فقه نظام سیاسی اسلام: فلسفه سیاسی (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

Salehi (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Salehi (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۵۸: خط ۵۸:


==چیستی قدرت سیاسی==
==چیستی قدرت سیاسی==
به باور نویسنده، منظور از قدرت سیاسی در متون اسلامی، «برتری اراده حاکم بر اراده محکومان و در نتیجه لزوم اطاعت از حاکم و جرم بودن تخلّف از اراده حاکم است». او برای اثبات این ادعا به آیاتی از قرآن مانند «[[آیه ۳۶ سوره احزاب|من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالا مبینا]]» استناد می‌کند. بر این اساس، حاکمیت سیاسی خدا و رسول به‌معنای مقدم بودن اراده آنها بر اراده سایر مردم، و برتر بودن اختیار آنان بر اختیار مردم است (ص۱۳-۱۵). نگارنده همچنین به روایات متعددی تمسک می‌کند؛ ازجمله در روایت ابوحمزه از امام باقر(ع) درباره حقّ امام بر مردم بر این نکته تأکید شده که مردم باید به سخن امام گوش فرا دهند و دستور او را اطاعت کنند (ص۱۶). نویسنده همچنین معتقد است که بسیاری از سیاست‌شناسان، در تعریف قدرت سیاسی همان معنای مدّنظر در منابع اسلامی تأیید کرده‌اند. یعنی نسبتی بین حاکم و محکوم که موجب برتری اراده حاکم بر اراده پیروان و محکومان می‌شود (ص۱۷).
به باور نویسنده، منظور از قدرت سیاسی در متون اسلامی، «برتری اراده حاکم بر اراده محکومان و در نتیجه لزوم اطاعت از حاکم و جرم بودن تخلّف از اراده حاکم است». او برای اثبات این ادعا به آیاتی از قرآن مانند «[[آیه ۳۶ سوره احزاب|من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالا مبینا]]» استناد می‌کند. بر این اساس، حاکمیت سیاسی خدا و رسول به‌معنای مقدم بودن اراده و اختیار آنها بر اراده و اختیار سایر مردم است (ص۱۳-۱۵). نگارنده همچنین به روایات متعددی تمسک می‌کند؛ ازجمله در روایت ابوحمزه از امام باقر(ع) درباره حقّ امام بر مردم بر این نکته تأکید شده که مردم باید به سخن امام گوش فرا دهند و دستور او را اطاعت کنند (ص۱۶). به گفته نویسنده بسیاری از سیاست‌شناسان، در تعریف قدرت سیاسی همان معنای مدّنظر در منابع اسلامی تأیید کرده‌اند (ص۱۷).


از نظر نویسنده قدرت سیاسی گاهی بالذّات است و گاهی بالعرض. مقصود از قدرت سیاسی بالذّات آن است که از منبعی دیگر به دست نیامده باشد، بلکه به حکم عقل برای ذات حاکم ثابت باشد، بدون آنکه عنصری دیگری در ثبوت آن برای حاکم دخیل باشد. مقصود از قدرت سیاسی بالعرض نیز این است که قدرت سیاسی بالذات، به شخص دیگری نیز حقّ حاکمیت بدهد و اراده او را بر سایر اراده‌ها برتری بخشد. در این صورت حقّ حاکمیت شخص دیگر، بالعرض است، زیرا منبع آن ذات حاکم نیست؛ بلکه از منبع دیگری دریافت کرده است (ص۲۳-۲۴).  
از نظر نویسنده قدرت سیاسی گاهی بالذّات است و گاهی بالعرض. مقصود از قدرت سیاسی بالذّات، قدرتی است که از منبعی دیگر به دست نیامده باشد، بلکه به حکم عقل برای ذات حاکم ثابت باشد و مقصود از قدرت سیاسی بالعرض اعطاث قدرت به دیگری توسط قدرت سیاسی بالذات است. در این صورت حقّ حاکمیت شخص دیگر، بالعرض است، زیرا منبع آن ذات حاکم نیست؛ بلکه از منبع دیگری دریافت کرده است (ص۲۳-۲۴).  


به اعتقاد نگارنده، اراده‌ای که بالذات برتر از سایر اراده‌ها است، ویژگی‌های چون اطلاق، تعددناپذیری و خطاناپذیری دارد (ص۲۴-۲۵). به گفته او این قدرت مرجع حف اختلافات خواهد بود و به طور طبیعی حقّ دارد، بجای غائبان، بیماران، قاصران و کودکان فاقد ارادهِ عاقلانه و هر موجود فاقد اراده تصمیم بگیرد. از دیگر ویژگی‌های اراده برتر به باور نویسنده، حقّ تصمیم‌گیری برای گذشتگان، آیندگان، جمادات و حیوانات است؛ زیرا به همان دلیل که اراده برتر می‌تواند، برای انسان‌های فاقد اراده یا غائب یا معدوم تصمیم بگیرد، به طریق اولی می‌تواند برای موجودات غیرذی‌اراده نیز تصمیم بگیرد (ص۲۶-۲۸). بر همین اساس همین استدلال، نویسنده معتقد است که حاکم حقّ تصرف در منابع طبیعی (انفال) نظیر زمین و معادن را دارد و چنین حقّی برای حاکم تنها با تفسیر حاکمیت و قدرت سیاسی به‌عنوان برتری اراده حاکم بر اراده محکوم، قابل توجیه عقلی است (ص۲۹).
به اعتقاد نگارنده، اراده‌ای که بالذات برتر از سایر اراده‌ها است، ویژگی‌های چون اطلاق، تعددناپذیری و خطاناپذیری دارد (ص۲۴-۲۵). به گفته او این قدرت مرجع حل اختلافات خواهد بود و به طور طبیعی حقّ دارد، بجای غائبان، بیماران، قاصران و کودکان فاقد ارادهِ عاقلانه و هر موجود فاقد اراده تصمیم بگیرد. از دیگر ویژگی‌های اراده برتر به باور نویسنده، حقّ تصمیم‌گیری برای گذشتگان، آیندگان، جمادات و حیوانات است؛ زیرا به همان دلیل که اراده برتر می‌تواند، برای انسان‌های فاقد اراده یا غائب یا معدوم تصمیم بگیرد، به طریق اولی می‌تواند برای موجودات غیرذی‌اراده نیز تصمیم بگیرد (ص۲۶-۲۸). بر همین اساس همین استدلال، نویسنده معتقد است که حاکم حقّ تصرف در منابع طبیعی (انفال) نظیر زمین و معادن را دارد و چنین حقّی برای حاکم تنها با تفسیر حاکمیت و قدرت سیاسی به‌عنوان برتری اراده حاکم بر اراده محکوم، قابل توجیه عقلی است (ص۲۹).


== ضرورت وجود حکومت ==
== ضرورت وجود حکومت ==
نویسنده ضرورت وجود حکومت و ادله آن را به عنوان اولین بُعد از چرایی قدرت سیاسی مورد بحث قرار می‌دهد (ص۳۴). او پیش از پرداختن به مسئله چرایی قدرت سیاسی، به این نکته اشاره می‌کند که اصل اولی در رابطه میان انسان‌ها عدم ولایت یا برتری بالذات افراد نسبت به همدیگر است و بنابراین هیچ‌کس نسبت به دیگر ولایت و حقّ حکومت ندارد؛ البته به باور او، این اصل شامل ذات حقّ تعالی نمی‌شود زیرا ولایت و حاکمیتش ذاتی است و به مقتضای اصل عقلی قطعی، قدرت سیاسی ذاتی و ولایت مطلقه ذاتیه خداوند بر همه موجودات ثابت است (ص۳۴ و ۳۵).
نویسنده ضرورت وجود حکومت و ادله آن را به عنوان اولین بُعد از چرایی قدرت سیاسی مورد بحث قرار می‌دهد (ص۳۴). او پیش از پرداختن به مسئله چرایی قدرت سیاسی، به این نکته اشاره می‌کند که اصل اولی در رابطه میان انسان‌ها عدم ولایت یا برتری بالذات افراد نسبت به همدیگر است؛ البته به باور او، این اصل شامل ذات حقّ تعالی نمی‌شود زیرا ولایت و حاکمیتش ذاتی است و به مقتضای اصل عقلی قطعی، قدرت سیاسی ذاتی و ولایت مطلقه ذاتیه خداوند بر همه موجودات ثابت است (ص۳۴ و ۳۵).


به نظر مولّف از مهم‌ترین ضرورت‌های زندگی اجتماعی انسان، وجود حکومت و قدرت سیاسی است که بتواند روابط بین افراد جامعه را بر مبنای حقّ و عدالت تنظیم کند و از ظلم و تعدّی افراد به یکدیگر جلوگیری کند. او برای اثبات این ضرورت، به ادله عقلی و نقلی استناد می‌کند (ص۳۶).
به نظر مولّف از مهم‌ترین ضرورت‌های زندگی اجتماعی انسان، وجود حکومت است که بتواند روابط بین افراد جامعه را بر مبنای حقّ و عدالت تنظیم کند و از ظلم و تعدّی افراد به یکدیگر جلوگیری کند. او برای اثبات این ضرورت، به ادله عقلی و نقلی استناد می‌کند (ص۳۶).


* '''دلیل عقلی'''
* '''دلیل عقلی'''


نویسنده بر اساس استنتاجات عقل عملی، قائل به وجوب عدل و قبح ظلم است. به گفته او این آموزه نه تنها در رفتار فردی بلکه به طریق اولی در رفتار و زندگی اجتماعی جاری است؛ زیرا ظلم در زندگی اجتماعی به معنای ظلم مضاعف است و نسبت به افراد جامعه افزون‌تر می‌گردد. بر این اساس برای برقراری عدل در جامعه و جلوگیری از ظلم، باید نهادی اجتماعی حاکم باشد که به آن حکومت گفته می‌شود (ص۳۷). همچنین به باور نویسنده، انسان‌ها طبیعتا دچار اختلاف می‌شوند، چون از یک سو تضادّ منافع، اختلاف افکار، عقاید و سلایق آنها و از سوی دیگر وجود قوّه شهویّه و غضبیّه که آنها را به تلاش برای جذب و تامین منافع بیشتر خویش وامی‌دارد، باعث می‌شود که انسان‌ها دچار اختلاف شده و با یکدیگر به ستیز برخیزند؛ در این شرایط تنها راه کنترل این اختلاف‌ها وجود حکومت و قدرت سیاسی است که می‌تواند مرجع حلّ اختلاف این نزاع‌ها باشد (ص۳۹).
نویسنده بر اساس استنتاجات عقل عملی، قائل به وجوب عدل و قبح ظلم است. به گفته او این آموزه نه تنها در رفتار فردی بلکه به طریق اولی در رفتار اجتماعی جاری است؛ زیرا ظلم در زندگی اجتماعی مضاعف خواهد شد. بر این اساس برای برقراری عدل در جامعه و جلوگیری از ظلم، باید نهادی اجتماعی حاکم باشد که به آن حکومت گفته می‌شود (ص۳۷). همچنین به باور نویسنده، انسان‌ها طبیعتا دچار اختلاف می‌شوند، چون از یک سو تضادّ منافع، اختلاف افکار، عقاید و سلایق آنها و از سوی دیگر وجود قوّه شهویّه و غضبیّه که آنها را به تلاش برای جذب و تامین منافع بیشتر خویش وامی‌دارد، باعث می‌شود که انسان‌ها دچار اختلاف شده؛ در این شرایط تنها راه کنترل این اختلاف‌ها وجود قدرت سیاسی است که می‌تواند مرجع حلّ اختلاف این نزاع‌ها باشد (ص۳۹).


* '''دلیل شرعی'''
* '''دلیل شرعی'''


بر اساس گزارش کتاب، در قرآن آیات متعددی بر ضرورت وجود حکومت در جامعه بشر دلالت دارد، دسته‌ای از آیات هستند که به ارسال رسل برای همه امت‌های بشری اشاره دارد و دسته‌ای دیگر که رسالت و ماموریت تمام رسل را در طول تاریخ، حکمرانی و تشکیل حکومت عدل معرفی کرده است؛ مانند آیه «[[آیه ۲۵ سوره حدید|لیقوم الناس بالقسط]]». نگارنده از مجموع آیات به این نتیجه می‌رسد که جامعه بشر هیچ‌گاه بدون حاکمانی عادل که فرصت اقامه عدل و حلّ اختلافات بر مبنای عدل را برای جامعه بشر فراهم کنند، خالی نبوده است و این نشان‌ از ضرورت وجود حکومت عادل از دیدگاه قرآن است (ص۴۴-۵۰).
بر اساس گزارش کتاب، در قرآن آیات متعددی بر ضرورت وجود حکومت در جامعه بشر دلالت دارد، دسته‌ای از آیات هستند که به ارسال رسل برای همه امت‌های بشری اشاره دارد و دسته‌ای دیگر که ماموریت تمام رسل را تشکیل حکومت عدل معرفی کرده است؛ مانند آیه «[[آیه ۲۵ سوره حدید|لیقوم الناس بالقسط]]». نگارنده از مجموع آیات به این نتیجه می‌رسد که جامعه بشر هیچ‌گاه بدون حاکمانی عادل که فرصت اقامه عدل و حلّ اختلافات بر مبنای عدل را برای جامعه بشر فراهم کنند، خالی نبوده است و این نشان‌ از ضرورت وجود حکومت عادل از دیدگاه قرآن است (ص۴۴-۵۰).


نویسنده همچنین به روایات فراوانی بر ضرورت اجتماعی حکومت استناد می‌کند. مقصود از ضرورت اجتماعی حکومت این است که تداوم و بقای جامعه بشر بستگی به وجود حکومت در جامعه دارد. مطلبی که در عبارت «لابدّ للنّاس من اماره» در سخنان امام علی(ع) حاکی از همین ضرورت اجتماعی است. بر این اساس، نویسنده معتقد است که یکی از سنّت‌های تکوینی الهی وجود امامی عادل در این دنیا است، هرچند در خفاء و در دایره‌ای محدود قرار گرفته باشد و حدیث متواتر نبوی «من مات و لم یعرف امام زمانه» مویّد این سنّت الهی است (ص۵۵-۷۵).
نویسنده همچنین به روایات فراوانی بر ضرورت اجتماعی حکومت استناد می‌کند. مقصود از ضرورت اجتماعی حکومت این است که تداوم و بقای جامعه بشر بستگی به وجود حکومت در جامعه دارد. مطلبی که در عبارت «لابدّ للنّاس من اماره» در سخنان امام علی(ع) حاکی از همین ضرورت اجتماعی است. بر این اساس، نویسنده معتقد است که یکی از سنّت‌های تکوینی الهی وجود امامی عادل در این دنیا است، هرچند در خفاء و در دایره‌ای محدود قرار گرفته باشد و حدیث متواتر نبوی «من مات و لم یعرف امام زمانه» مویّد این سنّت الهی است (ص۵۵-۷۵).


== منشأ قدرت سیاسی ==
== منشأ قدرت سیاسی ==
منشأ مشروعیت و پیدایش قدرت سیاسی، دومین بُعد از ابعاد چرایی قدرت است که نویسنده به بررسی آن می‌پردازد. به زعم نویسنده قدرت سیاسی از یک سو پدیده‌ای از پدیده‌های هستی اجتماعی بشر است، که باید عامل پیدایش آن را در فلسفه سیاسی جستجو کرد و از طرف دیگر به دلیل اختیاری بودن نوع رفتار انسانی، باید در فلسفه سیاسی به تحقیق درباره علّت مشروعیت یا عدم مشروعیت قدرت سیاسی پرداخت (ص۸۳).
منشأ مشروعیت و پیدایش قدرت سیاسی، دومین بُعد از ابعاد چرایی قدرت است که نویسنده به بررسی آن می‌پردازد. به زعم نویسنده قدرت سیاسی از یک سو پدیده‌ای اجتماعی است، که باید عامل پیدایش آن را در فلسفه سیاسی جستجو کرد و از طرف دیگر به دلیل اختیاری بودن نوع رفتار انسانی، باید در فلسفه سیاسی به تحقیق درباره علّت مشروعیت یا عدم مشروعیت قدرت سیاسی پرداخت (ص۸۳).


* '''منشاء مشروعیت'''
* '''منشاء مشروعیت'''


به باور نویسنده، قدرت سیاسی باید از خصوصیات ویژه‌ای برخوردار باشد که بدون آنها نمی‌توان مشروعیت آن را توجیه کرد و هرگونه قدرت سیاسی که از پشتوانه منبعی با چنین خصوصیات ویژه‌ای برخوردار نباشد، قدرتی نامشروع خواهد بود (ص۹۸). طبق نظر او، ویژگی‌هایی که به قدرت سیاسی مشروعیت می‌دهند، عبارتند از:  
به باور نویسنده، قدرت سیاسی باید از خصوصیات ویژه‌ای برخوردار باشد و هرگونه قدرت سیاسی که از پشتوانه منبعی با چنین خصوصیات ویژه‌ای برخوردار نباشد، قدرتی نامشروع خواهد بود (ص۹۸). طبق نظر او، ویژگی‌هایی که به قدرت سیاسی مشروعیت می‌دهند، عبارتند از:  


# بالذات بودن منبع مشروعیت، یعنی در مشروعیت و اراده خود به منبع‌ای ماورای خود متّکی نباشد (ص۹۸).
# بالذات بودن منبع مشروعیت، یعنی در مشروعیت و اراده خود به منبع‌ای ماورای خود متّکی نباشد (ص۹۸).