کاربر:Mkhaghanif/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

Mkhaghanif (بحث | مشارکت‌ها)
Mkhaghanif (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۵۰: خط ۵۰:
نویسنده در گفتار اول از مبحث دوم تلاش کرده است با تبیین تفاوت مرگ مغزی با اغمای طولانی، حالت کُما، و مرگ ظاهری قلمرو پژوهش را مشخص کند و در گفتار دوم مرزهای مرگ مغزی با حیات غیرمستقر، زندگی جنینی، و حالت احتضار را بیان کرده است. در همین گفتار نسبت مرگ مغزی با [[اتانازی]] را نیز توضیح داده است. بر اساس باور نویسنده از آنجا که مرگ مغزی به معنای مرگ قطعی است بنابر این درمان نکردن او مشمول حکم قتل از روی ترحم نیست.(ص۶۱)
نویسنده در گفتار اول از مبحث دوم تلاش کرده است با تبیین تفاوت مرگ مغزی با اغمای طولانی، حالت کُما، و مرگ ظاهری قلمرو پژوهش را مشخص کند و در گفتار دوم مرزهای مرگ مغزی با حیات غیرمستقر، زندگی جنینی، و حالت احتضار را بیان کرده است. در همین گفتار نسبت مرگ مغزی با [[اتانازی]] را نیز توضیح داده است. بر اساس باور نویسنده از آنجا که مرگ مغزی به معنای مرگ قطعی است بنابر این درمان نکردن او مشمول حکم قتل از روی ترحم نیست.(ص۶۱)


== مرگ مغزی چیست؟==
== نسبت مرگ با مرگ مغزی ==
نویسنده در مبحث دوم  از بخش دوم کتاب که درباره بررسی فقهی مرگ مغزی است، منظر فقیهان شیعه به مرگ مغزی را در دو گفتار گزارش می‌کند. بنا بر این گزارش گروهی از فقیهان شیعه فرد مبتلا به مرگ مغزی را زنده می‌انگارند و بر همین مبنا درباره جواز یا عدم جواز حذف تجهیزات پزشکی و توقف مراحل درمانی نظر می‌دهند. این گروه معیار مرگ را قضاوت عرف مردم می‌دانند که از نظر این عرف چنین شخصی هم‌چنان زنده است.(ص۷۸) و حتی ممکن است برخی اقدامات برای توفف درمان او قتل نفس نیز محسوب شود.(ص۷۹) استصحاب نیز مؤید این نظر است(ص۸۰). در مقابل گروهی دیگر معتقدند هر چند مرگ بیمار مرگ مغزی هنوز کامل نشده است ولی به هر حال چنین فردی دیگر زنده محسوب نمی‌شود. معیار این فقیهان در تشخیص مرگ، قضاوت متخصصان پزشکی است که صرفا ضربان قلب را برای زنده بودن کافی نمی‌دانند.(ص۸۰)  
نویسنده در مبحث دوم  از بخش دوم کتاب که درباره بررسی فقهی مرگ مغزی است، منظر فقیهان شیعه به مرگ مغزی را در دو گفتار گزارش می‌کند. بنا بر این گزارش گروهی از فقیهان شیعه فرد مبتلا به مرگ مغزی را زنده می‌انگارند و بر همین مبنا درباره جواز یا عدم جواز حذف تجهیزات پزشکی و توقف مراحل درمانی نظر می‌دهند. این گروه معیار مرگ را قضاوت عرف مردم می‌دانند که از نظر این عرف چنین شخصی هم‌چنان زنده است.(ص۷۸) و حتی ممکن است برخی اقدامات برای توفف درمان او قتل نفس نیز محسوب شود.(ص۷۹) استصحاب نیز مؤید این نظر است(ص۸۰). در مقابل گروهی دیگر معتقدند هر چند مرگ بیمار مرگ مغزی هنوز کامل نشده است ولی به هر حال چنین فردی دیگر زنده محسوب نمی‌شود. معیار این فقیهان در تشخیص مرگ، قضاوت متخصصان پزشکی است که صرفا ضربان قلب را برای زنده بودن کافی نمی‌دانند.(ص۸۰)