کاربر:Ma.sultanmoradi/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

Ma.sultanmoradi (بحث | مشارکت‌ها)
Ma.sultanmoradi (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۰: خط ۲۰:


نخستین صورت ارتباط خدا با انسان «وحى‏» در معنای «الهام‏» است (مانند وحى به مادر موسى، وحى به زنبور) که وجهی غیر‌زبانی و غیر آوایی دارد و کس دیگرى آن را در نمى‏‌یابد. دومین صورت آن سخن گفتن از پس حجاب است، (مانند تکلم خداوند با موسى که از پس حجاب درخت، آتش و کوه صورت پذیرفت).سومین صورت وحى، دریافت وحى از فرشته به گونه‏‌اى غیر مستقیم است که به اذن خدا هرچه را خواهد به گیرنده وحى مى‏‌کند و این همان صورتى است که قرآن بر طبق آن القا یا تنزیل شد. حال اگر بپذیریم که در وحی در صورت سوم خود، به هر نحوی وابسته به نظام واژگانی ـ در اینجا واژگان زبان عربی ـ است، بهره‌‏مندى فرشتگان از نظام زبانى را مفروض گرفته‌ایم و نیز مفروض مى‏دارد که نظام زبانى آنها، زبان عربى است. اما اگر بگوییم که الهام از سطح الهی به فرشتگان وضعیتی غیرزبانی دارد و از فرشته پیامبر به صورت زبانی منتقل می‌شود با تصور قرآن از خودش مخالت کرده‌ایم؛ زیرا قرآن متن خود را «قول‏» و «قرآن‏» که مشتق از قرائت است مى‌‏نامد و خود را پیامى زبانى مى‌‏شمارد که از هر گونه تصرف یا تحریف منطوقش به دور است.
نخستین صورت ارتباط خدا با انسان «وحى‏» در معنای «الهام‏» است (مانند وحى به مادر موسى، وحى به زنبور) که وجهی غیر‌زبانی و غیر آوایی دارد و کس دیگرى آن را در نمى‏‌یابد. دومین صورت آن سخن گفتن از پس حجاب است، (مانند تکلم خداوند با موسى که از پس حجاب درخت، آتش و کوه صورت پذیرفت).سومین صورت وحى، دریافت وحى از فرشته به گونه‏‌اى غیر مستقیم است که به اذن خدا هرچه را خواهد به گیرنده وحى مى‏‌کند و این همان صورتى است که قرآن بر طبق آن القا یا تنزیل شد. حال اگر بپذیریم که در وحی در صورت سوم خود، به هر نحوی وابسته به نظام واژگانی ـ در اینجا واژگان زبان عربی ـ است، بهره‌‏مندى فرشتگان از نظام زبانى را مفروض گرفته‌ایم و نیز مفروض مى‏دارد که نظام زبانى آنها، زبان عربى است. اما اگر بگوییم که الهام از سطح الهی به فرشتگان وضعیتی غیرزبانی دارد و از فرشته پیامبر به صورت زبانی منتقل می‌شود با تصور قرآن از خودش مخالت کرده‌ایم؛ زیرا قرآن متن خود را «قول‏» و «قرآن‏» که مشتق از قرائت است مى‌‏نامد و خود را پیامى زبانى مى‌‏شمارد که از هر گونه تصرف یا تحریف منطوقش به دور است.


<big>در سطح دریافت</big>
<big>در سطح دریافت</big>


«مردم‏»، هدف و غایت وحى‏اند و طبیعى است که نص قرآنى در این حالت‏به لحاظ آن که پیامى زبانى است‏بر همه اطراف عمل ارتباطى، دلالت مى‏کند. اگر نص قرآنى به مثابه خطاب باشد لاجرم دربر دارنده دالهایى است که بر متکلم [ فرستنده]، مخاطب نخست و سایر مخاطبان دلالت مى‏کند; یعنى بر خدا، محمد و ناس. با این همه، دالهاى مذکور خواه از جهت چگونگى دلالتشان و خواه از جهت نسبت عددشان برابر و همسان هم نیستند.
«مردم‏»، هدف و غایت وحى‌‏اند و نص قرآنى به مثابه خطاب لاجرم دربر دارنده دالهایى است که بر متکلم [ فرستنده]، مخاطب نخست و سایر مخاطبان دلالت مى‏کند; یعنى بر خدا، محمد و ناس. با این همه، دالهاى مذکور خواه از جهت چگونگى دلالتشان و خواه از جهت نسبت عددشان برابر و همسان هم نیستند.
فرهنگ عربى پیش از اسلام را مى‏توان فرهنگى دانست که ساختار تمام متون آن پیش از آن که استوار بر متکلم باشد مبتنى بر مخاطب است. (105) بر این پایه، دلالت نص قرآنى یکسره تنها از راه نظام زبانى ویژه مخاطبان صورت مى‏پذیرد. تعلق داشتن قرآن به این فرهنگ موجب شد که، از این جهت، نصى خطابى شود. بهترین دلیل بر وجود این سویه [خطابى] در ساختار و سازوکارهاى زبانى نص، کثرت کاربرد حروف نداست; خواه مخاطبان «ناس‏» باشند و خواه «بنى‏آدم‏» یا «مؤمنان‏»، «کافران‏» و «اهل کتاب‏» که باید مخاطب نخست‏به نداى «یا ایها النبى‏» و «یا ایها الرسول‏» را نیز به این مجموعه افزود.
فرهنگ عربى پیش از اسلام را مى‏توان فرهنگى دانست که ساختار تمام متون آن پیش از آن که استوار بر متکلم باشد مبتنى بر مخاطب است. (105) بر این پایه، دلالت نص قرآنى یکسره تنها از راه نظام زبانى ویژه مخاطبان صورت مى‏پذیرد. تعلق داشتن قرآن به این فرهنگ موجب شد که، از این جهت، نصى خطابى شود. بهترین دلیل بر وجود این سویه [خطابى] در ساختار و سازوکارهاى زبانى نص، کثرت کاربرد حروف نداست; خواه مخاطبان «ناس‏» باشند و خواه «بنى‏آدم‏» یا «مؤمنان‏»، «کافران‏» و «اهل کتاب‏» که باید مخاطب نخست‏به نداى «یا ایها النبى‏» و «یا ایها الرسول‏» را نیز به این مجموعه افزود.
نص قرآنى از طریق فرهنگ و نظام زبانى، برداشتى از خود ارائه مى‏دهد که بر پایه آن، تنها تاکید بر خاستگاه و گوینده نص (106) ، در واقع به معناى تباه کردن سرشت‏خود متن و نقش آن در واقعیت است.[7] و این امرى است که در قلمرو اندیشه دینى به وقوع پیوست; اندیشه‏اى که بر سنت [ما] سیطره یافت و هنوز هم در فرهنگ ما نقش فعالى را ایفا مى‏کند. رابطه نص قرآنى با فرهنگ و واقعیت در فصلهاى بعدى [از کتاب مفهوم النص] به گونه‏اى بهتر آشکار مى‏شود. (107)
نص قرآنى از طریق فرهنگ و نظام زبانى، برداشتى از خود ارائه مى‏دهد که بر پایه آن، تنها تاکید بر خاستگاه و گوینده نص (106) ، در واقع به معناى تباه کردن سرشت‏خود متن و نقش آن در واقعیت است.[7] و این امرى است که در قلمرو اندیشه دینى به وقوع پیوست; اندیشه‏اى که بر سنت [ما] سیطره یافت و هنوز هم در فرهنگ ما نقش فعالى را ایفا مى‏کند. رابطه نص قرآنى با فرهنگ و واقعیت در فصلهاى بعدى [از کتاب مفهوم النص] به گونه‏اى بهتر آشکار مى‏شود. (107)