و نیز برخی روایات دیگر استفاده کرده‌اند که غنا از مقاله قول و کلام است به باور نویسنده نتیجه این نظریه این است که اگر مطالب مفید و آموزنده از طریق آواز و آهنگ زیبا خوانده شود غنا نبوده و حرام نیست بلکه حتی اگر صرف آواز باشد و کلام لهوی در آن نباشد نیز غنا نیست.
برای نمونه میتوان گفت کسی که میخواهد نماز بگذارد و در کنار چاهی ایستاده است ظرفی برای کشیدن آب ندارد تا خود را از حدث اکبر تطهیر کند، ولی میتواند داخل چاه برود، غسل کند و بیرون بیاید در این موقعیت قرآن میفرماید: و ان کنتم مرضى او على سفر أو جاء أحد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيداً طيبا) اگر بیمارید یا در مسیر مسافرت یا «قضای حاجت» کرده اید و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و آب برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاکی پاک تیمم کنید.


شیخ انصاری و امام خمینی غنا را از مقوله کیف (صوت) می‌دانند و دیدگاهشان بر اساس کتب لغت، عرف و روایتی از امام صادق(ع) است.  
اگر مجتهد صرفاً به این آیه نگاه کند فتوا خواهد داد که این شخص واجد ماء است نه فاقد ،آن پس باید داخل چاه شود و غسل ،کند اما امام صادق (ع) در این فرض میفرماید لیس علیه ان يدخل الرّكيه لان ربِّ الماءِ هو ربُّ الارض فليتمم؛ وظیفه اش رفتن به داخل چاه ،نیست زیرا خدای ،آب خدای زمین نیز هست پس تیمم کند».


به باور نویسنده از نظر علمی فرقی بین دو نظریه‌ی غنا از مقاله قول یا مقوله کیف وجود ندارد زیرا در هر دو صورت از نظر شرع غنای حرام در موردی است که عنوان لهو، لغو و زور بر آن تطبیق کند و در موردی که تطبیق نکند از نظر شرع غنای حرام بحساب نمیاید(ص۴۴-۴۷).
بر اساس روایت دیگری این را نیز اضافه فرمود: «... و لا تقع في البئر و لا تُفسِيدْ على القوم مائهم؛ " داخل چاه نرو و آب مورد نیاز مردم را آلوده و فاسد نساز این سخن امام (ع) بر توجّه به روح و حقیقت حکم و عنایت به دیگر احکام شریعت استوار است مردم به آب بهداشتی و تمیز نیاز دارند، شارع همه جانبه نگر وضو و غسلی که به بهای فاسد کردن آب مصرفی مردم محقق شود، عنایت ندارد. امری که از آیهی دیگر تیمم ،نیز قابل استفاده است ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج، خداوند نمیخواهد مشکلی برای شما ایجاد کند


== حرمت ذاتی غنا یا حرمت غنا واسطه به امور حرام؟ ==
البته این گفته صحیح است که استفاده از عقل در کشف حکم شرعی با بکارگیری آن در درک مصالح حکم شرعی مکشوف تفاوت دارد، به عبارت دیگر استفاده از عقل در کشف حکم شرعی و بکارگیری» عقل در درک مصالح حکم شرعی مکشوف از دو مقوله میباشند و استفاده از عقل به عنوان منبع مستقل در استنباط حکم شرعی صحیح میباشد البته در موقعیتی که توانسته است مصالح و مفاسد عملی را دریابد و الا در مورد مقوله دوم و بکارگیری عقل در درک مصالح حکم شرعی مکشوف قطعاً میتوان تردید نمود برای مثال اگر شارع مقدس به نجاست بول، حرمت شراب بطلان ازدواج همزمان دو خواهر با یک مرد و امثال اینها حکم میکند نمیتوان به کمک عقل علت را یافت و مدعی شد فلسفه فلان حكم اساس آن به توسعه و تضییق حکم پرداخت حتی قطعاً فلان علت است اگر شارع مقدس ،آشکارا علت حکمی را بیان کرد مانند «الخمر حرام لانه مسكر» بازهم نمیتوان حکم حرمت را به مطلق مسکرات تعمیم ،داد، چرا که ممکن است داشته «اسکار خمر خصوصیت داشته باشد و یا این که علت مؤثر دیگری وجود باشد که شارع آن را بیان نکرده ،باشد مگر این که علت حکم چنان در لسان شارع بیان شود که بتوان انحصار و کبرای کلی را از آن دریافت که در این صورت میتوان از توسعه حکم در غیر مورد منصوص سخن به میان آورد.
به باور نویسنده برخی از علما غنا را به‌خودی‌خود حرام می‌دانند و برخی دیگر آن را فقط در صورت همراهی با امور حرام، ممنوع می‌دانند و برای هر دیدگاه دلایلی ارائه کرده‌اند.


ادله کسانی که حرمت غنا را ذاتی می‌دانند به ادله‌ای تمسک کرده‌اند که عبارتند:
بر اساس آنچه که گفتیم مبنی بر توجه فقیه به روح کلی شریعت و هدف نهایی و اهداف مقدماتی تکوین و تشریع و این که یکی از مقدمات وصول به هدف نهایی آگاهانه او قیام به عدل و قسط میباشد (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاسُ بالقسط)؛ توجه به اصل عدل در حقوق خانواده میتواند فقهای ما را به سمت تامین هرچه بیشتر حقوق زنان در حیطه خانواده و از جمله انحلال و فسخ نکاح هدایت ،نماید چنان که میدانیم اصل عدل یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است همان اصلی که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده ،است یعنی از نظر فقه اسلامی و لااقل فقه شیعه اگر ثابت شود که عدل ایجاب میکند فلان ،قانون، باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت ،است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است، زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم ،داده، هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمیشود علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهاده اند گو این که در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ادامه دهند توجه به حقوق بشر و اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین ،قراردادی اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد، پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنان بنا نهاده اند اما مقدّر چنین بود که ایشان کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را نصیب خود ،نمایند از یک سو فلسفه های اجتماعی سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملتها را با ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنان آشنا سازند، نهضتها و حرکتها و انقلابها بوجود آورند و چهره جهان را عوض کنند. استاد مطهری، گذشته از علل ،تاریخی یک علت روانی و منطقه ای را نیز دخیل میداند و آن روحیه خاص شرقی ها در قبال غربیهاست شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به .حقوق با آنکه در آغاز ،کار علماء حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفتند، تدریجاً حقوق را رها کرده و توجه شان را به اخلاق محصور نموده اند.
 
=== اجماع ===
نویسنده پس از ذکر نظر تعدادی از فقها همچون مرحوم نراقی و شیخ انصاری بر اجماع داشتن حرمت ذاتی به نقد اجماع  پرداخته است. به باور او، اجماعی که فقها بیان کرده‌اند، تعبدی نیست و بیشتر مدرکی بوده و اعتباری ندارد. او همچنین اشاره می‌کند که ملاک حجیت اجماع تعبدی، کاشفیت از معصوم است، نه خود اجماع. در این موارد، معلوم نیست که اجماع واقعاً دارای کاشفیت باشد یا خیر. علاوه بر این، نویسنده به این نکته نیز اشاره می‌کند که تعدادی از فقها به عدم حرمت غنا معتقدند (ص۵۱-۵۲).
 
=== آیات قرآن ===
نویسنده به شش آیه از آیاتی که برای اثبات حرمت ذاتی غنا مورد استناد قرار گرفته، اشاره می‌کند. او پس از بیان نظرات مفسران، به نقد و بررسی اعتبار استناد به این آیات می‌پردازد. به باور نویسنده، هیچ یک از این آیات دربردارنده واژه «غنا» نیستند و به صراحت درباره غنا نظر نداده‌اند (ص۵۳-۵۸).
 
=== روایات ===
به گفته مولف روایات بسیاری در رابطه با حرمت غنا مورد استناد قرار گرفته که به گفته صاحب جواهر ادعای تواتر شده در حالی که محقق اردبیلی بر خلاف آن نظر داده است.
 
نویسنده بر این باور است، روایاتی که در رابطه با حرمت غنا به آنها تمسک شده، به دو دسته تقسیم می‌شوند:
 
۱. روایاتی که در توضیح و تفسیر آیات بیان شده‌اند.
 
۲. روایاتی که به‌طور مستقل در رابطه با غنا مطرح شده‌اند.
 
در ادامه، نویسنده،۲۶ روایت برای این دو دسته از روایات اشاره می‌کند و سپس به جمع‌بندی روایات می‌پردازد. به اعتقاد نویسنده تعدادی از این روایات دارای سند ضعیف هستند و برخی دیگر بر حرمت غنا توأم با لهو و لعب تأکید دارند. بنابراین، از مجموعه روایات، تواتر معنوی حاصل می‌شود که محقق یقین می‌آورد که غنا از نظر اسلام ممنوع و مورد نهی است. با این حال، نویسنده اشاره می‌کند که مفهوم و مصداق غنا در هیچ یک از آیات و روایات به خوبی تبیین نشده است (ص۵۸-۶۸).
 
== بررسی آرا و ادله قائلین به حلیت ذاتی غنا ==
نویسنده در فصل سوم به بررسی آرا و ادله فقهایی همچون شیخ طوسی و فیض کاشانی که قائل به حلیت ذاتی غنا هستند، می‌پردازد و مهم‌ترین دلایل آنها را بیان می‌کند. به باور آنها آنچه سبب حرمت غنا می‌شود آمیخته شدن غنا با حرام‌های دیگر است.(ص۶۹-۷۳)
 
در ادامه نویسنده به مهمترین دلائل قائلین به حلیت ذاتی غنا می‌پردازد که عبارتند از قاعده انصراف، روایاتی درباره تحسین صدای زیبا، روایات جواز غنا در اعیاد و شادمانی، روایات جواز غنا در عروسی‌ها، روایات جواز خرید و فروش کنیز خواننده و نیز روایاتی که بر جواز حُدا و نیز بر جواز نوحه‌گری دلالت دارند.(ص۷۳-۸۳).
 
== آرای و ادله فقهای اهل سنت ==
نویسنده بخشی از کتاب را به بررسی دیدگاه‌های مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره موسیقی اختصاص داده است. در این بخش، نظرات بزرگان اهل سنت مانند ابوحنیفه، مالک، شافعی، غزالی و دیگران ذکر شده که موسیقی و غنا را ذاتاً حلال می‌دانند. دلایل فقهای اهل سنت برای حلیت موسیقی شامل آیاتی از قرآن کریم مانند آیه ۳۲ سوره اعراف، آیه ۱۹ سوره لقمان و آیه ۱ سوره فاطر است. همچنین احادیث و قیاس نیز از جمله مبانی استدلال آنان در این موضوع محسوب می‌شود. (۸۷-۹۰)
 
== آرای عرفای اسلامی در باب غنا ==
به نظر نویسنده، غنا در عرفان و تصوف به‌طور مستقل بررسی نشده، بلکه همراه با موضوع سِماع تحلیل شده است. سماع در لغت به معنای شنیدن و در تصوف تجربه‌ای خاص است که از شنیدن قرآن، آواز خوش، سرود یا موسیقی به دست می‌آید.  نویسنده معتقد است عارفان و صوفیان با رعایت احکام شرعی، سماع و غنا را تنها در صورتی که همراه با فساد یا امور حرام باشد، ممنوع می‌دانند و به نظرات افرادی چون شیخ ابوطالب مکی (۳۸۶ق) اشاره می‌کند. سپس به انواع سماع می‌پردازد. (ص۹۳ - ۹۴).
 
به نظر نویسنده، علمای تصوف مانند فقها درباره غنا اختلاف نظر دارند.(البته اختلاف آنها ماهوی است) که برخی آن را ذاتاً حرام و از لهو و لعب می‌دانند، اما بیشترشان معتقدند اگر با ملاهی، مناهی یا مفسده شرعی همراه باشد، حرام است (ص۹۸ - ۹۹).
 
== غنا از منظر امام خمینی و فقهای معاصر ==
به نظر نویسنده، دیدگاه‌های فقهی امام در زمان حاضر تغییر بزرگی در نحوه برداشت و فهم احکام الهی ایجاد کرده است که یکی از نمونه‌های آن مسئله غنا است. به باور نویسنده امام خمینی(ره) در بحث غنا و موسیقی، رویکردی اجتهادی و تطبیقی داشته و بر اهمیت زمان و مکان در فقه تأکید کرده است. رویکردی که می‌تواند به فهم بهتر مسائل فقهی و تطبیق آن‌ها با شرایط روز کمک کند. امام در ابتدا به تعریف غنا پرداخته و آن را به «صوت رقیق و نازک انسان» تعریف کرده که قابلیت ایجاد طرب را دارد. این تعریف با تعاریف مشهور غنا که به کشیدن صدا و چهچه‌های طرب‌آور اشاره کرده، تفاوت دارد. چرا که در بسیاری از اقسام، غنا نه صدای کشیده است و نه ترجیع چهچه و قید این دو در تعریف برخی صرفا به اقتضای عرف زمان آنها بوده است.امام خمینی تأکید می‌کند غنا چون از مقوله صوت و یا کیفیت صوت است نه کلام و قول در نتیجه در پیدایش غنا فرقی ندارد که گفتار باطل باشد خواه حکمت و آیه. هر آنچه که صدا نازک، نرم، باطراوت و مطبوع باشد و موجب طرب شد غنا بشمار می‌آید. امام خمینی به آیات قرآن و روایات برای اثبات حرمت غنا استناد می‌کند (البته نویسنده به آیه و روایتی اشاره نمی‌کند) در ادامه نویسنده  با استناد به کلام امام خمینی به نظرات فقها درباره حرمت ذاتی و عرضی غنا اشاره می‌کند. او همچنین به نقد نسبت‌های ناروایی که به برخی فقها همچون فیض کاشانی و محقق سبزواری داده شده، می‌پردازد و بر درک صحیح نظرات آنان تأکید می‌کند. (ص۱۰۳ - ۱۰۵).
 
=== غنا در اعیاد و جشن‌ها ===
نویسنده در ابتدا روایتی مبنی بر جواز غنا در اعیاد فطر و قربان به شرط عدم معصیت ذکر کرده است. سپس به امام خمینی اشاره کرده بعد از بحث درباره روایت جواز غنا تأکید می‌کند، مادامی که غنا منجر به معصیت نشود، اشکالی ندارد. به باور امام از آنجایی که هیچ یک از فقها این استثنا را در مورد اعیاد نقل کرده‌اند نمی‌توان بدان عمل کرد. افزون بر آنکه این روایت ضعف سندی نیز دارد.(ص۱۰۵- ۱۰۶).
 
=== تغنی به قرآن و مراثی ===
در این بحث، برخی از فقها نظیر مقدس اردبیلی حکم به اباحه تغنی به قرآن و مراثی صادر کرده‌اند و آن را از حکم حرمت غنا استثنا نموده‌اند. این فقها مدعی تعارض روایات حرمت غنا شده‌اند که بر اساس قاعده اصولی «اذا تعارضا تساقطا» به اصول اباحه و حلّیت تمسک کرده و یا بر با تمسک به دلیل عرف ادعا می‌کنند که غنا در مرثیه و نوحه‌خوانی جایز است. حضرت امام خمینی (ره) به نقد این نظرات پرداخته و می‌فرمایند که میان اخبار مستحب و حرام رابطه عموم و خصوص من وجه وجود دارد. او تأکید می‌کند که ادله استحباب نشان می‌دهد که موارد مذکور به طریق مباح (غیر غنای حرام) انجام می‌گیرد و بنابراین حرام نیست. امام همچنین به نقد دلیل محقق اردبیلی در تمسک به عرف می‌پردازد و بیان می کند که چون موضوع غنا مشکوک بوده لذا صراحتا حکم به حرمت نداده‌اند. همچنین به نقد دیگر دلیل محقق اردبیلی اشاره می‌کند که تحریم غنا به خاطر طرب‌آور بودن آن است و مراثی و نوحه‌خوانی به دلیل اندوه و ماتم نمی‌تواند مشمول این تحریم باشد. امام پاسخ می‌دهد این مدعا اب اطلاق ادله غنا که عبارت است از صوت نازک مطرب مغایرت دارد. نهایتاً، امام فتوای خود را بیان می‌کند که تغنی در قرآن، مراثی و دعاها از حکم کلی حرمت استثنا نشده است. (ص۱۰۶ - ۱۰۷).
 
=== حدا و غنا در عروسی ===
به گفته نویسنده، امام خمینی(ره) پس از بررسی روایات مربوط به حدا، آن را از حکم غنا استثنا نکرده و حرام می‌داند. با این حال، ایشان غنا در مراسم عروسی زنانه را مستثنی کرده و دلیل آن را روایات معتبر از ابو بصیر می‌داند. این حکم به‌طور خاص برای خوانندگان زن صدق می‌کند و شامل خوانندگان مرد نمی‌شود. امام تأکید می‌کند که استماع غنا برای محرم نیز حرام است.(ص۱۰۸).
 
به گفته نویسنده،  پس از انقلاب اسلامی و تغییر شرایط فرهنگی، ضرورت بازنگری در مباحث موسیقی احساس شد و استفتائاتی از امام راحل درباره حرمت غنا و موسیقی ارائه گردید. نویسنده در ادامه به جمع‌آوری فتاوای امام در زمینه موسیقی و غنا می‌پردازد تا به فهم عمومی کمک کند. نویسنده به خاطر عمومی و کاربردی بودن بحث غنا در ادامه بحث در کنار فتاوای امام خمینی، به فتاوای دیگر فقهای معاصر همچون بروجردی، خویی، بهجت نیز اشاره می‌کند.(ص۱۰۸- ۱۱۶)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۳۷

کتابشناسی

فصل دوم به بررسی مبانی فقهی حق فسخ به استناد وجود عیب پرداخته و دیدگاه‌های مختلف فقها در این زمینه را مطرح می‌کند. نویسنده ابتدا به اختلاف نظر میان فقها درباره مبنای حق فسخ اشاره کرده و سه دیدگاه تعبد محض، قواعد لاضرر و لاحرج و شرط تبانی صحت را بررسی می‌کند. در بخش تعبد محض، نویسنده توضیح می‌دهد که برخی فقها فلسفه احکام را ناشناخته دانسته و تعبد را اصل اساسی در پذیرش احکام شرعی می‌دانند. این گروه معتقدند که قیاس و تنقیح مناط نمی‌تواند ملاک قطعی برای احکام باشد و در شرع مقدس اسلام قابل تسری به موارد مشابه نیست. نویسنده با ذکر مثال‌هایی از روایات و مباحث امام صادق (ع)، به این موضوع پرداخته که در عبادات تعبد محض حاکم است و هرگونه تصرف یا توسعه در این باب شایسته نیست.

نویسنده به این دیدگاه اشکال کرده که میان عبادات و معاملات تفاوت است و تأکید دارد که در عبادات تعبد محض است اما در معاملات، عقل و عرف نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. وی به نقل از آیت‌الله معرفت (ره) توضیح می‌دهد که در باب معاملات تعبد محض وجود ندارد و ملاکات احکام تا حدودی قابل درک هستند. همچنین، فقها تلاش کرده‌اند تا با کشف مناطات واقعی، احکام را به موارد مشابه تسری دهند. نویسنده به اهمیت نقش عقل در استنباط احکام اشاره کرده و مواردی را ذکر می‌کند که حتی فقهایی همچون شیخ انصاری که عقل را از درک مناطات عاجز می‌دانند، از عقل به عنوان منبع مستقل استفاده کرده‌اند.

نویسنده معتقد است که عقل می‌تواند مصالح و مفاسد عملی را دریابد و در استنباط احکام شرعی نقش داشته باشد. اما در مواردی که شارع علت حکمی را بیان نکرده، نمی‌توان به کمک عقل علت را یافت و احکام را توسعه داد.

علاوه بر این، نویسنده تأکید می‌کند که یک فقیه باید به روح کلی شریعت و اهداف نهایی و مقدماتی تکوین و تشریع توجه کند. هدف نهایی از تکوین و تشریع، معرفت خداوند و پرستش آگاهانه او است. اهداف میانی مانند رفع اختلاف امت و قیام به عدل و قسط نیز از مقدمات تحقق هدف نهایی هستند. اصل عدل یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است و رعایت عدالت می‌تواند فقها را به سمت تأمین حقوق زنان در خانواده و از جمله حق فسخ نکاح هدایت کند. نویسنده بیان می‌کند که اگر ثابت شود عدل ایجاب می‌کند فلان قانون باید تغییر کند، حکم شرع نیز بر همین اساس خواهد بود، زیرا شرع اسلام هرگز از محور عدالت خارج نمی‌شود.

در نهایت، نویسنده به اهمیت حقوق بشر و اصل عدالت اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که توجه به این اصول می‌تواند فلسفه حقوق را تقویت کند. وی معتقد است که مسلمانان پایه‌گذار حقوق طبیعی و عقلی بوده‌اند، اما به دلایل تاریخی و روانی نتوانسته‌اند این مسیر را ادامه دهند. این امر باعث شده که دانشمندان غربی این مسیر را دنبال کنند و با ایجاد فلسفه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جوامع را با ارزش‌های حقوق انسانی آشنا سازند. نویسنده همچنین به تفاوت میان تمایل شرقی‌ها به اخلاق و تمایل غربی‌ها به حقوق اشاره می‌کند و این تفاوت را در شکل‌گیری فلسفه حقوق مؤثر می‌داند.

از GPT-4o برای پاسخ بهتر بپرسید

................................................................................

فصل دوم بررسی مبانی فقهی حق فسخ به استناد وجود عیب

در این که مبنای فقهی حق فسخ چیست؟ در میان فقهاء و صاحب نظران اختلاف است برخی مبنای حق فسخ را تعبد محض میدانند بعضی دیگر مبنای حق فسخ را قواعد لاضرر و لاحرج میپندارند و برخی نیز به شرط تبانی صحت اشاره می کنند



مبحث اول: تعبد محض

برخی از فقهاء ضمن بیان این که فلسفه احکام برای کسی شناخته نیست و آنچه در شرع آمده است قابل تسری به موارد مشابه نیست و از طرفی تنقیح مناط نیز مفید قطع نمیباشد افزوده اند: «روایات متعددی داریم مبنی بر این که «دین لا يقاس بالعقول و امام صادق (ع) در آن مباحثاتی که با ابوحنیفه و سفیان سوری داشتند به تنقیح مناطها و قیاسها شدیداً اعتراض کرده و میفرمایند: فلسفه احکام از نظر مذهب شیعه شناخته شده .نیست روایات متعددی داریم که آنچه در شرع است در احکام فروع دین باید بر اساس تعبد ،بپذیریم تنقیح مناط نمیتواند مفید قطع باشد لذا نمیتواند در شرع مقدس اسلام ملاک قرار گیرد. در همین مباحثات امام صادق (ع) به ابو حنیفه فرمود نماز مهمتر است یا روزه؟ قهراً جواب داد نماز. بعد فرمود چطور شده است زن بعد از پاک شدن بایستی روزه را قضا کند، ولی قضای نمازهایی که در ایام عادت نخوانده واجب ،نیست بجا آورد. حتی در احکام امضایی نیز شارع مقدس قیودی را آورده است که آن قیود باز جزو قیود تعبدی است که نمی توانیم درست به فلسفه اش پی ببریم و به عنوان حکم کلی و تنقیح مناطهای ظنی تسری به موارد دیگر بدهیم برای مثال ربا و بیع یکی است. این یکی مبادله جنس به جنس است و آن یکی مبادله یک جنس با پول چه فرقی با یکدیگر دارد که اگر اینجا زیادتر فروخت اشکال ندارد و آنجا اشکال دارد «يقولون انما البيع مثل الرباء و لكن احل الله البيع و حرم «الربا ما یک سری فلسفه هایی برای حرمت درست می کنیم این فلسفه ها چندان نمیتواند فلسفه قطعی باشد». این بیان خالی از اشکال ،نیست چرا که تفکیکی بین ابواب عبادات و معاملات قائل نشده است یعنی در باب عبادات به معنای اخص آن که نیایش و قصد تقرب، ساختار اصلی آن را تشکیل میدهد مثل ،نماز ،روزه حج و... تعبد محض حاکم است. عبادات موضوعاً و حکماً باید از شرع تلقی شود و در محدوده همان دستورات اجرا گردد، باید بر طبق الفاظ و عباراتی که در نصوص مربوط آمده است شرایط و خصوصیات موضوع را مشخص نموده و حدود تکالیف را معین کرده و عمل نمود، نه کم و نه .زیاد هر گونه تصرف یا توسعه و تضییق در باب عبادات شایسته نیست. زیرا باب پی بردن به ملاکات در عبادات به طور کلی بسته است و اساساً عبادت باید با تعبد محض انجام شود و گرنه از گونه عبادت بودن بیرون میرود ولی در باب «معاملات به معنای اعم ،آن در تمامی احکام تکلیفیه و وضعیه که جنبه نیایش ندارد یا در ماهیت آن قصد تقرب اعتبار نگردیده و یا اگر اعتبار گردیده است شرط اضافی محسوب میگردد مانند) صدقات و کفارات و یا حتی زکات و خمس که قصد تقرب در آنها شرط شده (است در این باب احکام از شرع تلقی میگردد ولی موضوع اگر بیانی از جانب شرع درباره آن نرسیده ،باشد کاملاً به عرف، یعنی متعارف میان عقلاء موکول شده است تا ماهیتاً و مفهوماً حدود و مرز آن را مشخص سازد. آری اگر ،شرع در این باره قید و شرطی دارد باید بیان کند اگر چیزی نگفت یعنی صددرصد بر عهده عرف گذاشته شده است لذا عرف یگانه مرجع تشخیص و تحدید مفهوم در موضوعات احکام در باب معاملات میباشد و یک فقیه شایسته باید حدود موضوعات را در این باب از عرف تلقی کند در این خصوص حضرت آیت الله معرفت (ره) مینویسد در باب معاملات تعبد محض در کار نیست و تا حدودی ملاکات احکام قابل درک میباشد و کوشش فقهای سلف بر آن بوده تا با پی بردن به ملاکات برخی احکام به مناطات واقعی دست یابند و بدین وسیله در دائره موضوع ان حكم توسعه یا تضییق قائل شوند و احیانا حکمی را از موضوعی که در لسان دلیل مطرح شده به موضوع دیگر که در مناط حکم با او مشترک است، سرایت دهند و آن را به نام قیاس مستنبط «العلة میخوانند، البته به شرط این که کشف مناط قطعی بوده باشد برای مثال در نماز اگر بدن یا لباس مصلی به خون باشد و پهنای آن کمتر از یک درهم پنج) ریالی باشد مورد عفو است، حال اگر قطره مایعی با خون آغشته شد و مجموعاً از سعه درهم» کمتر بود آیا باز هم مورد عفو است، برخی از فقهاء گفته اند آنچه مورد عفو بوده «خون» کمتر از درهم بود نه مایع آغشته به خون فلذا مایع آغشته به خون در نماز معفوبه نیست، ولی مرحوم شیخ حسین حلی در درس میفرمود باید ملاحظه نمود خون با عنوان خون بودن مانع صحت صلاه است و کمتر از درهم عفو ،شده یا نجاست آن؟ قطعاً ذات خون مورد حکم شرعی قرار نگرفته است زیرا خون ،ماهی، مثلاً مورد بحث نیست. پس نجاست خون است که «منعاً» و «عفواً» مورد نظر شارع قرار گرفته است، در نتیجه مایعی که آغشته به خون است و سعه آن از پهنای یک در هم کمتر است نیز مورد عفو است بنابراین ابواب معاملات دارای ویژگیهایی است: اولاً، تعبد محض حاکم و تا حدودی ملاکات احکام روشن .است ،ثانیاً فقیه باید با دقت در جوانب حكم و ملاحظه مناسبت حکم و موضوع و قرائن و شواهد دیگر مناط اصلی موضوع حکم را بدست بیاورد. ثالثاً با بدست آوردن مناط ،اصلی در موضوع حکم توسعه یا تضییق قایل شود رابعاً اگر مناط قطعی ،باشد آن حکم را از موضوع مطرح شده به دیگر موضوعات یا موارد مشابه تسری دهد و خامساً بیشتر احکام در باب معاملات به صورت کلی القاء شده و قابل تطبیق بر موضوعات نوظهور بر حسب زمان و مکان میباشد».

علاوه بر این که این عده از فقهاء که معتقدند عقل نمیتواند مصالح و مفاسد واقعی موجود در افعال مورد نظر شارع را به طور کامل درک کند و قهراً نمی تواند منبعی مستقل برای استنباط احکام ،باشد خود در مواردی عقل را منبع مستقل شمرده اند شیخ انصاری از قائلین به عجز عقل از درک مناطات احکام گاه صرفاً به عقل اعتماد کرده است حال بگذریم از این که ایشان عقل را در کنار و سایر ادله به دفعات در رسایل و مکاسب ذکر کرده ،است امری که مفهومش آن است که اگر دلایل دیگر کافی ،نبود عقل کافی است برای مثال وقتی میخواهد جواز معامله ی مالی را که صاحبش اجازه نداده اثبات ،کند میفرماید: «ثم لو فرض كونه تصرفاً فمما استقل العقل بجوازه مثل الاستضاءه والاصطلاء بنور الغیر و ناره؛ بر فرض که مثل فروختن و خریدن و بستن قرارداد تصرف در مال غیر باشد، این نوع تصرفات اندک نظیر استفاده از نور یا آتش دیگری بدون اجازه وی به حکم عقل جایز است». چنان که محقق اصفهانی (ره) - از کسانی که بر ناتوانی عقل در کشف ملاکات احکام تأکید کرده است مسأله وجوب شرعی تقلید از اعلم یا عدم وجوب آن مقتضای عقل قطعی را تعین تقلید از اعلم میداند و چنان اعتقاد دارد که حجیت نظر کفایت تقلید از او مسلم است و حجیت نظر غیر اعلم و کفایت تقلید از وی مشکوک است و در دوران امر میان حجت معلوم و حجت ،مشکوک باید از حجت معلوم پیروی کرد.

بدیهی است زمانی عقل میتواند به چنین دلیلی روی آورد که ملاک و مناط تقلید از غیر اعلم را دریافته باشد عقلی که مناط این حکم شرعی را درک نکرده چگونه میتواند قاطعانه تقلید از اعلم را حجت و تقلید از غیر اعلم را مشکوک شمارد و بر این اساس تعیّن شرعی تقلید از اعلم را نتیجه گیرد سیره عملی نویسندگان متون فقهی بر اهمیت و جایگاه عقل حکایت دارد بارها دیده شده است که فقهاء و حتی همین عده که عقل را از درک مناطات احکام عاجز میدانند در کتاب های فقهی آورده اند و یدل عليه الادله الاربعه، قرآن، سنت، اجماع و عقل هر کدام به طور مستقل بر این حکم دلالت دارند این عبارت در صورتی صحیح است که اگر فرض کنیم قرآن و سنت و اجماع برای درک و بیان حکم موجود نباشد اعتماد به عقل کافی باشد پس اگر عقل از توان درک مناط حکم شرع بی بهره است چگونه بر آن دلالت کند؟!

علاوه بر این که یک فقیه ژرف اندیش در استنباط احکام شرع میباید مجموعه شریعت و اهداف کلی آن را لحاظ ،کند تردیدی نیست که خداوند متعال در ارسال رسل و انزال کتب و جعل شریعت و احکام هدفی را تعقیب میکند و آن هدف رسیدن به غایت و انگیزه خلقت است چرا که پیگیری دو هدف متفاوت در تکوین و تشریع با حکمت خداوند سازگار نیست هدف نهایی از تکوین و ،تشریع معرفت» خداوند و پرستش آگاهانه او میباشد که برای رسیدن به این هدف نهایی میبایستی از اهداف میانی عبور انذار»، «رفع اختلاف امت و قیام» به عدل و قسط» که در آیات و روایات گوناگون به عنوان هدف از ارسال رسل و انزال کتب شمرده شده است از مقدمات تحقق هدف نهایی از تکوین و تشریع است. بر این اساس برخی از نویسندگان نتیجه گیری :نموده اند: «اجتهاد افزون بر مقدمات معروفی مانند آشنایی با ادبیات ،عرب علم ،رجال اصول و مانند اینها به مقدماتی کلامی چون شناخت حقیقت انسان از منظر دین» «انتظار دین «آگاهی به مقصد انسان»، «معرفت» جوهره دین با مجموعه ای که هست و شریعت نیاز دارد و استنباط بدون این سنخ از آگاهیها نمیتواند مجتهد را به هدف واقعی برساند و چه بسا رهاورد آن با جوهره دین همخوانی نداشته باشد وقتی دلیلی با توجه به مقصد شریعت و جوهره دین بررسی گردد به گونه ای متفاوت با دیگر موقعیتها فهمیده میشود

برای نمونه میتوان گفت کسی که میخواهد نماز بگذارد و در کنار چاهی ایستاده است ظرفی برای کشیدن آب ندارد تا خود را از حدث اکبر تطهیر کند، ولی میتواند داخل چاه برود، غسل کند و بیرون بیاید در این موقعیت قرآن میفرماید: و ان کنتم مرضى او على سفر أو جاء أحد منكم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيداً طيبا) اگر بیمارید یا در مسیر مسافرت یا «قضای حاجت» کرده اید و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و آب برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاکی پاک تیمم کنید.

اگر مجتهد صرفاً به این آیه نگاه کند فتوا خواهد داد که این شخص واجد ماء است نه فاقد ،آن پس باید داخل چاه شود و غسل ،کند اما امام صادق (ع) در این فرض میفرماید لیس علیه ان يدخل الرّكيه لان ربِّ الماءِ هو ربُّ الارض فليتمم؛ وظیفه اش رفتن به داخل چاه ،نیست زیرا خدای ،آب خدای زمین نیز هست پس تیمم کند».

بر اساس روایت دیگری این را نیز اضافه فرمود: «... و لا تقع في البئر و لا تُفسِيدْ على القوم مائهم؛ " داخل چاه نرو و آب مورد نیاز مردم را آلوده و فاسد نساز این سخن امام (ع) بر توجّه به روح و حقیقت حکم و عنایت به دیگر احکام شریعت استوار است مردم به آب بهداشتی و تمیز نیاز دارند، شارع همه جانبه نگر وضو و غسلی که به بهای فاسد کردن آب مصرفی مردم محقق شود، عنایت ندارد. امری که از آیهی دیگر تیمم ،نیز قابل استفاده است ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج، خداوند نمیخواهد مشکلی برای شما ایجاد کند

البته این گفته صحیح است که استفاده از عقل در کشف حکم شرعی با بکارگیری آن در درک مصالح حکم شرعی مکشوف تفاوت دارد، به عبارت دیگر استفاده از عقل در کشف حکم شرعی و بکارگیری» عقل در درک مصالح حکم شرعی مکشوف از دو مقوله میباشند و استفاده از عقل به عنوان منبع مستقل در استنباط حکم شرعی صحیح میباشد البته در موقعیتی که توانسته است مصالح و مفاسد عملی را دریابد و الا در مورد مقوله دوم و بکارگیری عقل در درک مصالح حکم شرعی مکشوف قطعاً میتوان تردید نمود برای مثال اگر شارع مقدس به نجاست بول، حرمت شراب بطلان ازدواج همزمان دو خواهر با یک مرد و امثال اینها حکم میکند نمیتوان به کمک عقل علت را یافت و مدعی شد فلسفه فلان حكم اساس آن به توسعه و تضییق حکم پرداخت حتی قطعاً فلان علت است اگر شارع مقدس ،آشکارا علت حکمی را بیان کرد مانند «الخمر حرام لانه مسكر» بازهم نمیتوان حکم حرمت را به مطلق مسکرات تعمیم ،داد، چرا که ممکن است داشته «اسکار خمر خصوصیت داشته باشد و یا این که علت مؤثر دیگری وجود باشد که شارع آن را بیان نکرده ،باشد مگر این که علت حکم چنان در لسان شارع بیان شود که بتوان انحصار و کبرای کلی را از آن دریافت که در این صورت میتوان از توسعه حکم در غیر مورد منصوص سخن به میان آورد.

بر اساس آنچه که گفتیم مبنی بر توجه فقیه به روح کلی شریعت و هدف نهایی و اهداف مقدماتی تکوین و تشریع و این که یکی از مقدمات وصول به هدف نهایی آگاهانه او قیام به عدل و قسط میباشد (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاسُ بالقسط)؛ توجه به اصل عدل در حقوق خانواده میتواند فقهای ما را به سمت تامین هرچه بیشتر حقوق زنان در حیطه خانواده و از جمله انحلال و فسخ نکاح هدایت ،نماید چنان که میدانیم اصل عدل یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است همان اصلی که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده ،است یعنی از نظر فقه اسلامی و لااقل فقه شیعه اگر ثابت شود که عدل ایجاب میکند فلان ،قانون، باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت ،است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است، زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم ،داده، هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمیشود علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهاده اند گو این که در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ادامه دهند توجه به حقوق بشر و اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین ،قراردادی اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد، پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنان بنا نهاده اند اما مقدّر چنین بود که ایشان کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را نصیب خود ،نمایند از یک سو فلسفه های اجتماعی سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملتها را با ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنان آشنا سازند، نهضتها و حرکتها و انقلابها بوجود آورند و چهره جهان را عوض کنند. استاد مطهری، گذشته از علل ،تاریخی یک علت روانی و منطقه ای را نیز دخیل میداند و آن روحیه خاص شرقی ها در قبال غربیهاست شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به .حقوق با آنکه در آغاز ،کار علماء حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفتند، تدریجاً حقوق را رها کرده و توجه شان را به اخلاق محصور نموده اند.