|
|
(۱۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| مجتبی خواجوند عابدینی | | مجتبی خواجوند عابدینی |
|
| |
|
| کتاب '''غنا در فقه شیعی''' اثر سید عباس سید کریمی به بررسی مباحث فقهی غنا و موسیقی در چهار فصل میپردازد. در موضوع غنا، نویسنده ابتدا تعریف غنا و موسیقی را ارائه داده و دلایل حرمت غنا شامل اجماع، آیات قرآن و روایات را بررسی کرده است. او اجماع فقها را مدرکی دانسته و به نقد آن پرداخته و سپس با استناد به برخی از آیات قرآن و نیز تحلیل روایات متعدد حرمت غنا را اثبات کرده است. در بخش دلایل جواز غنا، نویسنده معتقد است که تنها دو روایت بر جواز مطلق غنا دلالت دارند که از نظر سند هستند. او همچنین غنا در قرائت قرآن را بررسی کرده و نتیجه گرفته که هیچ دلیلی برای جواز غنا در قرآن وجود ندارد. در ادامه، به استثناهای حکم غنا مانند حُداء، غنا در عروسی، اعیاد و مراثی پرداخته و شرایط خاصی را برای جواز غنا در عروسی ذکر کرده است. در پایان، نویسنده به مسائلی مانند حکم غنا در صدای ضبطشده پرداخته و معتقد است که صدق عنوان غنا به عرف بستگی دارد، نه به صوت بودن یا نبودن.
| | '''غنا در فقه شیعی'''، کتابی فارسی اثر سید عباس سیدکریمی، که به بررسی ادله حرمت و جواز غنا، و استثناهای حکم غنا در فقه شیعه پرداخته است. سیدکریمی اجماع فقها را مدرکی دانسته و به نقد آن پرداخته و سپس با استناد به برخی از آیات قرآن و نیز تحلیل روایات متعدد حرمت غنا را اثبات کرده است. در بخش دلایل جواز غنا، نویسنده معتقد است که تنها دو روایت بر جواز مطلق غنا دلالت دارند که از نظر سند هستند. او همچنین غنا در قرائت قرآن را بررسی کرده و نتیجه گرفته که هیچ دلیلی برای جواز غنا در قرآن وجود ندارد. در ادامه، به استثناهای حکم غنا مانند حُداء، غنا در عروسی، اعیاد و مراثی پرداخته و شرایط خاصی را برای جواز غنا در عروسی ذکر کرده است. در پایان، نویسنده به مسائلی مانند حکم غنا در صدای ضبطشده پرداخته و معتقد است که صدق عنوان غنا به عرف بستگی دارد، نه به صوت بودن یا نبودن. |
|
| |
|
| ==معرفی اجمالی و ساختار== | | ==معرفی اجمالی و ساختار== |
| کتاب «غنا در فقه شیعی» اثر سید عباس سید کریمی با ترجمه مهدی حمیدی پارسا، توسط نشر مدرسه اسلامی هنر در ۲۱۵ صفحه منتشر شده است. این کتاب که در دو نوبت چاپ شده، به بررسی مباحث فقهی استدلالی مسائل غنا و موسیقی میپردازد. این اثر در چهار فصل تدوین شده است: فصل نخست به دلایل حرمت غنا، فصل دوم به دلایل جواز غنا، فصل سوم به ماهیت غنا و فصل چهارم به موارد استثنای حکم غنا اختصاص یافته است. | | کتاب غنا در فقه شیعی، اثر [[سید عباس سیدکریمی]]، با ترجمه مهدی حمیدی پارسا، در نشر مدرسه اسلامی هنر چاپ شده و ۲۱۵ است. این کتاب به بررسی استدلالی فقه [[غنا]] میپردازد. کتاب در حاوی یک مقدمه و چهار فصل است: |
| | * مقدمه (ص۵-۲۱) |
| | * فصل اول: ادله حرمت غنا (ص۲۳-۱۳۰) |
| | * فصل دوم: ادله جواز غنا (ص۱۳۱-۱۴۳) |
| | * فصل سوم: موضوع غنا (ص۱۴۵-۱۶۵) |
| | * فصل چهارم: استثناهای حکم غنا (ص۱۶۷-۲۰۴). |
|
| |
|
| == ذکر چند فایده == | | == پیشفرضهای دینی و شیعی، و تعریف == |
| نویسنده پیش از آغاز بحث به بیان چند فایده میپردازد. او در مقدمه کتاب، با استناد به آیات و روایات موجود در منابع شیعه و اهل سنت، به احادیثی اشاره میکند که بر ساده و آسان بودن دین اسلام تأکید دارند، برخلاف برخی ادیان دیگر. در ادامه به شیوه بررسی فقهی خود اشاره کرده و بیان میکند که این روش مبتنی بر فقه جواهری است، زیرا فقه دارای قواعد مشخص و شناختهشدهای است که باید بر اساس آنها پیش رفت؛ در غیر این صورت، با تکیه بر ذوق و سلیقه از چارچوب فقه خارج میشویم. نویسنده در ادامه توضیح میدهد که اصل در اشیاء بر اباحه است و سپس به تفاوت دیدگاه فقهایی نظیر بروجردی و خویی درباره اینکه آیا اصل در اشیاء بر اباحه است یا منع، پرداخته است. وی همچنین تصریح دارد که مطالعه فقه اهل سنت در کنار فقه شیعه میتواند به روشنتر شدن نکات و تعیین دقیق محل نزاع کمک کند؛ همانطور که فقهایی چون شیخ طوسی در کتاب الخلاف و علامه حلی در تذکره این روش را به کار بردهاند. | | نویسنده پیش از آغاز بحث، به بیان نکاتی میپردازد؛ از جمله تأکید بر سمحه و سهله بودن اسلام، لزوم اتکا به فقه جواهری، تأکید بر [[اصالةالاباحه]] در تصرف ضروری در اشیاء، لزوم مطالعه فقه اهلسنت در کنار فقه شیعه، نهی تأثیرپذیری از جو حاکم بر جامعه در استنباط احکام، و سرانجام عدم لزوم بررسی سند روایات: |
| | ::۱. دین اسلام دین سمحهٔ سهله، یعنی دور از تنگنا و [[عسر و حرج]] است. نویسنده با اشاره به پارهای از آیات قرآن، روایات معصومان، و رویکرد فقیهان شیعه در استنباط احکام، بر آن است که حتی روایات توصیه به احتیاط هم نمیتواند منافاتی با سهله و سمحه بودن شریعت اسلامی داشته باشد، چرا که احتیاطهای موجود در روایات، در اصل استحبابی است (ص۷-۱۲). |
| | ::۲. رویکرد این کتاب، بر اساس فقه جواهری خواهد بود. با این حال نویسنده بر آن است که التزام به فقه جواهری به این معنا نیست که فقیهان گذشته تمام مطالب را بیان کردهاند و کاوش جدید در موضوعات جدید لازم نیست، و از سوی دیگر، ارائه نظر جدید مستلزم بیرون رفتن از چارچوب نیست، و در نهایت، واکنش به نظرات جدید نباید عجولانه و در پی تکفیر باشد (ص۱۲-۱۴). نویسنده در همین باره، به نقلی اشاره کرده که بر اساس آن، اکثر فقیهانِ پس از شیخ طوسی، در فتوا پیرو او بودهاند، و در عین حال، به نام بردن از فقیهانی پرداخته که به نقد شیخ طوسی پرداختهاند: علامه حلی، ابنطاووس، ابنسعید حلی، و حسن بن علی طبرسی (ص۱۷-۱۸). |
| | ::۳. اصل در تصرف در اشیاء، به مقدار ضرورت، بیشک اباحه است، نه حظر و منع. از همین رو، بحثها درباره اصل در تصرف در اشیاء، ناظر به تصرفات غیرضروری است (ص۱۴-۱۶). |
| | ::۴. در کنار فقه شیعه، باید فقه اهلسنت را نیز مطالعه کرد؛ چرا که معصومان بخشی از آراء فقیهان اهلسنت را نقد کردهاند، و فقیهان شیعه نیز در آثار خود چنین رویکردی داشتهاند (ص۱۶). |
| | ::۵. استنباط فقیه از احکام الهی نباید تحتتأثیر جو حاکم بر جامعه باشد، و احکامی مانند [[قصاص]] و [[حدود]] که از مسلمات اسلامی است، باید صریح بیان شود (ص۱۸-۱۹). |
| | ::۶. بررسی سند روایات چندان لزومی ندارد، بلکه وجود روایات در کتب اربعه، و حتی در کتاب شناختهشده نزد بزرگان شیعه، مشروط به اینکه معارض نداشته باشد، کافی است (ص۱۹). |
|
| |
|
| این پژوهشگر تأکید میکند که در کنار احترام به گذشتگان صالح، نباید تحت تأثیر هیبت بزرگان قرار گرفت و حق نقد باید محفوظ باشد. سپس به تقلید افراطی از شیخ طوسی اشاره میکند و بیان میدارد که سالها کسی جرأت نقد او را نداشته است. به اعتقاد نویسنده فقیه نباید در برابر جو حاکم منفعل باشد و استنباط او از جو حاکم تاثیر پذیرد.احکام الهی مانند قصاص و حدود باید بدون تأثیرپذیری از فرهنگهای بیگانه نباید کوچکترین خللی در استنباط فقیه ایجاد شود. نویسنده بر این باور است که بررسی سند روایات در کتب اربعه، در صورت نبود معارض، ضرورتی ندارد؛ زیرا مؤلفان کتابهای کافی و فقیه در مقدمه، صحت روایات را تأیید کردهاند و بزرگان دین نیز آنها را پذیرفتهاند (ص۷ - ۲۱). | | ===تعریف=== |
| | بنابر تحقیق نویسنده، غنا یک حقیقت عرفی است، که حکم شرعی غنا هم مبتنی بر همان تعریف عرفی آن است؛ بر این اساس، غنا از مقوله صوت است و مضمون و کلام آن مدخلیتی در تعریف غنا ندارد، و علاوه بر این، صوتی که غنا است، کیفیتی دارد که موجب برانگیختن شهوات حیوانی و آماده کردن انسان برای زنا میشود (ص۱۵۵، ۱۵۹-۱۶۰). نویسنده همچنین به نقد تعریف [[شیخ انصاری]] درباره غنا پرداخته که بر اساس آن، شیخ انصاری، با تکیه بر روایات، سه قید را در تعریف غنا بیان کرده است: صوت بودن، لهوی بودن (مناسب آلات [[لهو]] و [[رقص]] و لذت جنسی) و باطل بودن (ص۱۶۲). |
|
| |
|
| == تعریف غنا و ادله حرمت آن == | | ==ادله حرمت غنا== |
| نویسنده موضوع غنا را از سه جهت مورد بررسی قرار داده است: حرمت غنا و دلایل آن، تعریف غنا، و موارد استثنا. به اعتقاد نویسنده برای ورود منطقی به بحث، بهتر است ابتدا موضوع مورد بررسی قرار گیرد و سپس به حکم پرداخته شود، همانطور که برخی فقها مانند امام خمینی از این روش پیروی کردهاند. نویسنده در ابتدا به بررسی حکم، موضوع و بیان موارد استثنا پرداخته و سپس به مسائل جدید مرتبط با غنا توجه کرده است. وی در ابتدا موسیقی و غنا را به طور مختصر تعریف کرده و مینویسد: موسیقی به صدایی اطلاق میشود که از آلات موسیقی تولید میگردد و به آن نوازندگی گفته میشود، در حالی که غنا به صوتی گفته میشود که از حنجره و دهان خارج میشود. نویسنده در ابتدا دلایل حرمت غنا، شامل اجماع، استناد به آیات قرآن و روایات را مورد بررسی و نقد قرار داده و سپس به دیدگاههای فقها، چه متقدمین و چه متأخرین، در مورد شنیدن غنا و روایات مرتبط با آن میپردازد و در نهایت حرمت غنا را با دلایل قرآنی، روایی و اجماع اثبات میکند (ص۲۵ - ۲۶) | | نویسنده در بیان دلایل حرمت غنا، به اجماع، آیات قرآن، و روایات معصومان استناد کرده است؛ [[اجماع]] را از آن جهت که تعبدی نیست و مدرکی است، دال بر حرمت غنا نمیداند، سه آیه از قرآن را حامل دلالت بر حرمت غنا تشخیص داده است، و در بیان روایات نیز ۱۳ روایت در این باب را ذکر کرده است. |
|
| |
|
| ===اجماع=== | | ===اجماع=== |
| نویسنده ابتدا دیدگاه فقهای متقدم و متأخر همچون شیخ طوسی، شهید اول و محقق سبزواری را درباره حکم حرمت غنا با استناد به اجماع مطرح میکند. او در نقد این اجماع اشاره میکند که این اجماع تعبدی نیست و مدعیان آن به آیات و روایاتی که بر حرمت غنا دلالت دارند، استناد کردهاند. بنابراین، او اجماع را مدرکی دانسته و معتقد است که نمیتوان به آن استناد کرد. افزون بر آنکه در مقابل ادعای اجماع، برخی فقها همچون فیض کاشانی بر خلاف آن نظر دارند و معتقدندکه روایات بر حرمت غنا انصراف به دوره بنی امیه و بنی عباس دارد. همچنین آنچه از کتاب استبصار استفاده میشود این است که تحریم غنا بخاطر افعال حرام دیگری است و اگر غنا دربردارنده چنین افعالی نباشد حرام نیست و جایز است.(ص۲۶-۳۶). | | نویسنده به دیدگاه فقیهان متقدم و متأخر، در استناد به اجماع برای اثبات حرمت غنا، میپردازد، و در این زمینه نظرات فقیهانی از جمله شیخ طوسی، شهید اول و محقق سبزواری را بیان میکند (ص۲۶-۳۴). |
| ===آیات===
| |
| به باور نویسنده، کلمه غنا در قرآن نیامده است و در نتیجه نمیتوان بدون در نظر گرفتن روایات برای اثبات حرمت غنا به آیات قرآن تمسک کرد. او استدلال به آیات را به مدد روایاتی میداند که در تفسیر این آیات آمده است. نویسنده در مباحث خود به چهار آیه استناد میکند. او در ابتدا به آیه ۳۰ سوره حج اشاره میکند که در تفسیر روایی به غنا تطبیق داده شدهاند. نویسنده با تحلیل سندی و دلالتی روایات مرتبط، حرمت غنا را اثبات کرده و دیدگاههای مفسران و فقها را بررسی و نقد میکند. وی نتیجه میگیرد که این آیه به کمک روایات به غنا اشاره دارد و غنا به خودی خود حرام است، نه با عنوان دیگری (ص۳۷-۵۲).
| |
|
| |
|
| نویسنده با استناد به آیه ۷۲ سوره فرقان، پس از شرح معنای زور، روایاتی را ذکر کرده که در تفسیر این آیه، زور را به غنا مرتبط دانستهاند. او معتقد است دلالت آیه بر حرمت واضح است. به اعتقاد او از وحدت مفاد دو آیه ۳۰ سوره حج و ۷۲ سوره فرقان مشخص میشود که هر دو آیه بر حرمت ذاتی نه عرضی غنا دلالت دارند (۵۲- ۵۵)
| | در ادامه، استناد به اجماع برای اثبات حرمت غنا، رد شده است؛ چرا که به گفته نویسنده، اجماع مذکور تعبدی نیست و دلیل اصلی رأی فقیهان مبنی بر حرمت غنا، آیات و روایاتی است که در این باره مورد استناد قرار گرفته است. علاوه بر این، به نظر فیض کاشانی اشاره شده که معتقد است روایات دال بر حرمت غنا، ناظر به غنای متعارف در دوره بنیامیه و بنیعباس بوده است (ص۳۴-۳۵). |
|
| |
|
| نویسنده در ادامه به تحلیل آیه ۶ و ۷ سوره لقمان اشاره میکند و پس از بررسی و تحلیل روایات مرتبط، شان نزول و نظرات مفسران و فقهایی همچون خویی و نراقی نتیجه میگیرد که این آیه به طور مستقل به حرمت لهو الحدیث اشاره دارد و همین دلیل بر حرمت غناست. امام باقر(ع) نیز با استناد به این آیه حکم به حرمت غنا و وعده عذاب برای آن میدهد. به نظر نویسنده، اگرچه دلیل استدلال امام باقر (ع) برای ما کاملاً روشن نیست، اما ناآگاهی ما نسبت به این دلیل، خللی در استناد به آیه ایجاد نمیکند؛ زیرا امام(ع) ثقل اصغر هستند و از آیه، حرمت غنا را برداشت کرده است و همین امر برای اثبات حکم حرمت غنا کافی است (ص۵۶-۷۵).
| | ===آیات قرآن=== |
| | بهگفته نویسنده، کلمه غنا در قرآن نیامده، و استدلال به آیات قرآن برای اثبات حرمت غنا، با استناد به روایاتی است که در تفسیر پارهای از آیات صادر شده است. سپس، با ذکر چهار فراز از آیات قرآن (حج، ۳۰؛ فرقان، ۷۲؛ لقمان، ۶-۷) به بیان روایات ذیل آنها پرداخته است. |
|
| |
|
| نویسنده با استناد به فراز دوم از آیه ۷۲ سوره فرقان، این آیه را بهعنوان چهارمین دلیل بر حرمت غنا مطرح میکند. او پس از نقل روایات و بررسیهای سندی و دلالتی آیه، در نهایت به حرمت لغو نظر میدهد. به نظر نویسنده، استدلالهای مطرحشده در بخش دوم آیه ۷۲ سوره فرقان، ارتباط و وجه استدلال به آیه ۳ سوره مؤمنون را آشکار میسازد. (ص۷۵-۸۱).
| | '''۱. فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأَوثانِ وَاجتَنِبوا قَولَ الزّورِ''' (حج، ۳۰): «قول زور» در این آیه، در پارهای روایات به «کذب» تفسیر شده، و در روایتی دیگر که اشکالی در سند آن نیست، از امام صادق نقل شده که از جمله مصادیق آن کسی است که به شخص مغنی «احسنت» میگوید. روایات دیگری نیز قول زور را مصداق شهادت باطل خواندهاند. با این حال، روایات بسیاری که به حد مستفیض بودن یا بالاتر از آن میرسند، زور را به غنا تفسیر کردهاند (ص۳۸-۳۹). به گفته نویسنده، آیه دلالت بر حرمت غنا بهطور مطلق دارد و در مقام بیان مفهوم غنا نیست، و بر فرض وجود تعارض در روایات، روایاتی که مقصود از قول زور را غنا میدانند، ترجیح دارند؛ چرا که تعداد این روایات بیشتر و سند آنها قویتر است (ص۵۱-۵۲). |
|
| |
|
| ===روایات===
| | '''۲. وَالَّذينَ لا يَشهَدونَ الزّورَ''' (فرقان، ۷۲): بنابر معانی ذکر شده در کتاب لغت، زور بهمعنای باطل است؛ چنانکه طبرسی نیز چنین گفته است. با این حال در روایات تفسیری این آیه، زور به غنا تفسیر شده است (ص۵۳). نویسنده بر آن است که این آیه و آیه ۳۰ سوره حج، هر دو دلالت بر حرمت غنا دارند، حتی اگر از سنخ صوت باشد، نه کلام. همچنین بر اساس این دو آیه، غنا بهخودیخود حرام است، نه بهدلیل عنوان دیگر (ص۵۴). |
| نویسنده سومین دلیل حرمت غنا را روایات میداند و ۱۳ روایت را همراه با توضیحات فقهایی مانند شیخ انصاری و امام خمینی در ذیل این روایات بررسی میکند (ص۸۱-۱۰۸). وی در ادامه کلام فیض کاشانی را ذکر میکند که معتقد است غنا در مجلس غیر مختلف و یا خواندن اشعار بصورت غنا اشکالی ندارد.
| |
|
| |
|
| نویسنده با استناد به سخنان شیخ انصاری، بیان میکند که کلام فیض کاشانی دارای ابهام است و بر این باور است که از برخی بخشهای کلام فیض میتوان چنین برداشت کرد که آنچه حرام است، خود غنا نیست بلکه متعلقات آن است. همچنین احتمال میدهد که از نظر فیض کاشانی، غنا به دو بخش حلال و حرام تقسیم شود و برای هر یک از این دو احتمال شواهدی ارائه میدهد. نویسنده در ادامه نظرات برخی فقها درباره کلام فیض را نقل و مورد بررسی قرار میدهد (۱۰۸ - ۱۲۰).
| | '''۳. وَمِنَ النّاسِ مَن يَشتَري لَهوَ الحَديثِ لِيُضِلَّ عَن سَبيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلمٍ وَيَتَّخِذَها هُزُوًا ۚ أُولٰئِكَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ * وَإِذا تُتلىٰ عَلَيهِ آياتُنا وَلّىٰ مُستَكبِرًا كَأَن لَم يَسمَعها كَأَنَّ في أُذُنَيهِ وَقرًا ۖ فَبَشِّرهُ بِعَذابٍ أَليمٍ''' (لقمان، ۶-۷): به باور نویسنده، آیه در صدد ذم و شماتت کسانی است که مرتکب محرمات و معاصی میشوند، و یکی از مصادیق آن غنا است (ص۶۲). نویسنده، با ذکر نظر کسانی که معتقدند این آیه ناظر به کافران است (ص۶۷-۶۸) و درباره مسلمانان سخن نمیگوید، دلایلی در رد آن بیان میکند، و از جمله روایاتی را ذکر میکند که ناقض چنین تفسیری هستند (ص۷۱-۷۳). |
|
| |
|
| به باور نویسنده، یکی از دلایل حرمت غنا، روایاتی است که به ممنوعیت شنیدن غنا اشاره دارند. وی معتقد است که شاید بیش از ۲۰ روایت در حرمت استماع غنا وجود داشته باشد که هرچند دلالت برخی از آنها جای تأمل دارد، اما ممنوعیت گوش دادن به یک امر، غالباً بر حرمت خود آن عمل نیز دلالت میکند (ص۱۲۰). | | '''۴. وَإِذا مَرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِرامًا''' (فرقان، ۷۲): نویسنده با استناد به فراز دوم از آیه ۷۲ سوره فرقان، و نقل و بررسی روایاتی از امام صادق، این آیه را دال بر لزوم اعراض از غنا میداند (ص۷۶)، و با اتکا به روایتی دیگر، تصریح میکند که مراد از لغو فعل حرام است، نه مکروه، و بدین ترتیب با نظر امام خمینی و نراقی در این باره مخالفت کرده است (ص۷۷-۷۸). |
|
| |
|
| ==استماع غنا== | | ===روایات معصومان=== |
| نویسنده در ابتدای بحث به بررسی نظرات فقها همچون شیخ طوسی، شهید اول درباره استماع غنا پرداخته و سپس به بررسی روایات مرتبط با این موضوع میپردازد. او چهار روایت را ذکر میکند که سه روایت از آنها دلالت بر حرمت استماع غنا دارند. وی در ادامه به آیات ۳۰ سوره حج، آیه ۷۲ سوره فرقان، آیه ۶ سوره لقمان استناد کرده تا حرمت استماع غنا را تأیید کند. او با استناد به این آیات و روایات، تلاش دارد تا حرمت استماع غنا را به اثبات برساند و نشان دهد که این موضوع در متون دینی و فقهی مورد تأکید قرار گرفته است (ص۱۲۱-۱۳۰) | | نویسنده سپس به نقل و بررسی ۱۳ روایتی میپردازد که بهعنوان دلیل در بیان حرمت غنا مورد استفاده قرار گرفته است، و در این باره توضیحات فقیهانی از جمله شیخ انصاری و امام خمینی را بررسی کرده است (ص۸۱-۱۰۸). وی در ادامه کلام فیض کاشانی را ذکر میکند که معتقد است غنایی که مقارنات فاسد دارد، مثل غنا در مجالس امویان و عباسیان، حرام است، و غنای بدون مقارنات فاسد حرام نیست (ص۱۱۱-۱۱۲). با این حال نویسنده معتقد است اثبات انصراف روایات غنا به مجالس امویان و عباسیان بسیار مشکل و بعید است، چرا که هیچ وجهی برای این انصراف وجود ندارد (ص۱۱۷). |
| | |
| | نویسنده سپس به وجود بیش از ۲۰ روایت حاکی از حرمت شنیدن غنا اشاره میکند که گرچه در دلالت برخی از آنها تردید وجود دارد، اما با این حال نتیجه گرفته است که حرمت گوش دادن به چیزی، غالباً دلالت بر این دارد که خود آن فعل حرام است (ص۱۲۰). نویسنده ابتدا به ذکر پارهای از نظرات فقیهان در این باره اشاره میکند، و پس از آن ۴ روایت را ذکر کرده است (ص۱۲۴-۱۲۸). |
|
| |
|
| ==ادله جواز غنا== | | ==ادله جواز غنا== |
| | بهگفته نویسنده، هیچیک از فقها به جواز مطلق غنا فتوا ندادهاند، و از میان ۲۵ دلیلی که برای حلیت غنا ارائه شده، دلالت اکثر این دلایل واضح نیست و از بحث غنا خارجاند؛ از جمله روایات ترغیب به صوت نیکو، ربطی به غنا ندارد (ص۱۳۳-۱۳۴). پارهای از روایات در این باب هم نه درباره کلیت غنا، بلکه تنها ناظر به غنا در روز عید قربان است (ص۱۳۴). |
|
| |
|
| در این بخش به دلایلی که بهطور روشن بر جواز غنا دلالت دارند، پرداخته شده است و برای جلوگیری از طولانی شدن بحث، بررسی سایر دلایل کنار گذاشته شده است. نویسنده بر این باور است که هیچیک از فقها به جواز مطلق غنا فتوا ندادهاند. به باور نویسنده در کتاب «غنا و موسیقی» بالغ بر ۲۵ دلیل بر جواز غنا جمع آوری شده است که دلالت اکثر آنها بر جواز واضح نبوده و از بحث غنا خارج است. او متعقد است که تنها دو روایت وجود دارد که بر حلیت مطلق غنا دلالت دارند؛ یکی از آن دو روایت افزون بر اشکال سندی در مقابل روایات متعددی که بر منع غنا دلالت دارند و از حیث سند و دلالت قویترند؛ توان استقامت ندارد. روایت دیگری نیز درباره صوت زیباست و شامل غنا و غیر غنا نیز میشود در نتیجه دلالت بر جواز غنا ندارد (۱۳۳-۱۳۷).
| | نویسنده سپس به نقل و نقد دو روایت پرداخته و هیچکدام را ناظر به حلیت [[غنا]] ندانسته است (ص۱۳۴-۱۳۷). وی سپس با نقل سه روایت، تصریح کرده است که هیچکدام نمیتواند بهمعنای حلیت غنا در قرائت قرآن باشد، و حتی اگر روایتی چنین دلالتی داشته باشد، در برابر روایات متعدد معارض، کنار گذاشته میشود (ص۱۴۳). |
| | |
| == غنا در قرائت قرآن ==
| |
| به نظر نویسنده، دلایل نهی از غنا هم غنای مربوط به قرآن را شامل میشود و هم غنای خارج از قرآن را. با این حال، دستهای از روایات بهطور خاص درباره غنا در قرآن وارد شدهاند که برخی آن را مجاز دانسته و برخی دیگر از آن نهی کردهاند. نویسنده ابتدا دو روایت درباره غنا مطرح میکند که به صراحت در قرآن نهی شده است و دیدگاه علمایی مانند فاضل گروسی و سید ماجد بحرانی را به عنوان تاییدی بر وجود غنا در قرآن ذکر میکند. به اعتقاد نویسنده روایات ترجیع و بلند کردن صدا در قرائت قرآن به دلیل نداشتن ملازمه با غنا، از بحث غنا خارجاند. نویسنده در این بحث سعی کرده روایاتی را بیان کند که به صراحت بر جواز غنا در قرآن دلالت دارند و به لفظ غنا اشاره کردهاند که تعداد این روایات بیش از سه روایت نیست که در کتاب «غنا و موسیقی» جمع آوری شدهاند. آن سه روایت نیز مرسله است. نویسنده به این نتیجه میرسد که هیچ دلیلی برای جواز غنا در قرآن وجود ندارد. حتی اگر فرض کنیم که روایتی بر جواز غنا دلالت کند، در برابر روایات متعدد معارض، این روایت کنار گذاشته خواهد شد (ص ۱۳۷-۱۴۳).
| |
| | |
| == موضوع غنا و عرفی بودن آن ==
| |
| در این بخش به مفهوم غنا پرداخته شده است. به گزارش نویسنده کتاب، علما در رسالههای خود تعاریف متعددی برای غنا ارائه دادهاند و تا دوازده تعریف مختلف ذکر کردهاند. مشهور فقها مانند شیخ انصاری، غنا را به معنای کشیدن صدا همراه با ترجیع طربانگیز تعریف کردهاند. آنها نیز تصریح کردهاند که غنا از مفاهیم عرفی است که برای فهم آن باید به عرف مراجعه کرد نه شرع. چرا که شان فقیه بیان احکام شرع است نه بیان موضوعات عرفی. به همین دلیل برخی فقها همچون شهید ثانی، صاحب جواهر در بحث غنا وارد بحث تعریف موضوع نشدهاند و آن را به عرف حواله دادهاند. (۱۴۷ -۱۵۳). به باور نویسنده اگر بعد از مراجعه به عرف مفهوم غنا مشخص نشود در این صورت به قدر متیقن مراجعه میکنیم. هر مکلفی در قدر متیقن باید به درک و نظر خودش مفهوم غنا را بشناسد و حکم را بر آن جاری کند. در صورت عدم قدر متیقن اصل برایت جاری میشود. نویسنده در یک جمعبندی کلی، به مواردی مانند صوت بودن غنا و تحریک شهوات حیوانی که در تعریف مفهوم غنا نزد عرف نقش دارند، اشاره میکند. وی برای شناخت بهتر مفهوم غنا پیشنهاد لجنهای از متخصصان زبان شناسی میدهد. در ادامه نویسنده موضوع غنا را از دیدگاه شیخ انصاری بررسی کرده و نقدی بر دیدگاه او ارائه میدهد. (۱۵۳ - ۱۶۵)
| |
|
| |
|
| == استثناهای حکم غنا == | | == استثناهای حکم غنا == |
| نویسنده در فصل چهارم به مستثنیات حکم غنا، شامل حُداء، غنا در عروسی، جشنها و مرثیهها، اشاره میکند. | | نویسنده در فصل چهارم به مستثنیات حکم غنا، شامل حُداء، غنا در عروسی، جشنها و مرثیهها، میپردازد. |
|
| |
|
| ===حُداء=== | | ===حُداء=== |
| حداء به صدای مرجع گفته می شود که ساربان برای حرکت دادن شتر میخواند. مشهور فقها حدا را از حکم غنا استثنا کردهاند.
| | نویسنده از شیخ انصاری نقل کرده است که حداء، یکی از دو موردی است که مشهور فقیهان، آن را از حکم حرمت غنا استثنا کردهاند. حداء، صدای ساربان است که ترجیع دارد و شتر را به حرکت درمیآورد (ص۱۶۹-۱۷۰). با این حال نویسنده بر آن است که با توجه به تعریف غنا که یکی از قیدهای آن این است که موجب تحریک شهوت جنسی میشود، از آنجا که هدف از حداء تحریک جنسی نیست، بنابراین میتوان گفت یا حداء در اصل غنا نیست که نیازی به استثنا کردن آن از حکم حرمت باشد، یا اگر هم غنا باشد، بر اساس این روایت، از حکم حرمت استثنا میشود (ص۱۷۰-۱۷۱)؛ چنانکه صاحب جواهر، استثنا شدن حداء از حکم غنا را انکار کرده و بر آن است که حداء از ابتدا غنا نبوده، و تخصصاً خارج است (ص۱۷۲). |
| | |
| به باور نویسنده یکی از قیودی که در تعریف غنا بیان شده بود این بود که غنا صدایی است که موجب تحریک شهوت جنسی میشود اگر این قید قابل تطبیق بر حداء باشد در این صورت حدا حرام است و برای تخصیص آن از حکم غنا نیاز به دلیل است و اگر این قید قابل تطبیق بر حدا نباشد یعنی حدا این کیفیت را ایجاد نکند در این صورت حلال است و تخصصاً از حکم غنا خارج است ظاهر این است که حداء موجب تحریک شهوت جنسی نمیشود زیرا غرض از خواندن آن سرعت دادن به حرکت شتر است نه تحریک شهوت. نویسنده معتقد است؛ روایتی هم که دلالت بر حلیت حداء تخصیصاً یا تخصصاً دارد روایت سکونی است که سند آن بدون اشکال است و فقهایی همچون صاحب مفتاح الکرامة شیهد اول حداء را جزو مستثنیات غنا دانستند. به اعتقاد نویسنده اگر حداء را تخصصاً از موضوع غنا خارج بدانیم تعدی آن از شتر به موارد دیگر اشکالی ندارد اما اشکال، زمانی است که غنا را تخصیصاً خارج بدانیم.
| |
| | |
| به باور نویسنده بین مسافر و غیر مسافر تفصیل داده شود و حدا را برای مسافری که مرکبش اسب و شتر و الاغ و ماشین باشد، جایز بدانیم چرا که موضوع روایت کاهش رنج و سختی سفر است خواه ایجاد نشاط در مرکب باشد یا راکب. اما حکم حدا غیر مسافر همچون اصحاب صنایع و محل اشکال است. اگر حدا را تخصصا از تحت عنوان غنا خارج بدانیم در این صورت تعمیم حدا شامل سفر با هر مرکبی می شود که در این صورت تغنی و استماع آن برای راهبر، مسافر ماشین یا کشتی جایز بوده و نهی از منکر واجب نخواهد بود. حتی اگر معالجه متوقف بر حدا باشد قطعا جایز و الا محل اشکال است. (ص۱۶۹-۱۷۵).
| |
| ===غنا در وقت مشایعت عروسی===
| |
| نویسنده در ابتدا نظر فقهایی همچون شیخ انصاری، امام خمینی و خویی را درباره استثنای غنای عروسی ذکر میکند. در ادامه به دلایل جواز میپردازد و مینویسد: اصلیترین دلیل قائلین به جواز غنا صحیحه ابی بصیر است که به اعتقاد برخی صحیح ابی بصیر در مقام تخصیص غنا در عروسی نیست بلکه در مقام بیان این نکته است که غنا بر دو قسم است قسمی که موجب جلب مردان و تحریک شهوت میشود و قسم دیگری که این کیفیت را ندارد اگرچه به این قسم دوم غنا گفته میشود اما این عنوان مجازی است نه حقیقی. آنچه در مجالس عروسی در میان زنها اتفاق میافتد از این قبیل نیست. بنابراین غنایی که در صحیحه آمده و جایز دانسته شده موضوعاً خارج از غنای حرام است نه اینکه از آن استثنا شده باشد. .(ص۱۷۵-۱۸۰) نویسنده در ادامه به قیودی که برخی علما برای استثنا غنا در جواز عروسی بیان کردهاند (همچون نخواندن کلام باطل، عدم نواختن آلات لهوی حرام، عدم ورود مردان به مجلس زنان) اشاره میکند.(ص۱۸۰-۱۸۸).
| |
| | |
| ===غنا در اعیاد و شادیها===
| |
| نویسنده در بحث غنا در اعیاد، ابتدا نظر اهل سنت به جواز غنا اشاره کرده و سپس به نظر شیعه پرداخته و تأکید میکند که در میان شیعه، کسی از قدما بر جواز غنا در اعیاد سخنی نگفته است بنابراین باید طبق عمومات منع از غنا، حکم حرمت در اعیاد را به آنها نسبت داد. البته فقهایی همچون صاحب جواهر، شیخ انصاری بر حرمت غنا در اعیاد تصریح دارند. روایتی بر جواز در اعیاد ذکر شده و فقها همچون شیخ حر عاملی، شیخ انصاری، صاحب جواهر در معنای آن توجیهاتی را ذکر کردهاند (ص۱۸۸-۱۹۵).
| |
|
| |
|
| ===غنا در مراثی=== | | === عروسی=== |
| به باور نویسنده وقتی دلیلی برای استثنا کردن مراثی از حرمت غنا وجود ندارد، حکم حرمت همچنان پابرجاست، هرچند که تحقق غنا در مراثی جداً بعید است (ص۱۹۵).
| | نویسنده، با نقل بیان شیخ انصاری، دومین امر استثنا شده از حکم حرمت غنا، آوازی است که آوازهخوان در عروسی میخواند؛ مشروط به اینکه همراه با آن حرام دیگری اتفاق نیفتد (ص۱۷۵). [[امام خمینی]] در این باره، ظاهر ادله را به جواز عمل آوازهخوان زن در مجلس عروسیای که مختص زنان است دانسته، و احوط را آن دانسته که به این عمل صرفاً در وقت فرستادن عروس به خانه شوهر بسنده شود (ص۱۷۶-۱۷۷). |
|
| |
|
| == حکم غنا در صدای ضبط شده ==
| | با این حال، [[سید ابوالقاسم خویی]] بر آن است که گروه کثیری از «اعاظم علما»، غنا در شب عروسی را استثنا کردهاند؛ بهدلیل روایاتی مانند صحیحه ابوبصیر که دلالت بر جواز غنا در عروسی دارند (ص۱۷۷). نویسنده در ادامه بر آن شده که این روایت نیز نه استثنا کردن چیزی از حکم حرمت غنا، بلکه بیان امری است که موضوعاً خارج از غنای حرام است (ص۱۷۸). نویسنده همچنین به بیان قیدهایی پرداخته که برای حلیت غنا در مجلس عروسی بیان شده است: ۱. به زبان نیاوردن کلام باطل، ۲. عدم نواختن آلات لهوی حرام، و ۳. عدم ورود مردان به مجلس زنان (ص۱۸۰-۱۸۸). |
| نویسنده در انتها به مباحث تازهای مانند حکم غنا در صدای ضبطشده اشاره کرده و توضیح داده که تنها تعداد کمی از فقها به این موضوع پرداختهاند؛ برخی آن را مجاز دانستهاند و برخی دیگر منع کردهاند. به اعتقاد نویسنده اگر در تعریف غنا قید صوت انسان اخذ شود این دلیل است بر اینکه غنا منحصر به صدایی است که به طور مستقیم از دهان انسان خارج میشود. در این صورت عنوان غنا را میتوان از صدای ضبط شده، سلب کرد. صوتهای غیر انسانی نظیر صوت حیوانات و جمادات نیز به طریق اولی از عنوان غنا خارج هستند. به باور نویسنده فقهایی همچون امام خمینی و آقا نجفی که در تعریف غنا صوت بودن انسان را تصریح کردهاند به غنا نبودن صدای ضبط شده تصریح نکردهاند لذا نسبت دادن سلب عنوان غنا از صدای ضبط شده به آنها مشکل است. نویسنده در ادامه با این سوال که آیا کلمه صوت منحصر در صدای انسان است؟ ادعای برخی فقها مبنی بر اختصاص داشتن کلمه صوت به صدای انسان را بسیار بعید میداند و معتقد است که معنای غنا را عرف مشخص میکند و صدق عنوان صوت مدخلیتی ندارد اگر عرف مصداقی را غنا دانست آن مصداق غناست و حکمش حرمت است حتی اگر عنوان صوت بر آن صدق نکند. (ص۱۹۶ - ۲۰۰).
| |
|
| |
|
| در ادامه نویسنده به مساله فقهی دیگری (حکم وجوب سجده هنگام شنیدن آیات سجده واجب از ضبط صوت) که به اعتقاد او به این مقام نزدیک است پرداخته است (۲۰۰ - ۲۰۴) | | === اعیاد و شادیها=== |
| | نویسنده در بحث غنا در اعیاد، ابتدا نظر اهلسنت به جواز غنا اشاره کرده و سپس به نظر شیعه پرداخته و تأکید میکند که در میان شیعه، کسی از قدما بر جواز غنا در اعیاد سخنی نگفته است. بنابراین باید طبق عمومات منع از غنا، حکم حرمت در اعیاد را به آنها نسبت داد. البته [[صاحب جواهر]] و [[شیخ انصاری]] بر حرمت غنا در اعیاد تصریح دارند (ص۱۸۸-۱۹۵). |
|
| |
|
| با عرض شرمندگی چندین بار بحث (حکم وجوب سجده هنگام شنیدن آیات سجده واجب از ضبط صوت) را خواندم ولی ربطش به بحث غنا را متوجه نشدم و بصورت خلاصه در یک خط نوشتم. | | === مراثی=== |
| | بهگفتهٔ نویسنده، وقتی دلیلی برای استثنا کردن مراثی از حرمت غنا وجود ندارد، حکم حرمت همچنان پابرجاست، هر چند که با این حال تحقق غنا در مرثیهها جداً بعید است (ص۱۹۵). |
|
| |
|
| | == حکم غنا در صدای ضبطشده == |
| | نویسنده در انتها حکم غنا در صدای ضبطشده را از [[مسائل مستحدثه]] فقهی خوانده، و توضیح داده که تنها تعداد کمی از فقها به این موضوع پرداختهاند؛ برخی آن را مجاز دانسته و برخی دیگر منع کردهاند. به اعتقاد نویسنده، اگر در تعریف غنا قید صوت انسان اخذ شود این دلیل است بر اینکه غنا منحصر به صدایی است که بهطور مستقیم از دهان انسان خارج میشود. در این صورت عنوان غنا را میتوان از صدای ضبطشده، سلب کرد. بر همین اساس، صوتهای غیرانسانی نظیر صوت حیوانات و جمادات نیز به طریق اولی از عنوان غنا خارجاند. با این حال، نویسنده بر آن است که اختصاص داشتن کلمهٔ صوت به صدای انسان، بسیار بعید است؛ چرا که معنای غنا را عرف مشخص میکند و صدق عنوان صوت مدخلیتی ندارد، و اگر عرف مصداقی را غنا دانست، آن مصداق غناست و حکمش حرمت است، حتی اگر عنوان صوت بر آن صدق نکند (ص۱۹۶-۲۰۰). |
|
| |
|
| [[رده:پیشنویس مقالهها]] | | [[رده:پیشنویس مقالهها]] |