کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین۲
مجتبی عابدینی
کتاب غنا در فقه شیعی به بررسی ادله حرمت غنا (اجماع، آیات و روایات) میپردازد. در فصل اول، اجماع فقها و نقد آن، و همچنین آیات قرآن که به حرمت غنا اشاره دارند، مورد بررسی قرار میگیرد. نویسنده به این نتیجه میرسد که غنا بهطور خاص حرام است و استناد به آیات و روایات برای اثبات این حرمت ضروری است. در فصل دوم، روایات مربوط به حرمت استماع غنا و نظرات فقها در این زمینه تحلیل میشود. فصل سوم به بررسی غنا در قرائت قرآن و روایات مرتبط با آن اختصاص دارد. در فصل چهارم، نویسنده به مستثنیات حکم غنا، از جمله غنا در عروسی و اعیاد، میپردازد و در نهایت به مسائل مستحدثه مانند حکم غنا در صدای ضبط شده اشاره میکند.
معرفی اجمالی و ساختار
کتاب «غنا در فقه شیعی» اثر سید عباس سید کریمی با ترجمه مهدی حمیدی پارسا، توسط نشر مدرسه اسلامی هنر در ۲۱۵ صفحه منتشر شده است.
این کتاب که در دو نوبت چاپ شده، به بررسی مباحث فقهی استدلالی مسائل غنا و موسیقی میپردازد. این اثر در چهار فصل تدوین شده است: فصل نخست به دلایل حرمت غنا، فصل دوم به دلایل جواز غنا، فصل سوم به ماهیت غنا و فصل چهارم به موارد استثنای حکم غنا اختصاص یافته است.
ذکر چند فایده
نویسنده پیش از آغاز بحث به بیان چند فایده میپردازد. او در مقدمه کتاب، با استناد به آیات و روایات موجود در منابع شیعه و اهل سنت، به احادیثی اشاره میکند که بر ساده و آسان بودن دین اسلام تأکید دارند، برخلاف برخی ادیان دیگر. در ادامه به شیوه بررسی فقهی خود اشاره کرده و بیان میکند که این روش مبتنی بر فقه جواهری است، زیرا فقه دارای قواعد مشخص و شناختهشدهای است که باید بر اساس آنها پیش رفت؛ در غیر این صورت، با تکیه بر ذوق و سلیقه از چارچوب فقه خارج میشویم. نویسنده در ادامه توضیح میدهد که اصل در اشیاء بر اباحه است و سپس به تفاوت دیدگاه فقهایی نظیر بروجردی و خویی درباره اینکه آیا اصل در اشیاء بر اباحه است یا منع، پرداخته است. وی همچنین تصریح دارد که مطالعه فقه اهل سنت در کنار فقه شیعه میتواند به روشنتر شدن نکات و تعیین دقیق محل نزاع کمک کند؛ همانطور که فقهایی چون شیخ طوسی در کتاب الخلاف و علامه حلی در تذکره این روش را به کار بردهاند.
این پژوهشگر تأکید میکند که در کنار احترام به گذشتگان صالح، نباید تحت تأثیر هیبت بزرگان قرار گرفت و حق نقد باید محفوظ باشد. سپس به تقلید افراطی از شیخ طوسی اشاره میکند و بیان میدارد که سالها کسی جرأت نقد او را نداشته است. به اعتقاد نویسنده فقیه نباید در برابر جو حاکم منفعل باشد و استنباط او از جو حاکم تاثیر پذیرد.احکام الهی مانند قصاص و حدود باید بدون تأثیرپذیری از فرهنگهای بیگانه نباید کوچکترین خللی در استنباط فقیه ایجاد شود. نویسنده بر این باور است که بررسی سند روایات در کتب اربعه، در صورت نبود معارض، ضرورتی ندارد؛ زیرا مؤلفان کتابهای کافی و فقیه در مقدمه، صحت روایات را تأیید کردهاند و بزرگان دین نیز آنها را پذیرفتهاند (ص۷ - ۲۱).
ادله حرمت غنا
نویسنده موضوع غنا را از سه جهت مورد بررسی قرار داده است: حرمت غنا و دلایل آن، تعریف غنا، و موارد استثنا. به اعتقاد نویسنده برای ورود منطقی به بحث، بهتر است ابتدا موضوع مورد بررسی قرار گیرد و سپس به حکم پرداخته شود، همانطور که برخی فقها مانند امام خمینی از این روش پیروی کردهاند. نویسنده در ابتدا به بررسی حکم، موضوع و بیان موارد استثنا پرداخته و سپس به مسائل جدید مرتبط با غنا توجه کرده است. وی در ابتدا موسیقی و غنا را به طور مختصر تعریف کرده و مینویسد: موسیقی به صدایی اطلاق میشود که از آلات موسیقی تولید میگردد و به آن نوازندگی گفته میشود، در حالی که غنا به صوتی گفته میشود که از حنجره و دهان خارج میشود. نویسنده در ابتدا دلایل حرمت غنا، شامل اجماع، استناد به آیات قرآن و روایات را مورد بررسی و نقد قرار داده و سپس به دیدگاههای فقها، چه متقدمین و چه متأخرین، در مورد شنیدن غنا و روایات مرتبط با آن میپردازد و در نهایت حرمت غنا را با دلایل قرآنی، روایی و اجماع اثبات میکند (ص۲۵ - ۲۶)
اجماع
نویسنده ابتدا نظر فقهای متقدم و متأخر مانند شیخ طوسی، شهید اول و محقق سبزواری را درباره حکم اجماع بیان میکند. او در نقد این اجماع اشاره میکند که این اجماع تعبدی نیست و مدعیان آن به آیات و روایاتی که بر حرمت غنا دلالت دارند، استناد کردهاند. بنابراین، او اجماع را مدرکی دانسته و معتقد است که نمیتوان به آن استناد کرد. افزون بر آنکه در مقابل ادعای اجماع، برخی فقها همچون فیض کاشانی بر خلاف آن نظر دارند و معتقدندکه روایات بر حرمت غنا انصراف به دوره بنی امیه و بنی عباس دارد. همچنین آنچه از کتاب استبصار استفاده میشود این است که تحریم غنا بخاطر افعال حرام دیگری است و اگر غنا دربردارنده چنین افعالی نباشد حرام نیست و جایز است.(ص۲۶-۳۶).
آیات
به باور نویسنده، کلمه غنا در قرآن نیامده است و در نتیجه نمیتوان بدون در نظر گرفتن روایات برای اثبات حرمت غنا به آیات قرآن تمسک کرد. او استدلال به آیات را به مدد روایاتی میداند که در تفسیر این آیات آمده است. نویسنده در مباحث خود به چهار آیه استناد میکند. او در ابتدا به آیه ۳۰ سوره حج و آیه ۷۲ فرقان اشاره میکند که در تفسیر مربوط به غنا تطبیق داده شدهاند (ص۳۷) نویسنده به بررسی روایات مرتبط، به اثبات حرمت غنا پرداخته و نظرات مفسران و فقها و نقدهای مختلف را مطرح می کندو نتیجه میگیرد این دو آیه به طور خاص به غنا تعلق دارد و غنا بذاته حرام است نه با عنوان دیگر (ص۳۷-۵۵)
نویسنده در ادامه به تحلیل آیه ۶ سوره لقمان اشاره میکند و پس از بررسی مفصل روایات و نظرات محدثین و فقها، نتیجه میگیرد که این آیه به طور مستقل به حرمت لهو الحدیث اشاره دارد و حرمت غنا به دلیل این ویژگی آن است. امام(ع) نیز با استناد به این آیه حکم به حرمت غنا و وعده عذاب برای آن میدهد. اگرچه دلیل استدلال امام(ع) برای ما واضح نیست، اما جهل ما به این دلیل ایرادی به استدلال به آیه وارد نمیکند، و همین برای حکم حرمت غنا کفایت میکند (ص۵۶-۷۵)
نویسنده به فراز دوم از آیه ۷۲ سوره فرقان بهعنوان چهارمین آیه برای حرمت غنا استناد میکند. وی پس از نقل روایات و بررسی سندی و دلالتی آیه، در نهایت قائل به حرمت لغو میشود (ص۷۵-۸۱).
روایات
نویسنده سومین دلیل حرمت غنا را روایات میداند و ۱۳ روایت را به همراه توضیحاتی از فقها همچون شیخ انصاری، امام خمینی در ذیل روایات مطرح میکند. (ص۸۱- ۱۲۰). به باور نویسنده یکی از ادله حرمت غنا روایاتی است که در حرمت شنیدن غنا وارد شده است به اعتقاد وی شاید بیش از ۲۰ روایت در حرمت استماع غنا وارد شده که هرچند در دلالت بعضی از آنها جای تامل دارد اما حرمت گوش دادن به چیزی غالباً دلالت دارد بر حرمت فعل ملازم با آن چیز (ص۱۲۰).
استماع غنا
نویسنده به بررسی نظرات فقها درباره استماع غنا پرداخته و سپس به بررسی روایات مرتبط با این موضوع میپردازد. او چهار روایت را ذکر میکند که برخی از آنها دلالت بر حرمت استماع غنا دارند. در ادامه به آیات ۳۰ سوره حج، آیه ۷۲ سوره فرقان، آیه ۶ سوره لقمان استناد کرده تا حرمت استماع غنا را تأیید کند. او با استناد به این آیات و روایات، تلاش دارد تا حرمت استماع غنا را به اثبات برساند و نشان دهد که این موضوع در متون دینی و فقهی مورد تأکید قرار گرفته است (ص۱۲۱-۱۳۰)
ادله جواز غنا
به باور نویسنده، برخی افراد برای جواز غنا دلایل خاصی را بیان کردهاند. او به دلایل واضحی که دلالت بر جواز غنا دارد اشاره میکند و به خاطر طولانی نشدن بحث، از بررسی سایر ادله صرفنظر میکند. نویسنده معتقد است که با ارائه ادله واضح، به طریق اولی جواب سایر ادله مشخص میشود. او تأکید میکند که در میان فقها، هیچکس به جواز مطلق غنا فتوا نداده است، هرچند برخی افراد گمان کردهاند که فیض کاشانی و سبزواری چنین نظری دارند، اما او این گمان را مردود میداند. او همچنین اشاره میکند که در کتاب (غنا، موسیقی) ۲۵ دلیل بر جواز غنا ذکر شده است، اما دلالت اکثر این دلایل بر جواز غنا واضح نیست و از بحث اصلی غنا خارج میشود (۱۳۳) نویسنده در ادامه به بررسی دو روایتی میپردازد که به حلیت غنا بهطور مطلق دلالت دارند. اما وی به بخاطر ضعف سندی و دلالتی و نیز خارج بودن از بحث غنا هر دو روایت را رد میکند.(ص۱۳۴-۱۳۷)
غنا در قرائت قرآن
به باور نویسنده، روایات مربوط به غنا در قرائت قرآن به دو دسته تقسیم میشوند:
۱. روایاتی که غنا در قرآن را جایز میدانند. نویسنده معتقد است که روایات مربوط به ترجیع در قرائت به دلیل اینکه به بلند کردن صدا در هنگام قرائت مربوط میشوند و ملازمهای با غنا ندارند، از بحث غنا در قرآن خارج هستند.
۲. روایاتی که غنا در قرآن را نهی میکنند: نویسنده در این بخش به بررسی روایاتی میپردازد که صراحتاً بر جواز غنا در قرآن دلالت دارند و به لفظ غنا اشاره کردهاند. او تأکید میکند که تعداد این روایات بیش از سه روایت نیست و همچنین سند هر سه روایت دارای مشکل است. در نتیجه، نویسنده نتیجه میگیرد که دلیلی بر جواز غنا در قرآن وجود ندارد. حتی اگر فرض کنیم که روایتی بر جواز غنا دلالت کند، در برابر روایات متعدد معارض، این روایت کنار گذاشته خواهد شد (ص ۱۳۷-۱۴۳). در فصل سوم، نویسنده به بررسی موضوع غنا و این نکته میپردازد که غنا به عنوان یک امر عرفی شناخته میشود (۱۴۷-۱۶۵).
استثناهایی حکم غنا
نویسنده در فصل چهارم به مستثنیات حکم غنا اشاره کرده و چهار مورد از آنها را بررسی میکند: حُداء، غنا در وقت عروسی، غنا در جشنها، غنا در مرثیهها
حُداء
حداء به صدای مرجع گفته می شود که ساربان برای حرکت دادن شتر میخواند. به باور نویسنده یکی از قیودی که در تعریف غنا بیان شده بود این بود که غنا صدایی است که موجب تحریک شهوت جنسی میشود اگر این قید قابل تطبیق بر حداء باشد در این صورت حدا حرام است و برای تخصیص آن از حکم غنا نیاز به دلیل است و اگر این قید قابل تطبیق بر حدا نباشد یعنی حدا این کیفیت را ایجاد نکند در این صورت حلال است و تخصصاً از حکم غنا خارج است ظاهر این است که حداء موجب تحریک شهوت جنسی نمیشود زیرا غرض از خواندن آن سرعت دادن به حرکت شتر است نه تحریک شهوت.
روایتی هم که دلالت بر حلیت حداء تخصیصاً یا تخصصاً دارد روایت سکونی است که سند آن بدون اشکال است و فقها نیز حداء را جزو مستثنیات غنا دانستند به اعتقاد نویسنده اگر حداء را تخصصاً از موضوع غنا خارج بدانیم تعدی آن از شتر به موارد دیگر اشکالی ندارد اما اشکال زمانی است که غنا را تخصیصاً خارج بدانیم (ص۱۶۹-۱۷۵).
غنا در وقت مشایعت عروسی
نویسنده در ابتدا نظر فقها را درباره استثنای غنای عروسی ذکر میکند. به باور نویسنده اصلیترین دلیل قائلین به جواز غنا صحیحه ابی بصیر است به اعتقاد برخی صحیح ابی بصیر در مقام تخصیص غنا در عروسی نیست بلکه در مقام بیان این نکته است که غنا بر دو قسم است قسمی که موجب جلب مردان و تحریک شهوت میشود و قسم دیگری که این کیفیت را ندارد اگرچه به این قسم دوم غنا گفته میشود اما این عنوان مجازی است نه حقیقی. آنچه در مجالس عروسی در میان زنها اتفاق میافتد از این قبیل نیست بلکه آثار متفاوتی دارد بنابراین غنایی که در صحیحه آمده و جایز دانسته شده موضوعاً خارج از غنای حرام است نه اینکه از آن استثنا شده باشد. نویسنده در ادامه به قیودی که برخی علما برای استثنای غنا در عروسی بیان کردهاند اشاره میکند (ص۱۷۵-۱۸۸).
غنا در اعیاد و شادیها
نویسنده در سومین مورد از مستثنیات حرمت غنا، غنا در اعیاد و شادی را مطرح میکند. او ابتدا نظر اهل سنت را درباره جواز غنا در اعیاد بیان کرده و سپس به نظر شیعه میپردازد. باور نویسنده این است که در میان شیعه، کسی از قدما بر جواز غنا در اعیاد سخنی نگفته است؛ هرچند که آنها به طور نفیاً و اثباتاً به این بحث نپرداختهاند. بنابراین باید طبق عمومات منع از غنا، حکم حرمت در اعیاد را به آنها نسبت داد (ص۱۸۸-۱۹۵).
غنا در مراثی
چهارمین مورد از مستثنیات حرمت غنا، غنا در مراثی است. به باور نویسنده، وقتی دلیلی برای استثنا کردن مراثی از حرمت غنا وجود ندارد، حکم حرمت همچنان پابرجاست، هرچند که تحقق غنا در مراثی جداً بعید است (ص۱۹۵).
در انتهای بحث کتاب، مصنف به مسائل مستحدثه، همچون حکم غنا در صدای ضبط شده، میپردازد (ص۱۹۶).