فقه معاصر:پیشنویس اسلام و حق حیات انسان (کتاب)
مهدی خسروی سرشکی
- چکیده
اسلام و حق حیات انسان با بررسی مفاهیم کلیدی حق حیات انسان و مبانی کلامی، عرفانی، فقهی و حقوقی آن، این حق را از دیدگاه قرآن برای دینداران و غیردینداران تحلیل میکند. سپس به موارد جواز سلب حیات در قرآن و تحلیل احکام مرتبط با قتل عمد، محاربه و ارتداد میپردازد و شبهات مربوط به چهار حکم قصاص، ارتداد، جهاد ابتدایی و تفاوت حق حیات زن و مرد را نقد و بررسی میکند و پاسخ میدهد.
ساختار کتاب
کتاب «اسلام و حق حیات انسان»، نوشته حمیدرضا نوری، از سوی بنیاد پژوهشهای اسلامی و به سفارش دانشگاه معارف اسلامی منتشر شده است. نویسنده، استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی است. وی در پیشگفتار، ضمن بررسی پیشینه تحقیق شامل کتابها و مقالات (ص۱۳-۲۴)، انگیزه نگارش کتاب را پاسخگویی به ادعاهای برآمده از دوران مدرن دانسته که میان عقل و دین، علم و دین، و حقوق و دین، تزاحم میبیند و آن را با تکلیفمداری دینی متضاد میانگارد (ص۱۱).
این کتاب در چهار بخش اصلی تنظیم شده است:
- پیشگفتار (ص۱۱-۲۴)
- پیشینه تحقیق با تکیه بر تفاسیر عرفانی، اجتماعی، کلامی و فقهی، مبتنی بر آیات مختلف قرآن، و نیز آثار غیرتفسیری عالمان شیعه و اهلسنت درباره حقوق بشر و حق حیات انسان.
- بخش اول
- مفاهیم و مبانی (ص۲۵-۷۵): بررسی سه مفهوم حق، حیات و انسان، با تأکید بر اینکه گرچه سلب حق حیات قبیح و نادرست است، اما سلب حق حیات مادی برخی انسانها، از آن رو که عامل سلب حق حیات معنوی دیگران هستند، موجه است.
- بخش دوم
- حق حیات انسان از دیدگاه قرآن (ص۷۷-۱۱۰): مطالعه هویت و جایگاه انسان، مراتب انسانی، و حق حیات دینداران و غیر دینداران بر اساس آیات قرآن.
- بخش سوم
- موارد جواز سلب حیات در قرآن (ص۱۱۱-۱۸۵): تحلیل احکام مرتبط با قتل عمد، محاربه، و ارتداد از منظر قرآنی.
- بخش چهارم
- نقد شبهات (ص۱۸۷-۳۳۰): بررسی زمینههای طرح شبهات (مانند مسائل حقوق بشری)، واکنشهای روشنفکران (مانند مقاصد شریعت)، و تحلیل شبهات در موضوعات قصاص، ارتداد، جهاد ابتدایی، و تفاوت حق حیات زن و مرد.
مبانی فقهی و حقوقی حق حیات انسان
نویسنده ابتدا مفهوم حق را از دیدگاه لغوی، قرآنی و فلسفی بررسی کرده و سپس آن را در اصطلاح فقهی، بهعنوان امری اعتباری از سوی شارع معرفی میکند که از سلطنت افراد بر امور ناشی میشود و مستلزم احترام دیگران است (ص۳۰).
در ادامه، به مبانی حق حیات انسان پرداخته و آن را از منظر کلامی (ص۵۵)، عرفانی (ص۶۱)، فقهی (ص۶۷)، و حقوقی (ص۷۳) بررسی میکند. به نظر نویسنده، مبنای فقهی این حق، حفظ نفس است، و احکام اسلامی را بهعنوان ضامن تداوم حیات معرفی می کند (ص۶۹) و برای تأیید این مبنای فقهی، دو اصل را مطرح میکند:
- حرمت قتل نفس در تمامی ادیان الهی (ص۷۰)
- حفظ نفس بهعنوان مقصد شریعت (ص۷۱).
همچنین، نویسنده بر آن است که برخی قواعد فقهی مانند اتلاف، رفع حدود با شبهات، قاعده لا ضرر و لا ضرار، و تقیه، در سراسر فقه به کار گرفته شده و ضامن حفظ نفس هستند (ص۷۲). او در حوزه حقوقی، دو محور اساسی را برای حق حیات مطرح میکند: ۱. حق قانونی و عینی انسان (ص۷۳)، و حق و امتیاز شخصی مبتنی بر کرامت و حرمت انسانی (ص۷۴).
هویت و تمایز انسانی در قرآن
هویت انسان
نویسنده برای بررسی هویت انسان از منظر قرآن، آیات را در سه دسته تحلیل میکند:
- هویتیابی با تأمل در آیات خلقت اولین انسان: این آیات بر دو عنصر عقل و اختیار در انسان تأکید دارند و نشان میدهند که انسانیت به قدرت تعقل وابسته است (ص۸۳-۸۴).
- هویتیابی با تأمل در مراحل خلقت انسان: مراحل خلقت در هفت دسته مطرح شده است؛ از زمانی که انسان هنوز شیء قابلتوجهی نبود تا دمیدن روح در او. بر اساس این آیات، هر چند بُعد مادی انسان نسبت به بُعد روحی ضعیفتر است، اما به دلیل همراهی با روح، اهمیت بالایی دارد (ص۸۵-۸۶).
- هویتیابی با تأمل در ارزشهای انسان در قرآن: نویسنده، بر اساس آیات قرآن، ارزشهای انسان را به دو دسته اصلی و عرضی تقسیم میکند. ویژگیهای اصلی، که به خداوند منتسباند، شامل فطرت، علم، وجدان اخلاقی، و دوبعدی بودن (ماده و معنا) است، و ویژگیهای عرضی، بدون انتساب به خداوند، شامل کرامت، مسئولیت، نعمتهای خلقشده برای انسان، و آشکار شدن حقایق پس از مرگ است. همچنین، ویژگیهای عرضی با انتساب به خداوند شامل جانشینی، منتخب بودن، و امانتداری میشود (ص۸۷-۸۸).
چهار ویژگی ممتاز انسان
مؤلف، برخورداری انسان از دو بعد مادی و معنوی را بنیادیترین ویژگی انسانی دانسته، و به آثار این دو بعد از نظر قرآن اشاره میکند (ص۸۸). در نهایت، چهار عامل تمایز انسان از سایر موجودات را برمیشمرد:
- داشتن مرتبه نفس
- مستقل و بااراده بودن
- برخورداری از علمی که در ملائکه و دیگر موجودات مادی وجود ندارد
- پایدار بودن وجود انسان (ص۸۹-۹۰).
مراتب انسان و ارتباط آن با حق حیات
نویسنده، در راستای تعیین حق حیات انسان، روشی برای کشف مراتب انسانی از منظر قرآن ارائه میکند تا در نهایت دریابد که آیا حداقلی از حق حیات برای همه انسانها در هر مرتبهای وجود دارد یا خیر (ص۹۳). روش موردنظر نویسنده عبارت است از: ۱. برشمردن القاب و عناوین ثانویه انسان در قرآن، و ۲. واژههایی که بیانگر مرتبه انسانی هستند و قابلیت دستهبندی دارند (ص۹۵).
سپس، با اشاره به هفت شاخص تفاوت رتبه میان انسانها بر اساس آیات قرآن، مراتب انسان را فهرست میکند: ۱. انسان در مقابل غیرانسان، ۲. نبی در برابر غیرنبی، ۳. نبی اولوالعزم در برابر نبی غیراولوالعزم، ۴. انسان غیرنبی رعایتکننده اصول انسانی در برابر انسان غیرنبی که اصول انسانی را رعایت نمیکند، ۵. متدین در مقابل کافر، ۶. مسلمان در مقابل اهل کتاب، و ۷. مسلمان رعایتکننده اصول انسانی و احکام دینی، در برابر مسلمان و نامسلمان غیرپایبند به اصول انسانی و احکام دینی.
در نتیجهگیری، نویسنده تأکید دارد که ملاک احراز رتبه، میزان نزدیکی به حضرت حق است و هر تفاوتی الزاماً مرتبهای ایجاد نمیکند. از سوی دیگر، خداوند فرصت تعالی را تا واپسین لحظات عمر برای همه انسانها فراهم کرده و امکان عبور از مرتبه کنونی به مرتبه بالاتر وجود دارد. بنابراین، تفاوتهای عالی یا دانی انسانی، در اصل تعلق حق حیات تأثیری ندارد و حق حیات برای همه انسانها تا مرز استهلاک طبیعی برقرار است، مگر موارد استثنایی که قرآن بهصورت اجمالی به آنها اشاره کرده است (ص۹۹).
حق حیات دینداران
نویسنده از نگاه قرآن سه شاخص برای تعریف دینداری معرفی میکند: ایمان به خدا، ایمان به قیامت، و پیروی از تعالیم دینی و انسانی تحتعنوان عمل صالح (ص۱۰۰). سپس شش شاهد قرآنی برای افزایش ارزش حیات انسانی بیان میکند:
- گرفتار نشدن مؤمنان به عذاب الهی: قرآن ضمن گزارش هلاک کفار با عذابهای آسمانی و زمینی، از نجات پیروان انبیای الهی سخن میگوید (ص۱۰۲).
- نجات جان مؤمنان با اعجاز: مانند جلوگیری از کشتار مؤمنان در داستان بنیاسرائیل و حضرت صالح (ص۱۰۳).
- نجات جان مؤمن به بهای مرگ کافر: مانند داستان خضر و موسی و کشتن فرزند کافر توسط حضرت خضر که در آینده پدر و مادر مؤمن خود را خواهد کشت (ص۱۰۳).
- خونبهای مؤمن در میدان نبرد که خداوند متحمل میشود و آن بهشت است (ص۱۰۴).
- اخذ میثاق با هدف اجتناب از کشتن همکیشان (ص۱۰۴).
- امداد غیبی برای حفظ جان مؤمنان: مانند نجات جان پیامبرانی چون ابراهیم و موسی و ارسال ملائک در میدان نبرد برای حفظ جان مؤمنان (ص۱۰۴-۱۰۵).
حق حیات بیدینان
نویسنده دو اصل قرآنی را توضیح میدهد که حق حیات را برای همه انسانها، فارغ از نوع دینشان، معتبر میداند:
- اصل حق حیات برای همه انسانها: در قرآن و از نظر خداوند، جان و حیات عموم انسانها، فارغ از ایمان و کفر، محترم است. آیات مربوط به آرزوی مرگ یا دستور قتل (قاتلهم) درباره گروههایی از غیرمسلمانان مانند منافقان یا اهل کتاب، به دلیل انکار پیامبران، رفتارهای ظالمانه، و اعتقادات شرکآلود، گرچه نشاندهنده شدت بیزاری و بیارزشی جان آنها در آن زمینهها است، اما هرگز مبنایی برای موجه بودن کشتن انسانها نیست (ص۱۰۷).
- حق تداوم حیات کافران: اصل در اسلام، همگانی بودن حق حیات و تداوم آن است. قرآن در موارد متعددی به حق حیات کافران تصریح کرده یا ضمن بیان مطلق حق حیات، آن را برای همه انسانها معتبر دانسته است. نویسنده به چهار گروه از این آیات اشاره میکند (ص۱۰۹).
موارد مجاز سلب حق حیات انسانی در اسلام
قصاص: فلسفه قصاص و نقد شبهات
نویسنده در بخش سوم کتاب به تبیین قصاص میپردازد و در بخش چهارم به برخی شبهات پیرامون آن پاسخ میدهد. وی ابتدا قصاص را از دیدگاه عقل (ص۱۱۷) و سپس قرآن (ص۱۲۲) بررسی میکند و در ادامه، هفت آیه مربوط به قتل و حکم قصاص نفس را تحت عناوین فرعی تجزیه و تحلیل میکند (ص۱۲۴-۱۳۴). همچنین، به رجحان عفو در مقام تقاص از منظر قرآن اشاره میکند؛ زیرا در تمامی آیات مربوط به قصاص، بلافاصله از عفو، گذشت و صبر سخن گفته شده و انسانها به آن تشویق و ترغیب شدهاند (ص۱۳۵).
نویسنده، مشروعیت قصاص را مربوط به پیش از اسلام دانسته و آن را حکمی عقلی معرفی میکند. از منظر قرآن و اسلام، قصاص صرفاً بر مقابله به مثل و تساوی تأکید دارد تا مانع سنتهای جاهلی، و خونریزی گسترده شود. قصاص بیش از آنکه حکم کیفری سخت باشد، اقدامی پیشگیرانه و مایه حیات انسانهاست. همچنین، از آنجا که قصاص حقالناس محسوب میشود، در صورت رضایت ولیدم یا بخشش در ازای دریافت دیه، حیات قاتل ادامه پیدا میکند (ص۱۳۵-۱۳۶).
در این کتاب، سپس به ده نقد درباره حکم قصاص پرداخته شده و پاسخ داده شده است:
- مغایرت با احساس بشردوستی
- ایجاد حس انتقام و ترویج آن
- منافات با دین رحمت
- منافات با فرهنگ و خلقیات امروزی بشر
- تردید در خاصیت بازدارندگی
- وقوع اشتباه در تشخیص مجرم
- امکان عادلانه نبودن قصاص
- ذاتی بودن حق حیات قاتل
- قصاص برخورد با معلول است
- نامتناسب بودن جرم قاتل با مجازات اعدام (ص۲۳۰-۲۴۷).
محاربه: مصادیق و تنوع مجازات
نویسنده پس از بررسی ارتباط محاربه با عنوان فساد در زمین (ص۱۳۷) و معنای لغوی محاربه (ص۱۴۰)، از معنای فقهی محاربه نتیجه میگیرد که اصطلاح فقهی محارب طیفی از انسانها را شامل میشود که هر کدام مجازات متناسب خودشان را دارند (ص۱۴۳-۱۴۵).
مفهوم و مصداق محاربه از دو راه بررسی میشود: آیه محاربه (آیه ۳۳ سوره مائده) و شأن نزول آن. نویسنده در بخش آیه محاربه، احتمالات معنایی آیه را بیان میکند (ص۱۴۵-۱۴۸) و بر اساس اینکه منظور از این آیه، محاربه با مسلمانان باشد و به دوره پیامبر اسلام منحصر نباشد، پنج مصداق برای محاربه معرفی میکند (ص۱۴۸-۱۴۹). سپس، با توجه به قرائن دیگر مانند آیه بعدی که درباره توبهٔ محاربان است، فروض و مصادیق اولیه را نقد و بررسی میکند و مواردی را بیرون از شمول آیه میداند (ص۱۴۹-۱۵۰). در بخش شأن نزول آیه، نویسنده شش مصداق را برمیشمرد (ص۱۵۶) و مفهوم محاربه را بر اساس معنای مفهوم کلیدی «افساد در زمین» بیان میکند (ص۱۵۷، ۱۶۰).
نویسنده سه مصداق برای محارب تعریف میکند که در هر سه، «سعی در فساد در زمین» وجود دارد: محاربه با خدا (بندگان خدا)، محاربه با رسول خدا(ص)، و محاربه با خدا (بندگان خدا) و رسول خدا(ص). همچنین، بر اساس ظاهر آیه محاربه، حکم محاربه شامل غیرمسلمانان نیز میشود (ص۱۶۰) و مختص سرزمینهای اسلامی نیست (ص۱۶۱). البته یک مورد استثنا وجود دارد و آن راهزنی برای تقاص و کسب حق ازدسترفته است که چارهای جز آن نبوده است؛ مانند شبیخون مسلمانان به مالالتجاره قریش در سال اول هجری (ص۱۶۱).
مجازات محاربه از معدود مجازاتهایی است که حکمش در قرآن آمده است (ص۱۶۲) و چون در محاربه تضییع دو نوع حق، یعنی حقالله و حقالناس، صورت میگیرد، مجازاتها باید متناسب و جبرانکننده خسارات باشد (ص۱۶۳). بر اساس نتیجهگیری نویسنده نسبت به مجازات محاربه، حکم مرگ برای محارب تعیّن ندارد و تنها در صورتی که محارب مرتکب قتل شود، محکوم به مرگ میشود که قابل عفو یا تبدیل به دیه نیست. همچنین فلسفه اعدام محارب، صیانت از جان شهروندان و مهمتر از آن، تأمین مالی، جانی و روانی آحاد جامعه است که شارع از آن کوتاه نمیآید و به مسلمانان اختصاص ندارد. از سوی دیگر، تنوع در مجازات محارب، یعنی اعدام، صلب (به دار آویختن)، قطع دست راست و پای چپ در صورت تصاحب مال، و نفی بلد (تبعید)، به حاکم شرع و مجری حد این امکان را میدهد که مجازاتی متناسب با محاربه و بازتاب اجرای حد در جامعه تعیین کند (ص۱۶۵).
ارتداد و حق حیات آدمیان
نویسنده معتقد است که ادعای کسانی که ارتداد را از موارد استثنای حق حیات انسانها در قرآن میدانند، فاقد وجاهت و اعتبار است (ص۱۶۶). وی برای اثبات این مدعا، ابتدا معنای لغوی ارتداد (ص۱۶۷) و سپس معنای فقهی آن (ص۱۶۸) را بررسی کرده و دو مصداق ارتداد اصطلاحی در فقه امامیه را شرح میدهد:
- انکار نظری اسلام و انتخاب کافرکیشی از طریق گفتار و اظهارنظر، خواه بهصورت فطری باشد یا بهصورت مرتد ملی (ص۱۶۹)
- انکار عملی احکام اسلام، از جمله حرام دانستن برخی حلالهای اسلام یا حلال دانستن برخی حرامهای الهی (ص۱۷۰).
سپس، ارتداد از منظر قرآن بررسی شده و نویسنده پس از ذکر اسباب نهگانه ارتداد در قرآن (ص۱۷۲)، شرایط محقق شدن آثار ارتداد در قرآن را بیان میکند: ۱. مرگ در حال کفر، ۲. اعتقاد به حقانیت اسلام، ۳. اختیار در انتخاب دگراندیشی و عدم اکراه (ص۱۷۵-۱۷۷). در پایان، آیات مرتبط با مجازات اخروی و دنیوی مرتد بررسی شده و استنباط حکم اعدام نقد میشود (ص۱۷۷-۱۸۵).
نویسنده بر آن است که مجازات دنیوی ارتداد از دو جنبه با حقوق شخصی انسان در تنافی است و ایجاد شبهه میکند: نقض حق حیات، و نقض حق آزادی عقیده (ص۲۴۸). وی راهکارهای رفع این شبهه را به دو نوع تقسیم کرده و در هر مورد، راهحلهای مختلف را توضیح داده و نقد کرده است. در همین راستا، به چهار دلیل علیه مجازات دنیوی ارتداد اشاره کرده که سه دلیل آن ناظر به خبر واحد بودن مستندات سلب حیات مرتد است. نویسنده به هر کدام از دلایل پاسخهایی داده است:
۱. عدم حجیت خبر واحد در امور خطیر، مانند سلب حق حیات (ص۲۵۰): نویسنده تصریح میکند که دلیل مجازات دنیوی مرتد، تنها یک خبر واحد نیست و روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد؛ گرچه ممکن است در آنها هم خدشههایی وجود داشته باشد (ص۲۵۰-۲۵۱). ۲. فقدان سیره عقلائیه درباره مجازات دنیوی مرتد؛ ناظر به اینکه سیره عقلائیه، دلیل اصلی پذیرش حجیت خبر واحد است (ص۲۵۱): نویسنده تصریح میکند که از دید علمای بزرگ شیعه، مهمترین دلیل حجیت خبر واحد اجماع کاشف از نظر معصوم است، نه سیره عقلائیه؛ و از همین روست که روایات حکم مرتدکه بیشتر خبر واحد هستند، از سوی فقیهان شیعه پذیرفته شدهاند. ۳. عدم امکان نسخ قرآن با خبر واحد و اینکه قرآن برای مرتد مجازات دنیوی ذکر نکرده است (ص۲۵۲): نویسنده تصریح میکند که بیان حکمی که در قرآن بیان نشده، نمیتواند نسخ قرآن نامیده شود؛ چرا که نسخ آن است که حکمی که مشروع نبوده، در زمانی دیگر مشروع شود. ۴. تعارض مجازات مرتد با آیه «لا إِكراهَ فِي الدّين» (ص۲۵۳): نویسنده تصریح میکند که آیه مذکور گرچه بهمعنای «آزادی عقیده» است، اما بهمعنای «آزادی بیان» نیست و اگر عقیده باطلی موجب انحراف فکری دیگران شود، مجازات دنیوی مرتد مغایرتی با آیه «لا إِكراهَ فِي الدّين» ندارد (ص۲۵۶-۲۵۷).
نویسنده، در ادامه به دلایلی پرداخته که ناظر به تردید در اطلاق زمانی و شمول حکم مرتد، ارائه شده، و به نقد آنها پرداخته است؛ نویسنده، تاریخی بودن حکم مرتد، و اختصاص آن به دوره تأسیس اسلام را نپذیرفته، اما احتمال ولایی بودن و اختصاص آن به حاکم (پیامبر اسلام) را پذیرفته و شواهدی در این باره ارائه کرده و در نهایت گفته است که این توجیه با حرمت خون انسان سازگار است (ص۲۵۷-۲۷۰). نویسنده در همین راستا و برای جلوگیری از عینیت یافتن حکم مرتد، بر آن است که میتوان با روش تضییقی، بدون انکار اصل حکم اعدام، اما با قرار دادن قیود و شرایط متنوع برگرفته از تاریخ، سیره و حدیث، دایره شمول حکم مرتد را به حدی محدود کرد که عملاً تحقق این حکم در مواردی بسیار نادر تصور شود (ص۲۷۰ تا ۲۷۴).
جهاد ابتدایی
جهاد یکی از عوامل محروم ساختن حق حیات از انسانهاست و نویسنده، بهجای پرداختن به کلیات و مبانی در بخش سوم کتاب (موارد مجاز سلب حق حیات)، در بخش چهارم (نقد شبهات) به مشروعیت جهاد ابتدایی در اسلام و سپس رد شبهات پرداخته است.
وی پس از ذکر دو بیان از این شبهه (ص۲۷۶ تا ۲۷۸) و پنج عامل زمینهساز آن (ص۲۷۸ تا ۲۸۲)، به هشت انگیزه و دلیل جنگ ابتدایی اشاره میکند ـ در برخی موارد با شاهد آوردن آیات قرآن ـ (ص۲۸۲ تا ۲۸۵) و دو مورد آن را مشروع نمیداند: کشورگشایی و مسلمان کردن کافران (ص۲۸۶).
سپس وارد بحث اصطلاحی و فقهی جهاد ابتدایی (ص۲۸۷)، دیدگاه فقها (ص۲۹۱) و سیر نزول آیات جهاد میشود و با جمعبندی و تحلیل، آنها را در شش دسته تقسیم میکند:
۱. آیات ساکت درباره جنگ ابتدایی یا دفاعی، ۲. آغازگری جنگ پس از پیمانشکنی، ۳. جنگ دفاعی، ۴. آیات مجمل، ۵. جنگ بهعنوان واکنش به دشمن، ۶. فرمان به جنگ ابتدایی (ص۲۹۴ تا ۳۰۳).
نویسنده، برای رفع شبهه، ابتدا تصویری از فضای تاریخی نزول سوره برائت ارائه میکند (ص۳۰۴) و جهاد ابتدایی را بازگشتی به جهاد دفاعی مطرح کرده (ص۳۰۷) و نتیجه میگیرد:
فقط آیات اولیه سوره توبه به جنگ ابتدایی اشاره دارد و این فرمان کلی و دائمی نیست. در اسلام، تنها یک نوع جنگ ابتدایی به رسمیت شناخته شده است که همان جهاد برای رفع موانع هدایت و مقابله با فتنهگران و کسانی است که مانع رساندن پیام هدایت و ایمان مردم میشوند. این مفهوم در واقع به جهاد دفاعی بازمیگردد. بنابراین، جهاد ابتدایی به معنای سلب حیات نیست و هدف آن فتنهگران هستند نه عموم مردم. همچنین، منطقه سکونت مشرکانی که با مسلمانان قرارداد دارند بهعنوان دارالکفر شناخته میشود، نه دارالحرب. بهطور کلی، مشروعیت جهاد ابتدایی محدود به صدر اسلام بوده و اگر اصراری بر ادامه آن برای مسلمان کردن کافران باشد، تنها در دوره حکومت حضرت مهدی(ع) تحقق خواهد یافت. (ص۳۱۰ و ۳۱۱)
تفاوت حق حیات زن و مرد در اسلام
تفاوت حق حیات زن و مرد از جمله شبهات مربوط به قصاص است، اما نویسنده به دلیل برجستگی این موضوع ترجیح داده آن را بهصورت مستقل و در بخش شبهات بررسی کند (ص۳۱۲). وی دو محور را برای بررسی این شبهه در نظر گرفته است:
1. تبعیض جنسیتی در تحمل دیه
طبق فقه اسلام، در قتل عمد زن مسلمان، اولیای دم میتوانند مرد قاتل را با پرداخت نصف دیه مرد قصاص کنند. نویسنده در پاسخ به این موضوع به هفت نکته اشاره میکند و از نظر فقهی توضیح میدهد که در برخی مذاهب غیرشیعی و از نگاه برخی فقیهان معاصر، تفاوتی میان اجرای قصاص زن و مرد وجود ندارد (ص۳۱۷ و ۳۱۸). همچنین این حکم فقهی در زمینه عصر جاهلیت که ارزشی برای زندگی انسان قائل نبودند، دفاعی از حق حیات زن محسوب میشود و تأکید میکند که هیچکس مجاز به قتل عمدی زن نیست (ص۳۱۸). پرداخت نصف دیه مرد در واقع به معیشت خانواده وی در دوران غیبت او کمک میکند (ص۳۱۹). در این مسئله همچنین باید به امتیازاتی که قرآن برای مردان در نظر گرفته توجه داشت، مانند تعهد مرد نسبت به تأمین مخارج زن (ص۳۱۹ و ۳۲۰). بهطور کلی، در اسلام تفاوتی در مسیر معنوی و سعادت زن و مرد وجود ندارد (ص۳۲۲). نویسنده در نهایت سه شرط برای تفاوت در حقوق زن و مرد مطرح میکند: اختلاف تکوینی، تفاوت دائمی، و میزان مشارکت اجتماعی (ص۳۲۴).
2. تبعیض جنسیتی در تعلق دیه جنین دختر
در فقه شیعه، دیه سقط جنین دختر در مرحله بعد از ولوج روح، برخلاف جنین پسر، نصف دیه کامل نفس در نظر گرفته شده است. نویسنده در پاسخ به این شبهه به تناسب حکم دیه با مسئولیتهای مهم زندگی جنین پسر در صورت ادامه حیات اشاره میکند (ص۳۲۵). همچنین، عادلانه یا ظالمانه بودن دیه را از منظر ارثبران و عاملان سقط جنین بررسی کرده است (ص۳۲۷).
زمینههای بروز شبهات به احکام جزایی اسلام
نویسنده در بخش سوم کتاب، ضمن پاسخ به شبهات مربوط به حق حیات انسان و احکام اسلام، در فصل نخست به زمینههای بروز شبهه پرداخته و آن را از منظر اختلاف ادیان آسمانی با مکاتب بشری در چند جنبه بررسی میکند. یکی از این جنبهها مبانی حقوق طبیعی است که در نگاه دینی، حیات هم حق است و هم تکلیف، و در صورت تزاحم میان حق فرد و حق جامعه، مصلحت و حق جامعه مقدم میشود (ص۱۹۱ تا ۱۹۳). سایر موارد شامل اختلاف در منبع تشخیص حق (طبیعت یا خداوند) (ص۱۹۳)، اختلاف در مفهوم حق، بهویژه حق حیات (طبیعی و اجازه هرگونه تصرف یا خدادادی و امانت بدون هرگونه اتلاف و تضییع) (ص۱۹۵)، و اختلاف در پارادایم و گفتمانهای حقوق بشری (ص۱۹۶) است. نویسنده سه نسبت همگرایی، واگرایی، و واهمگرایی با اجتهاد روشمند شیعی (دیدگاه مورد دفاع و نظر نویسنده) را شرح داده (ص۱۹۸) و پارادایم حقوق بشر مدرن را نقد میکند (ص۲۰۰).
نقد راهکارهای روشنفکران دینی در پاسخ به شبهات
نویسنده در فصل دوم، ضمن پاسخ به شبهات، برخی چارهاندیشیهای روشنفکران دینی برای توجیه احکام جزایی اسلام را بررسی میکند و در نهایت همه این ده دیدگاه و چارهجوییها را نقد و رد کرده (ص۲۱۵ تا ۲۱۸) و راهکار جایگزین را اجتهاد روشمند شیعی میداند، که بهعنوان بدیلی برای روشهای روشنفکرانه مطرح شده است (ص۲۱۸ تا ۲۲۰).
1. احکام ذاتی و عرضی دین: احکامی چون قصاص قاتل و تفاوت مجازاتهای میان مردم، زن، مسلمان و غیرمسلمان، از قبیل احکام عرضی اسلام است (ص۲۰۷).
2. تأثیر بدایندها و خوشایندها در تغییر احکام الهی: توجه فقه به خوشایندها و بدایندهای احکام برای کنش مکلفان، مثل تجدیدنظر در دستورات مرتبط با حق حیات (ص۲۰۸).
3. توجه به مقاصد شریعت: برخی فرمانها موضوعیت ندارند، بلکه طریقی برای رسیدن به مقصد شریعت هستند. برای مثال، اگر فلسفه مجازات مرتد بهعنوان ابزاری برای پیشگیری از خروج متدینان از اردوگاه مسلمانان ثابت شود، مجازاتهای اسلامی قابل تغییر خواهد بود (ص۲۰۹).
4. تفاوت اسلام معنوی و اسلام تاریخی: احکام اسلام تاریخی به دوره نزول و تکوین خود، فرهنگ، اجتماع و سیاست مردمان آن دوره مرتبط است. در مقابل، اسلام معنوی و غایتمدار، دینداری را در تحقق روح دین و اهداف اسلام، فارغ از شرایط زمانی و مکانی، میبیند (ص۲۰۹ و ۲۱۰).
5. تفاوت احکام عبادی و احکام حقوقی و اجتماعی اسلام: حکمت احکام در حوزه حقوق انسانها روشن است و باید مقرون به علل عقلپسند باشد (ص۲۱۰).
6. تفاوت دوران تأسیس و استقرار دین: نسلهای آینده پس از تأسیس دین، نباید صرفاً همان احکام دوره تأسیس را رعایت کنند (ص۲۱۰).
7. اجرای حدود با تأیید رویه جامعه: اجرای حدود بر اساس عرف مردم، در برابر دو نظریه دیگر درباره اجرای حدود در عصر غیبت (تعطیلی حدود و اجرای آن توسط فقیه جامعالشرایط نایب معصوم) قرار میگیرد (ص۲۱۱).
۸. مرجعیت عرف در احکام شرعی و حقوقی (ص۲۱۲).
۹. لزوم تطابق احکام حقوقی با فرهنگ جامعه (ص۲۱۲).
۱۰. تغییر سیره عقلایی و امضای احکام عقلایی: مانند تغییر سیره عقلایی در زمینههای بردهداری، زن، و خشونت در مجازاتها (ص۲۱۴).