معرفی و ساختار

کتاب فقه و تربیت به نویسندگی رویا اسکندریه و مهدی هژبری در ۲۲۴ صفحه توسط نشر کیسان به چاپ رسید. این کتاب به بررسی ارتباط بین فقه و مباحث تربیتی می‌پردازد. این کتاب در چهار بخش دسته بندی شده است.

بخش اول به دو فصل تقسیم شده و به موضوعات مفهوم‌شناسی فقه، جایگاه، موضوع و غایت فقه، همچنین معنای اصطلاحی تربیت و مراحل آن پرداخته است. بخش دوم نیز به دو فصل تقسیم شده و به موضوعاتی مانند ارتباط احکام فقهی با تربیت، زمینه‌ها و وقوع این ارتباط می‌پردازد. بخش سوم شامل سه فصل است و به موضوعات اهداف تربیت فردی و نقش احکام تشریعی در تربیت فردی بحث می‌کند. بخش چهارم در چهار فصل به موضوعات فقه و تربیت اجتماعی، آثار تربیتی فقهی بر خانواده، احکام فقهی و علم‌آموزی، و احکام فقه و اجتماع می‌پردازد.

کلیات فقه و تربیت

نویسنده در فصل اول از بخش اول به بررسی کلیات مسئله فقه پرداخته است. این فصل شامل موضوعاتی همچون مفهوم شناسی فقه، اهمیت و جایگاه آن، موضوع فقه، رسالت و واقعیت فقه می‌باشد. در فصل دوم از بخش اول، نویسنده به تعریف و مفهوم تربیت، معنای لغوی آن و مراحل مختلف تربیت پرداخته است (ص۳-۲۷).

نویسنده در فصل اول از بخش دوم به بررسی زمینه‌های ارتباطی احکام فقهی با تربیت پرداخته است. این فصل از جنبه‌های مختلفی مانند موضوع، قلمرو، اهداف و کاربردی بودن این ارتباطات صحبت می‌کند (ص۲۹-۳۳).

امکان ارتباط احکام فقهی با تربیت

فصل اول به بررسی ارتباط احکام فقهی با تربیت در یک جامعه اسلامی می‌پردازد و تأکید می‌کند که احکام فقهی به عنوان یک حوزه معرفتی و شرعی، بخش رفتاری شریعت را تشکیل می‌دهند. هرچند تربیت لزوماً ماهیت اسلامی ندارد، نویسنده به دنبال امکان ارتباط این پدیده عینی با تربیت از منظر اسلامی است. مهم‌ترین زمینه ارتباط این دو، مشترک بودن موضوع آن‌هاست که شامل انسان و تأثیرات تربیتی بر رفتارهای او می‌شود. همچنین، قلمرو گسترده احکام فقهی و تربیت که شامل همه مقاطع زندگی انسان است، زمینه مشترک دیگری را ایجاد می‌کند. اهداف و غایات مشترک نیز از دیگر جنبه‌های ارتباط این دو به شمار می‌روند، زیرا هر دو در راستای هدایت انسان به سوی قرب الهی و کمال حقیقی حرکت می‌کنند. جنبه کاربردی بودن احکام فقهی و تربیت نیز از دیگر زمینه‌های مشترک است که تأکید بر فعالیت‌ها و رفتارهای عملی مربی و متربی دارد (ص۲۹ - ۳۳)

امکان وقوعی ارتباط احکام فقهی با تربیت

در فصل دوم، نویسنده به بررسی ارتباط وقوعی میان احکام فقهی و علم تربیت می‌پردازد و بر این اساس، سه رکن اصلی تربیت را معرفی می‌کند: رعایت توانایی و محدودیت متربی، تخفیف و مسامحت، و آزادی و اختیار. نویسنده تأکید دارد که فعالیت‌های تربیتی باید متناسب با توان و شرایط متربیان برنامه‌ریزی شود. این اصل به‌ویژه در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته است که خداوند هیچ‌کس را بیش از توانایی‌اش مکلف نمی‌کند.

نویسنده به مفهوم «تدرج» و «تمکن» اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که هیچ انسانی به یکباره به کمال نمی‌رسد و باید به‌صورت تدریجی رشد کند. او به آیات قرآن استناد می‌کند که نشان‌دهنده اهمیت توجه به مراحل مختلف رشد انسان‌هاست. از دیگر نکات مهم، تأکید بر این است که تربیت باید در نظر داشته باشد که اگر بر اساس ظرفیت‌ها و استعدادها صورت نگیرد، نه تنها مفید نخواهد بود بلکه می‌تواند زیان‌بار نیز باشد.

وی معتقد است اصل تربیتی رعایت توانایی و محدودیت‌های مترربی در باب‌های مختلف فقهی از جهات مختلفی همچون مقطع سنی، جنسیت، شرایط زمان و مکان مورد توجه است.

از لحاظ سنی احکام افراد بالغ و غیر بالغ متفاوت است و عمده احکام تکالیفی همچون حدود و تعزیر که از بالغ خواسته شده از غیر بالغ‌ها صرف نظر شده است

از جهت جنسیت نیز  شارع مقدس بین زن و مرد  در احکام تفاوت‌هایی همچون نماز و روزه در زمان قاعدگی قائل شده است

نویسنده همچنین به مسأله «تسهیل» در احکام فقهی اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که دین اسلام به‌دنبال آسان‌سازی امور برای متربیان است. او به وجود جایگزین‌های شرعی در احکام، مانند کفاره‌ها و تیمم، اشاره دارد که در شرایط خاص به‌منظور تسهیل در انجام تکالیف مقرر شده‌اند. این تسهیل، نشان‌دهنده رویکرد رحمت و مدارا در دین اسلام است.

نویسنده در ادامه به اصل آزادی و اختیار می‌پردازد و توضیح می‌دهد که فعالیت‌های تربیتی نباید با اکراه و اجبار همراه باشد. او به این نکته تأکید دارد که آزادی باید با رعایت حقوق دیگران و عدالت همراه باشد. آزادی واقعی از نظر نویسنده، آزادی‌ای است که از درون انسان نشأت می‌گیرد و به رشد و تعالی او کمک می‌کند.

نویسنده همچنین به ارتباط بین احکام فقهی و آزادی در عرصه‌های مختلف، از جمله حقوق فردی، اقتصادی، امنیتی و قضایی اشاره می‌کند و تأکید می‌نماید که احکام فقهی باید به‌گونه‌ای باشند که حقوق و آزادی‌های فردی را به رسمیت بشناسند.

در نهایت، نویسنده به اهمیت تشویق و تنبیه در فرایند تربیتی اشاره می‌کند و تأکید دارد که تشویق صحیح و به‌جا می‌تواند انگیزه‌های مثبت را در متربیان تقویت کند. او همچنین به ضرورت تنبیه به‌عنوان ابزاری برای اصلاح رفتار تأکید می‌کند و بیان می‌دارد که تنبیه باید با محبت و دلسوزی همراه باشد تا به اصلاح واقعی منجر شود (ص۳۴-۶۸).