کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
</ref> از آن طرف پس از آنکه نامه قیس به حضرت(ع) رسید و از ملحق شدن عبیدالله بن عباس | پس از زخمی شدن حضرت در مدائن، سران کوفه که به همراه حضرت امده بودند گمان کردند که کار تمام شده است و پنهانی به معاویه نامه نوشتند و قول دادند امام حسن (ع) را تسلیم یا ترور کنند.<ref>مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲. | ||
</ref> از آن طرف پس از آنکه نامه قیس به حضرت(ع) رسید و از ملحق شدن فرمانده سپاهش عبیدالله بن عباس با دریافت رشوه به معاویه مطلع شد<ref>مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲.</ref> حضرت با سخنرانی خود به مذمت یارانش پرداخت.<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۸۹. | |||
</ref> بعد از این وقایع معاویه نامهای برای امام(ع) نوشت و پیشنهاد صلح داد و بضميمه آن نامه، نامههاى ياران امام(ع) كه برای بیعت با معاويه نوشته بودند و بعهده گرفته بودند كه امام حسن عليه السلام را غافلگير كرده و تسليم معاويه نمايند برای حضرت(ع) ارسال داشت<ref>مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۳. | |||
[[کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین#cite ref-7|↑]]</ref> | [[کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین#cite ref-7|↑]]</ref> | ||
به گفته ابن جوزی وقتی امام دید که مردم از او دور شدهاند و اهل عراق با او اختلاف دارند و اهل کوفه به او خیانت کردهاند، تمایل به صلح پیدا کرد. معاویه به صورت مخفیانه به او نامه نوشته بود و او را به صلح دعوت کرده بود، اما حسن ابتدا پاسخی نداد و سپس موافقت کرد.<ref>ابن جوزی، تذكرة الخواص، ۱۴۱۸ق، ص۱۸۰.</ref> | |||
مرا در مورد دين و جانم فريب ندهيد.» «1» جاحظ درباره علت كنارهگيرى امام حسن عليه السّلام مىنويسد: «وقتى پراكندگى اصحابش را مشاهده كرده و درهمريختگى سپاه خود ديد، با شناختى كه از برخوردهاى مختلف اين مردم با پدرش داشت و مىدانست كه هر روز به نوعى و رنگى رفتار مىكنند، از حكومت كناره گرفت». «2» | |||
امام دريافت كه به اين مردم نمىتوان اعتماد كرد. اين عدم اعتماد، تنها شامل عدم همكارى آنها نبود، بلكه امام مىفرمود: «و الله لو قاتلت معاويه لأخذوا بعنقى حتى يدفعونى إليه سلما» «3»، به خدا سوگند اگر با معاويه درگير شوم، اينان گردن مرا گرفته به صورت اسير به او تحويل مىدهند. امام در جاى ديگرى فرمود: و رأيت أهل العراق، لا يثق بهم أحد أبدا إلا غلب، اهل عراق مردمانى هستند كه هر كس به آنها اعتماد كند، مغلوب خواهد شد؛ زيرا هيچ كدام با ديگرى در فكر و خواستهها، موافقت ندارند. | |||
آنان نه در خير و نه شر، هيچ قصد جدى ندارند. «4» با چنين مردمى، امكان بر پايى جنگى با اهل شام كه اتحادى كامل داشته و هدف و نيت مشخصى داشتند، وجود نداشت. | |||
مردمى پراكنده، مذبوب و فاقد اراده. نگاهى به سخنان دردناك امام على عليه السّلام كه در سالهاى 39 و 40 هجرى خطاب به مردم ايراد شده، هر منصفى را قانع مىكند كه راهى جز واگذارى عراق به شام وجود نداشت. امام حسن عليه السّلام نمىتوانست با دست خالى، خود و شمارى از شيعيانش را تسليم شاميانى كند كه فرمانده آنها، بسر بن ارطاة | |||
__________________________________________________ | |||
(1). شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 22 | |||
(2). رسالة جاحظ فى بنى اميه چاپ شده در كتاب عصر المأمون ج 3 ص 7. | |||
(3). اعلام الورى، ص 205؛ بحار الانوار، ج 44، ص 20؛ عوالم العلوم، ج 16، ص 175 | |||
(4). الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 405 | |||
حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:150 | |||
خونخوار بود. اكنون با صلح، بهانهاى براى حفظ عراق از چپاول و غارت وجود داشت. اين ممكن بود امام با شمارى اندك از سپاهيانش بايستد و به شهادت برسد، اما، نتيجه آن چندان روشن نبود. معاويه با طرح خون عثمان، فضاى مسمومى ايجاد كرده بود. او علاوه بر شام، اكنون مصر و بسيارى از نقاط ديگر را در اختيار داشت. در برابر او امام، با آن همه سابقه و نفوذ كلام كارى از پيش نبرده بود، و اين دليلى جز زبونى عراق در برابر شام نداشت، در چنين وضعيتى شهادت امام نيز لوث مىشد. اين چهرهاى است كه همه از معاويه مىشناسند و در شناسايى آن، نيازى به اصرار و اثبات نيست. گاه به خطا گفته شده است كه امام از خونريزى بيزار بود. چنين چيزى درست نيست، او در طول جنگ جمل و صفين، خود در صحنه نبرد حضور داشت، سيره پدر را هم كاملا تأييد مىكرد. آنچه امام نمىپذيرفت، خونريزى بىحاصلى بود كه نتايج سياسى روشنى نداشته باشد. | |||
== معاويه و درخواست صلح == | == معاويه و درخواست صلح == |