کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

Mojtaba61.Abedini (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mojtaba61.Abedini (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح ارقام
خط ۲۵: خط ۲۵:
===رابطه طنز و لهو===
===رابطه طنز و لهو===
در فصل پنجم از بخش دوم، نویسنده درصدد این است که آیا طنز مصداقی از لهو است تا حرام محسوب شود؟  
در فصل پنجم از بخش دوم، نویسنده درصدد این است که آیا طنز مصداقی از لهو است تا حرام محسوب شود؟  
نویسنده با استناد به [[سوره لقمان آیه 6]] و کلمات فقهای متعدد به حرام بودن لهو (مثل حرمت شکار لهوی و اتمام نماز در سفر) اشاره می کند. وی اشکال می کند: اگر این موارد به دلیل لهو بودن ممنوع‌اند، برنامه‌های سرگرم‌کننده رادیو و تلویزیون که ساعت ها وقت مردم را میگیرد، باید مصداق لهو حرام باشند (ص106).
نویسنده با استناد به [[سوره لقمان آیه ۶]] و کلمات فقهای متعدد به حرام بودن لهو (مثل حرمت شکار لهوی و اتمام نماز در سفر) اشاره می کند. وی اشکال می کند: اگر این موارد به دلیل لهو بودن ممنوع‌اند، برنامه‌های سرگرم‌کننده رادیو و تلویزیون که ساعت ها وقت مردم را میگیرد، باید مصداق لهو حرام باشند (ص۱۰۶).


زارعی در پاسخ این مسأله می نویسد: اطلاق روایات لهو انصراف به قسم خاصی از لهو دارد و لهو بصورت مطلق حرام نیست. وی کلام شیخ انصاری و مرحوم خویی را مؤید بر این مطلب ذکر می کند. همچنین مولف با استناد به گفته شیخ انصاری، حرمت لهو مطلق را خلاف نظر مشهور و سیره متشرعه می داند. بنابر این تنها نوعی از لهو ممنوع است که انسان را از امور مهم باز دارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل، طنزی که برای آگاهی‌بخشی به جامعه یا نقد ناهنجاری‌های اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است (ص107 - 110).
زارعی در پاسخ این مسأله می نویسد: اطلاق روایات لهو انصراف به قسم خاصی از لهو دارد و لهو بصورت مطلق حرام نیست. وی کلام شیخ انصاری و مرحوم خویی را مؤید بر این مطلب ذکر می کند. همچنین مولف با استناد به گفته شیخ انصاری، حرمت لهو مطلق را خلاف نظر مشهور و سیره متشرعه می داند. بنابر این تنها نوعی از لهو ممنوع است که انسان را از امور مهم باز دارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل، طنزی که برای آگاهی‌بخشی به جامعه یا نقد ناهنجاری‌های اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است (ص۱۰۷ - ۱۱۰).


===مبالغه در ادبیات طنز===
===مبالغه در ادبیات طنز===


نویسنده در توضیح این موضوع می نویسد: طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر، مشکلات ده درصدی جامعه را به‌طور اغراق‌آمیز، هشتاد درصد به نمایش می‌گذارند. حال سؤال اساسی این است که اغراق در طنز به‌عنوان دروغ محسوب می‌شود یا خیر؟  
نویسنده در توضیح این موضوع می نویسد: طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر، مشکلات ده درصدی جامعه را به‌طور اغراق‌آمیز، هشتاد درصد به نمایش می‌گذارند. حال سؤال اساسی این است که اغراق در طنز به‌عنوان دروغ محسوب می‌شود یا خیر؟ (ص۱۱۰).
وی با استناد به کلام شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرمه و مرحوم خویی در کتاب مصباح الفقاهة و نیز کلام شیخ طبرسی و علامه طباطبایی در تفسیر آیه 81 سوره توبه (ان تسعغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم) نتیجه میگیرد: از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان به‌ ویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعاره‌ها دروغ به حساب نمی‌آید.لذا اغراق در طنز متمایز از دروغ است و مشکل فقهی ندارد. (ص۱۱۱ - ۱۱۳)
وی با استناد به کلام شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرمه و مرحوم خویی در کتاب مصباح الفقاهة و نیز کلام شیخ طبرسی و علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۸۱ سوره توبه (ان تسعغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم) نتیجه میگیرد: از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان به‌ ویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعاره‌ها دروغ به حساب نمی‌آید.لذا اغراق در طنز متمایز از دروغ است و مشکل فقهی ندارد (ص۱۱۲- ۱۱۳).
 
 
===طنز و اعانه بر مکروه===
 
نویسنده در فصل هفتم از بخش دوم می گوید: با توجه به اینکه خندیدن زیاد و قهقه کراهت دارد، آیا طنزی که موجب خندیدن زیاد و قهقهه شود از باب اعانه بر مکروه، مکروه نیز است؟ (ص115).
وی در این فصل، به نظر مرحوم خویی پرداخته و می نویسد: طبق نظر مرحوم خویی کمک به انجام کار حرام یا مکروه به خودی خود حرام نیست. ایشان دلایل قرآنی، عقلی و اجماع برای حرمت اعانه بر حرام یا مکروه را قبول ندارد.
نویسنده با استناد به عموم و اطلاق نهی در آیه «لاتعاونوا» و همچنین با استناد به کلام امام خمینی مبنی بر دلیل عقلی و نیز وجود روایات متعدد بر حرمت اعانت بر گناه حکم می دهد ص(116 - 118).
نویسنده معتقد است افزون بر ادله فوق، هدف اصلی طنز، انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجه‌ای جانبی طنز است. در اعانت بر حرام و مکروه، قصد مدخلیت دارد. و چون قصد اصلی طنزپرداز، خنداندن نیست، این کمک به انجام مکروه محسوب نمی‌شود. البته اگر هدف طنزپرداز تنها خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه است (ص118- ۱۱۹).




===طنز در اعانه بر مکروه===
=== ظنز و  ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف===
=== ظنز و  ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف===
===طنز و هتک حرمت نسبت به مؤمنان===
===طنز و هتک حرمت نسبت به مؤمنان===
خط ۵۶: خط ۶۳:
مقدمه:  
مقدمه:  


در فصل دوم کتاب، نویسنده به جایگاه فقهی مزاح پرداخته است. او
==بررسی فقهی طنز در اعانه بر مکروه و اهداف اجتماعی آن==
در فصل هفتم، نویسنده به بررسی رابطه طنز با مفهوم اعانه(کمک) بر مکروه پرداخته است. او به این سوال پاسخ می‌دهد، آیا طنزی که باعث خندیدن زیاد و قهقهه می‌شود، ممکن است از منظر فقهی مکروه باشد چون به نوعی به انجام عمل مکروه کمک می‌کند. در این بخش، نویسنده نظر مرحوم خویی را ذکر می‌کند که بر این باور است که کمک به انجام کار حرام یا مکروه به خودی خود حرام نیست و دلایل قرآنی، عقلی و اجماعی برای حرمت آن را قبول ندارد. اما نویسنده این نظر را نقد کرده و تأکید می‌کند که هدف اصلی طنز، انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجه‌ای جانبی طنز است. افزون بر آنکه در اعانت بر حرام و مکروه قصد مدخلیت دارد. بنابراین، چون قصد اصلی طنزپرداز خنداندن نیست، این کمک به انجام مکروه محسوب نمی‌شود. البته اگر هدف طنزپرداز تنها خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه است. (ص۱۱۷ - ۱۱۹)


==طنز و کارکردهای اخلاقی آن: ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف==
==طنز و کارکردهای اخلاقی آن: ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف==
خط ۸۳: خط ۸۶:
نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف و کلام شیخ انصاری در این باب در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت باید اولویت داشته باشد، استدلال می‌کند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند، حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، ایرادی ندارد. در موارد تزاحم مصلحت‌ها، حفظ مصلحت جامعه و اصلاح آن بر مصلحت فردی ارجحیت دارد.
نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف و کلام شیخ انصاری در این باب در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت باید اولویت داشته باشد، استدلال می‌کند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند، حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، ایرادی ندارد. در موارد تزاحم مصلحت‌ها، حفظ مصلحت جامعه و اصلاح آن بر مصلحت فردی ارجحیت دارد.


در ادامه نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماع (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی می‌کند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه 19 سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی می‌دهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن و نیز ادله روایی استماع آن جایز می‌شود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره می‌کند که در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است.
در ادامه نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماع (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی می‌کند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه ۱۹ سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی می‌دهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن و نیز ادله روایی استماع آن جایز می‌شود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره می‌کند که در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است.


== موضوعات مختلف==
== موضوعات مختلف==
خط ۱۰۸: خط ۱۱۱:
۷-  نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر می‌رسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، می‌توانستند در یک فصل ادغام شوند. این تعدد و پراکندگی باعث کاهش انسجام مطالب شده و مخاطب را با تکرار موضوع مواجه می‌کند.
۷-  نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر می‌رسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، می‌توانستند در یک فصل ادغام شوند. این تعدد و پراکندگی باعث کاهش انسجام مطالب شده و مخاطب را با تکرار موضوع مواجه می‌کند.


8-ادله نویسنده در ارائه بحث جامع نیست. در مواردی با استناد به آیات، روایات و کلمات فقها و در مواردی با ادله روایی و در بعضی دیگر بدون ذکر ادله به بیان حکم فقهی می پردازد.
۸-ادله نویسنده در ارائه بحث جامع نیست. در مواردی با استناد به آیات، روایات و کلمات فقها و در مواردی با ادله روایی و در بعضی دیگر بدون ذکر ادله به بیان حکم فقهی می پردازد.