فلسفه فقه: تفاوت میان نسخه‌ها

Ma.sultanmoradi (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب: واگردانی دستی
Ma.sultanmoradi (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۶۰: خط ۶۰:
#هر حکمی در زمان، مکان و شرایط خاصی صادر شده و خطاب به افراد خاصی بوده است. آیا شناخت ویژگی‌های مخاطبان مباشر یک حکم، در تعمیم فرازمانی آن اثری دارد؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، باید تعمیم حکم را به پس از بررسی ویژگی‌هایی در مخاطب مباشر ـ که باعث صدور آن شده‌اند ـ واگذاریم تا بتوانیم هر شخص دیگری را که واجد آن شرایط است مأمور انجام آن بدانیم و دیگران را از دایره شمول آن خارج کنیم؛<ref>عابدی شاهرودی و دیگران، ص ۴۸.</ref> اما پاسخ منفی به این پرسش ـ دست کم از این جهت ـ بررسی ...
#هر حکمی در زمان، مکان و شرایط خاصی صادر شده و خطاب به افراد خاصی بوده است. آیا شناخت ویژگی‌های مخاطبان مباشر یک حکم، در تعمیم فرازمانی آن اثری دارد؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، باید تعمیم حکم را به پس از بررسی ویژگی‌هایی در مخاطب مباشر ـ که باعث صدور آن شده‌اند ـ واگذاریم تا بتوانیم هر شخص دیگری را که واجد آن شرایط است مأمور انجام آن بدانیم و دیگران را از دایره شمول آن خارج کنیم؛<ref>عابدی شاهرودی و دیگران، ص ۴۸.</ref> اما پاسخ منفی به این پرسش ـ دست کم از این جهت ـ بررسی ...
#ایضاح مفهومی پیشرفت، رکود و انحطاط علم فقه و بررسی عوامل موثر در بسط و عمق یافت علم فقه در برخی ابواب مثل عبادات و گسترش و ژرفا نیافتن برخی ابواب مثل (سیاسیات) از مسائلی است که در حوزه فلسفۀ فقه می‌گنجد. <ref>عابدی شاهرودی و دیگران، ص ۵۲.</ref>
#ایضاح مفهومی پیشرفت، رکود و انحطاط علم فقه و بررسی عوامل موثر در بسط و عمق یافت علم فقه در برخی ابواب مثل عبادات و گسترش و ژرفا نیافتن برخی ابواب مثل (سیاسیات) از مسائلی است که در حوزه فلسفۀ فقه می‌گنجد. <ref>عابدی شاهرودی و دیگران، ص ۵۲.</ref>
#تاریخمندی به این معنا است که آنچه در نصوص آمده در موقعیت ویژه تاریخی و جغرافیایی آمده و مخاطب این نصوص در شرایط معین و با معلومات مناسب آن عصر بوده و اگر بخواهیم این احکام را به زمانها و شرایط دیگر تسری دهیم باید به عوارض و پی‌آمدهای زمانی و مکانی آن توجه داشته باشیم. عیاضی برای این نظر چنین استدلال می‌کند که نصوص دینی کلمات و مفاهیم مطلق نیستند که بتوانیم از آنها در هر جایی استفاده کنیم، بلکه نشانه‌هایی هستند که ما را به اموری دلالت می‌کنند که در پوششی از تاریخ و فرهنگ قرار گرفته است. <ref>ایازی، تاریخمندی در نصوص دینی، ص ۵۰- ۵۱.</ref>
تاریخمندی نصوص مبتنی بر مبانی‌ای که گرچه پذیرششان ضرورتاً منجر به تاریخمندانگاری نخواهد شد؛ اما شرط لازم تاریخمندی هستند. یکم، حادث بودن قرآن. مناقشه میان اشاعره، معتزله، امامیه، آغازگر این مسئله بوده است که آیا وجود واژگان در ظرف زمانی و مکانی منافاتی با وحیانی و االهی بودن آن‌ها دارد یا خیر. دوم اینکه، نصوص از آن جهت که با بشر سخن می‌گویند بشری‌اند، هرچند منشأ آنها را الهی بدانیم. متن قرآن نیز اینکه قرآن از زبان فردی همانند مخاطبانش و به زبانی شبه ایشان نازل شده است.
===روش‌شناسی فقه===
===روش‌شناسی فقه===
بسیاری از مسائلی که در علم فقه و اصول فقه از جهت تأثیر روش پژوهش فقهی بررسی می‌شوند قابلیت بررسی از نظر فلسفی را نیز دارند. برای مثال، اصول فقه از دلالت «صیغۀ امر» یا «صیغۀ نهی» می‌پرسد؛ اما پرسش فلسفی درباره این موضع این خواهد بود که با چه روشی می‌توان به حقیقت مدلول این دو صیغه یا دیگر واژگان دخیل در استنباط حکم فقهی رسید. اصول فقه نیز، بنا بر مسائلی که به طور سنتی در آن وجود دارند می‌تواند بحث کند که آیا رجوع عمومی به عرف، یا تحقیق علمی بر اساس روش‌هایی همچون شاخه‌های مختلف زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی، معنا‌شناسی و مانند اینها نشان‌دهندۀ حقیقت مدلول آن (در علم اصول فقه: ارادۀ شارع) هست یا خیر؛ اما در ادامه بایستی به سراغ سوالی رفت که به طور تخصصی در حوزۀ فلسفه قرار دارد: چه ارتباطی میان نتایج روش تحقیق مذکور و روش استنباط احکام وجود دارد که باعث شده علم فقه آن را بپذیرد یا رد کند؟ آیا ممکن است در حالی که بر اساس یکی از روش‌های مذکور به یقین علمی دربارۀ مدلول واژگان دخیل در استنباط حکم فقهی رسیده‌ایم، با استدلالی نشان داد که علمی دیگر (در اینجا فقه) مجاز است تا از این نتایج در احکام خود بهره نبرد؟ مسئله اخیر نه به لحاظر روش‌شناختی و نه بنا بر سنت موجود، در حوزۀ هیچ یک از علم فقه یا اصول فقه نیست.
بسیاری از مسائلی که در علم فقه و اصول فقه از جهت تأثیر روش پژوهش فقهی بررسی می‌شوند قابلیت بررسی از نظر فلسفی را نیز دارند. برای مثال، اصول فقه از دلالت «صیغۀ امر» یا «صیغۀ نهی» می‌پرسد؛ اما پرسش فلسفی درباره این موضع این خواهد بود که با چه روشی می‌توان به حقیقت مدلول این دو صیغه یا دیگر واژگان دخیل در استنباط حکم فقهی رسید. اصول فقه نیز، بنا بر مسائلی که به طور سنتی در آن وجود دارند می‌تواند بحث کند که آیا رجوع عمومی به عرف، یا تحقیق علمی بر اساس روش‌هایی همچون شاخه‌های مختلف زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی، معنا‌شناسی و مانند اینها نشان‌دهندۀ حقیقت مدلول آن (در علم اصول فقه: ارادۀ شارع) هست یا خیر؛ اما در ادامه بایستی به سراغ سوالی رفت که به طور تخصصی در حوزۀ فلسفه قرار دارد: چه ارتباطی میان نتایج روش تحقیق مذکور و روش استنباط احکام وجود دارد که باعث شده علم فقه آن را بپذیرد یا رد کند؟ آیا ممکن است در حالی که بر اساس یکی از روش‌های مذکور به یقین علمی دربارۀ مدلول واژگان دخیل در استنباط حکم فقهی رسیده‌ایم، با استدلالی نشان داد که علمی دیگر (در اینجا فقه) مجاز است تا از این نتایج در احکام خود بهره نبرد؟ مسئله اخیر نه به لحاظر روش‌شناختی و نه بنا بر سنت موجود، در حوزۀ هیچ یک از علم فقه یا اصول فقه نیست.