کاربر:Mahjoor60/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

Mahjoor60 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Mahjoor60 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
* '''چکیده'''
* '''چکیده'''


احکام فقهی و حقوقی مرگ‌مغزی کتابی در حوزه فقه پزشکی است. نویسنده کتاب اصطلاح مرگ‌مغزی را به معنای توقف غیرقابل بازگشت اعمال مغز می‌پندارد. مخالفان برداشت عضو از مبتلایان به مرگ‌ مغزی می‌گویند که مطابق آیات قرآن و روایات متعدد، برداشت عضو نوعی استفاده از مردار و نیز هتک حرمت مؤمن است. آنان همچنین گفته‌اند که به حکم عقل، برداشت عضو مستلزم مرگ زودهنگام (اتانازی) است که حرمت عقلی و شرعی دارد. به نظر امرالله نیکومنش، موافقان جواز برداشت عضو نیز معتقدند خداوند به حیات بشر عنایت خاصی داشته و برای زنده ماندن او حتی بعضی از محرمات را بر او مباح کرده است؛ از این جهت برداشت عضو و پیوند آن به دیگران جایز است. به باور نویسنده، با دقت در استدلال طرفین باید اذعان کرد که قول به زنده بودن مبتلا به مرگ‌مغزی به ثواب نزدیک‌تر است. البته برداشت اعضای مبتلا به مرگ‌ مغزی از باب‌ تزاحم، ضرورت و ترجیح اهم مجاز دانسته شده است.
'''احکام فقهی و حقوقی مرگ‌ مغزی''' کتابی در حوزه فقه پزشکی است. نویسنده کتاب اصطلاح مرگ‌مغزی را به معنای توقف غیرقابل بازگشت اعمال مغز می‌پندارد. مخالفان برداشت عضو از مبتلایان به مرگ‌ مغزی می‌گویند که مطابق آیات قرآن و روایات متعدد، برداشت عضو نوعی استفاده از مردار و نیز هتک حرمت مؤمن است. آنان همچنین گفته‌اند که به حکم عقل، برداشت عضو مستلزم مرگ زودهنگام (اتانازی) است که حرمت عقلی و شرعی دارد. به نظر امرالله نیکومنش، موافقان جواز برداشت عضو نیز معتقدند خداوند به حیات بشر عنایت خاصی داشته و برای زنده ماندن او حتی بعضی از محرمات را بر او مباح کرده است؛ از این جهت برداشت عضو و پیوند آن به دیگران جایز است. به باور نویسنده، با دقت در استدلال طرفین باید اذعان کرد که قول به زنده بودن مبتلا به مرگ‌مغزی به ثواب نزدیک‌تر است. البته برداشت اعضای مبتلا به مرگ‌ مغزی از باب‌ تزاحم، ضرورت و ترجیح اهم مجاز دانسته شده است.


==معرفی کتاب==
==معرفی کتاب==
خط ۱۳: خط ۱۳:
==مطالب کتاب==
==مطالب کتاب==
===مراحل مرگ‌مغزی===
===مراحل مرگ‌مغزی===
نویسنده عنوان می‌کند مرگ انسان با مرگ اعضا بدن او تفاوت دارد، هیچ یک ضرورتا و بلافاصله مستلزم دیگری نیست. زیرا می‌توان مرگ عضوی را تصوّر نمود، بدون اینکه منجر به مرگ انسان شود؛ مثل نابینا شدن که منجر به توقف فعالیت چشم می‌شود و می‌توان مرگ انسانی را تصوّر کرد، بدون اینکه بلافاصله منجر به مرگ همه اعضا او شود؛ مانند شخصی که مبتلا به مرگ‌مغزی می‌شود، در حالی‌که اعضایی نظیر قلب، ریه و کلیه او در حال فعالیت باشند؛ هر چند به طور موقت و کوتاه مدت. این مسئله نه تنها در انسان، بلکه در حیوانات نیز قابل مشاهده است (ص۴۴).
نویسنده عنوان می‌کند که مرگ انسان با مرگ اعضای بدن او تفاوت دارد و هیچ یک ضرورتا و بلافاصله مستلزم دیگری نیست؛ زیرا می‌توان مرگ عضوی را تصور کرد بدون اینکه منجر به مرگ انسان شود، مثل نابینا شدن که منجر به توقف فعالیت چشم می‌شود و همچنین می‌توان مرگ انسانی را تصور کرد بدون اینکه بلافاصله منجر به مرگ همه اعضای او شود، مانند شخصی که دچار مرگ‌ مغزی می‌شود ولی اعضای دیگر نظیر قلب، ریه و کلیه همچنان در حال فعالیت هستند، هرچند موقت و کوتاه‌مدت. این مسئله نه‌تنها در انسان، بلکه در حیوانات نیز قابل مشاهده است(ص۴۴).


با توجه به این مطلب گفته شده است، اصطلاح مرگ‌مغزی به معنای توقف غیرقابل بازگشت، تمام اعمال مغز است و نتیجه بررسی‌های پزشکی نشان می‌دهد ۸۵./. مبتلایان به مرگ مغزی، بعد از یک هفته و تقریبا ۱۰۰./. آنها بعد از دو هفته، با ایست کامل قلبی روبرو می‌شوند و خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد که قلب کسی از آنها بیش از دو هفته، بتواند به کار خود ادامه دهد (ص۴۵ و ۴۶).
با توجه به این مطلب گفته شده است که مرگ‌ مغزی به معنای توقف بازگشت‌ناپذیر تمام اعمال مغز است. نتیجه بررسی‌های پزشکی نشان می‌دهد که ۸۵درصد مبتلایان به مرگ مغزی، بعد از یک هفته و تقریبا صددرصد آنان بعد از دو هفته دچار ایست کامل قلبی می‌شوند و به‌ندرت اتفاق می‌افتد که قلب کسی که دچار مرگ مغزی است بتواند بیش از دو هفته کار کند (ص۴۵ و ۴۶).


قابل ذکر است که مرگ‌مغزی به یکی از این سه‌صورت اتفاق می‌افتد: الف: مغز از کار افتاده، ولی قلب به طور طبیعی کار می‌کند و حیات نباتی برقرار است. ب: مغز از کار افتاده، ولی قلب به کمک دستگاه تنفسی به کار خود ادامه می‌دهد و در عین حال امیدی به بازگشت حیات مغزی نیست. ج: مغز از کار افتاده و قلب هیچ‌گونه فعالیتی از خود نشان نمی‌دهد (ص۶۵).
گفتنی است که مرگ‌ مغزی به یکی از این سه‌ صورت اتفاق می‌افتد: الف) مغز از کار می‌افتد، ولی قلب به طور طبیعی کار می‌کند و حیات نباتی برقرار است؛ ب) مغز از کار می‌افتد، ولی قلب به کمک دستگاه تنفسی به کار خود ادامه می‌دهد و در عین حال امیدی به بازگشت حیات مغزی نیست؛ ج) مغز از کار می‌افتد و قلب هیچ‌گونه فعالیتی از خود نشان نمی‌دهد(ص۶۵).


نسبت به صور فوق باید بیان کرد، در صورت اول شخص از نظر شرعی زنده محسوب می‌شود و احکامی نظیر مالکیت و زوجیت بر او بار می‌شود. بنابراین در چنین صورتی قاعدتا جدا کردن قلب، به‌منزله قتل بیمار است. همچنان که در صورت دوم نیز قطع عضوی که موجب مرگ یا سرعت در آن گردد حرام است. هر چند می‌توان در صورتی که نجات نفس محترمی متوقف بر گرفتن آن عضو باشد، از باب وجود تزاحم، برداشت آن عضو را جایز دانست؛ چنانکه تفصیل آن خواهد آمد (ص۶۶).
نسبت به صور فوق باید بیان کرد، در صورت اول شخص از نظر شرعی زنده محسوب می‌شود و احکامی نظیر مالکیت و زوجیت بر او بار می‌شود. بنابراین در چنین صورتی قاعدتا جدا کردن قلب، به‌منزله قتل بیمار است. همچنان که در صورت دوم نیز قطع عضوی که موجب مرگ یا سرعت در آن گردد حرام است. هر چند می‌توان در صورتی که نجات نفس محترمی متوقف بر گرفتن آن عضو باشد، از باب وجود تزاحم، برداشت آن عضو را جایز دانست؛ چنانکه تفصیل آن خواهد آمد (ص۶۶).