فقه معاصر:پیشنویس درآمدی بر مکتب فقهی قم و نجف (کتاب)
علی محمدی
- چکیده
«درآمدی بر مکتب فقهی قم و نجف» کتابی است به زبان فارسی به قلم حسین ایزدی که پس از طرح مباحث اولیه برگرفته از مصاحبه با اساتیدی چون احمد مبلغی، ابوالقاسم علیدوست، سید محمدجواد علوی بروجردی و محمد عندلیب همدانی در فصول نخست در فصل پنجم به جمعبندی مباحث مربوط به مکتب فقهی قم و نجف میپردازد. ایزدی معتقد است که مکاتب فقهی را میتوان بر پایه تفاوت در موضوع، گستره، منابع و روش استنباط تمایز داد. وی اوج مکتب فقهی قم را در روش آیتالله بروجردی میداند که بر تتبع گسترده در اقوال و احادیث، توجه دقیق به فضای حاکم و زمان نزول و صدور آیات و روایات، اهتمام به اصول متلقات و علم طبقات احادیث تأکید دارد. این مسیر با ورود امام خمینی به فقه سیاسی و طرح فقه نظام ادامه یافته است، که شریعت را منظومهای منسجم برای اداره جامعه میبیند و مجتهد را ملزم به آشنایی با مسائل روز و توجه به زمان و مکان میداند. در مقابل، مکتب فقهی نجف ریشهای هزارساله دارد که از شیخ طوسی آغاز شده و با فقهایی چون صاحبجواهر، شیخ انصاری، آیتالله خویی و شهید صدر تداوم یافته است. این مکتب شامل رویکردهایی متنوع مانند فقه جواهری با محور عرف و مذاق شریعت، فقه تحلیلی شیخ انصاری با رویکرد تجمیع ظنون، فقه تطبیقی آیتالله خویی با تکیه بر سند احادیث، و فقه جامعهگرا و نظامساز شهید صدر است. در نهایت نویسنده بر نقش همیشگی حوزه نجف در کنشهای اجتماعی و سیاسی تأکید میکند و تصور رایج از غیرسیاسی بودن آن را نقد مینماید.
معرفی اجمالی
کتاب «درآمدی بر مکتب فقهی قم و نجف» به نویسندگی حسین ایزدی در سال ۱۳۹۸ شمسی در ۲۷۲ صفحه توسط انتشارات اشراق حکمت به چاپ رسید. این کتاب در باب فقه مقایسهای و تاریخ فقه و با رویکردی ترکیبی از پژوهش میدانی (مصاحبه با اساتید حوزه) و تحلیل تاریخی-فقهی با تمرکز بر سیر تطور مکاتب به بررسی مباحث مربوطه پرداخته است.
از نقاط قوت کتاب میتوان به این موارد اشاره کرد: ۱. بهرهگیری از گفتوگو با چهرهها و اساتید شاخص حوزوی چون استاد علیدوست، مبلغی، عندلیب همدانی، علوی بروجردی و غیره ۲. شناسایی دقیق مؤلفههای کلیدی مکاتب فقهی علماء و بزرگان حوزه ۳. تاریخنگاری تحلیلی و بررسی سیر تطور مکاتب
نسبت به نقاط ضعف کتاب نیز میتوان به این موارد اشاره کرد: ۱. کاهش تحلیل در فصلهای مصاحبهمحور و تبدیل فصول ۱-۴ به گزارشهای توصیفی بدون نگاه انتقادی. ۲. اطناب مخل و تفصیل بیش از اندازه در فصل دوم و ارائه جزئیات غیرضروری ۳. غفلت از نقدهای معاصر و بیتوجهی به آرای مخالفان فقه حکومتی
ساختار کتاب
کتاب «درآمدی بر مکتب فقهی قم و نجف» در پنج فصل سامان یافته است. فصل اول با عنوان «درآمدی بر مکتبشناسی فقهی»، که برگرفته از مقالات و مصاحبههای استاد احمد مبلغی میباشد به بررسی تعریف، ضرورت و انواع مکاتب فقهی میپردازد (ص۲۳)، فصل دوم با عنوان «مکتب فقهی قم»، که برگرفته از آثار و مصاحبههای استاد ابوالقاسم علیدوست و استاد سید محمدجواد علوی بروجردی میباشد، به بررسی مکاتب فقهی آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیتالله العظمی بروجردی میپردازد (ص۴۳)، فصل سوم با عنوان «مکتب فقهی نجف»، که حاصل چندین جلسه مصاحبه نویسنده با استاد محمد عندلیب همدانی است، به بررسی مکتب فقهی میرزای نائینی و محقق اصفهانی میپردازد (ص۱۳۱)، فصل چهارم با عنوان «بررسی تطبیقی مکتب فقهی قم، نجف و سامرا»، حاصل مصاحبه با استاد محمد عندلیب همدانی است و در آن ویژگی مکاتب قم و نجف و مسامحههای مربوط به تعبیر مکتب بحث شده است (ص۱۸۱)، و نهایتا در فصل پنجم با عنوان «جمعبندی» حسین ایزدی نویسنده کتاب دیدگاهها و جمعبندی خود را نسبت به مکتب فقهی قم و نجف ارائه میدهد (ص۲۱۵).
درآمدی بر مکتبشناسی فقهی
فصل اول کتاب، برگرفته از مقالات، آثار و مصاحبههای استاد احمد مبلغی در زمینه مکاتب فقهی است است که در ادامه مهمترین مطالب آن بیان میشود (ص۲۵).
تعریف مکتب فقهی
مکتب فقهی به بیان استاد مبلغی یعنی به ظهور رسیدن کارکرد یکسان و قابل تکرار یک یا چند نظریه ممتاز در محیط استنباط، نسبت به موارد مختلف از حیث تاثیرگذاری بر قیاس استنباطی یا تطبیق استنباطی و یا چینش فعالیتهای استنباطی، همراه با انتاج فقهی متمایز (ص۲۹).
مکاتب اصلی فقهی
استاد مبلغی بیان میکند مکاتب اصلی فقهی شامل دو گرایش کلی فقه تحلیلی و فقه تطبیقی است؛ روش فقه تحلیلی یک نوع روششناسی هنجاری است که وقتی با مسئله روبرو میشود، نخستین تلاشش یک فعالیت تحلیلی است؛ در حالی که فقه تطبیقی تلاش دارد قواعد حاکم را شناسایی و مصداقها را در ردیف قواعد جای دهد (ص۳۳).
فقه تحلیلی دارای چند گرایش است؛ به این معنا که فقهای دارای مذاق تحلیلی بر اساس تاریخ (مانند شهید اول)، فلسفه (مانند مرحوم محقق اصفهانی) و واقعیتهای اجتماعی (مانند میرزای نائینی و امام خمینی) تحلیل خود را ارائه میدهند. همچنین علامه حلی و آیتالله خویی از جمله فقهای تطبیقی محسوب میشوند (ص۳۳ـ۳۶).
مکتب فقهی قم
فصل دوم کتاب، برگرفته از آثار، مصاحبهها و سخنرانی های استاد ابوالقاسم علیدوست در زمینه مکاتب فقهی میباشد که در ادامه مهمترین مطالب آن بیان میشود (ص۴۵).
گذری بر مکتب فقهی قم و نجف
استاد علیدوست معتقد است برخی مکاتب فقهی را به شهرهایی چون قم، نجف، سامرا، بغداد و حله نسبت میدهند؛ به باور آنها مکتب قم بیشتر عرفگرا و متنمحور است و بر بررسی اسناد و تجمیع ظنون تأکید دارد، در حالی که مکتب نجف قاعدهگراست و روش آن صناعتمحور است. همچنین، مطالعات در قم سیستماتیک و توجه به علوم پیرامونی بیشتر است، برخلاف نجف که مطالعات آن اتمیک و جدا جدا است (ص۴۶ـ۴۷).
با این حال، استاد علیدوست بر این باور است که نسبت دادن مکاتب به شهرها محل اشکال است؛ چراکه شخصیتهایی در نجف با ویژگیهای مکتب قم حضور دارند و همین طور بالعکس، لذا تقسیمبندی بر اساس افراد مانند روششناسی فقهی شیخ انصاری، شیخ موسس یا آیتالله بروجردی راهحل بهتری است (ص۴۷).
درآمدی بر مکتب فقهی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی
در ادامه فصل دوم، به بررسی مکتب فقهی مرحوم آیتالله بروجردی پرداخته میشود؛ این گزارشها حاصل گفتوگو نویسنده با استاد سید محمدجواد علوی بروجردی است که مهمترین نکات آن در ادامه بیان میشود (ص۵۹).
بر اساس گزارش استاد علوی بروجردی، تحصیل و رشد آیتالله بروجردی در مکتب اصفهان صورت گرفته و ایشان به یک معنا محصول مکتب اصفهان بودند، هرچند با نوآوریهایشان، مکتبی نو بنا نهادند (ص۶۰). ورود آیتالله بروجردی به قم در سال ۱۳۲۳ شمسی، آغازی برای پایهگذاری مکتبی متمایز از اصفهان و نجف بود (ص۸۰). از تفاوتهای مهم این مکتب، جایگاه علم اصول بود: آیتالله بروجردی معتقد بودند باید ابتدا با روایات روبرو شد، گویا هیچگونه قواعد اصولی در اختیار نیست؛ در اصول هم باید بر مبانی بسیار مستحکم تکیه کرد، درحالیکه در مکتب شیخ انصاری و آیتالله خویی بحث، از مقتضای اصل آغاز میشود (ص۹۹-۱۰۰). ایشان بر این باور بودند که اکثر مسائل فقهی دارای روایتاند و فقط حدود ۴۰۰ یا ۵۰۰ مورد است که روایت ندارد و باید برای آنها از اصول استفاده شود (ص۱۰۱). حسین ایزدی نویسنده کتاب در فصل پنجم بهتفصیل به ویژگیهای مکتب فقهی آیت الله بروجردی میپردازد.
آیتالله بروجردی و مسئله ولایت فقیه
استاد علوی بروجردی بیان میکنند آیتالله بروجردی معتقد به ولایت فقیه بودند و این دیدگاه در جلد دوم استفتائات ایشان نیز آمده است. البته روش اثبات ایشان برخلاف شیخ که از راه روایات وارد میشوند و دیگران که مباحث عقلی را پیش میکشند، بر ارتکازی بودن مسئله ولایت فقیه مبتنی بود. به باور ایشان این مسئله در فقه شیعی اشراب شده و انکارناپذیر است (ص۱۰۴ـ۱۰۵).
مکتب فقهی نجف
فصل سوم کتاب، برگرفته از مصاحبههای نویسنده با استاد محمد عندلیب همدانی میباشد که در ادامه مهمترین مطالب آن بیان میشود (ص۱۳۳).
مکتب فقهی میرزای نائینی
استاد عندلیب همدانی ویژگیهای اصولی مکتب مرحوم نائینی را در دقتهای علمی، ارائه تقریرهای نو و رفع اشکال از کلام شیخ، تبیین برهانی مسائل، و پایبندی به مبانی در مسائل مختلف خلاصه میکند؛ نوآوریهایی چون طرح قضایای حقیقیه و خارجی نیز در همین راستا است (ص۱۳۴ـ۱۳۶). در حوزه فقهی نیز پرهیز از نقل گسترده اقوال، تحلیلهای عقلانی برجسته، و تربیت شاگردانی تأثیرگذار از مهمترین ویژگیهای مکتب این عالم محسوب میشود (ص۱۳۶ـ۱۳۷).
مکتب فقهی محقق اصفهانی
استاد عندلیب همدانی تخصص مرحوم اصفهانی را در علوم عقلی و فلسفی برجستهترین ویژگی او میداند که در آثار فقهیاش، از جمله حاشیه مکاسب، بهوضوح نمایان است (ص۱۴۲). یکی از امتیازات مهم ایشان در فقه و اصول توجه به آراء معاصران و نقد دیدگاههای مرحوم نائینی و آقا ضیاء عراقی بوده است (ص۱۴۵). ایزدی نویسنده کتاب، در فصل پنجم دیگر پیشگامان مکتب فقهی نجف را مورد بررسی قرار میدهد.
بررسی تطبیقی مکتب فقهی قم و نجف
فصل چهارم کتاب، بر اساس گفتوگوی نویسنده با استاد محمد عندلیب همدانی میباشد که در ادامه مهمترین مطالب آن بیان میشود (ص۱۸۳).
سه مکتب اصلی در فقه شیعه
استاد عندلیب همدانی تعبیر «مکتب» درباره قم و نجف را مسامحی دانسته و معتقد است که فقه شیعه شامل سه مکتب اصلی محدثین، اخباریین و اصولیین است که هرکدام دربرگیرنده سلایق متنوعی هستند. بزرگان مکتب محدثین چون مرحوم کلینی، صدوق، مجلسی و فیض کاشانی و نیز چهرههای شاخص اخباری مانند مرحوم استرآبادی و صاحب حدائق در این تقسیمبندی جای دارند. بهنظر ایشان، مکاتب قم، نجف و اصفهان در حقیقت زیرمجموعه اصولییناند و اختلافشان نه در پایبندی به اصول فقه، بلکه در شیوه و میزان بهرهگیری از آن است. بنابراین، کاربرد واژه «مکتب» برای قم و نجف دقیق نیست و واژههایی مانند «سلیقه» یا «مدرسه» مناسبتر است؛ همچنین، نسبت دادن این سلایق به یک شهر خاص نادرست است، زیرا روشها قابلیت استفاده توسط افراد مختلف در مناطق گوناگون را دارند و نام جغرافیایی تنها یک نشانه است (ص۱۸۳-۱۸۴).
ویژگیهای مدرسه نجف
استاد عندلیب همدانی بیان میکند مدرسه نجف بهرهگیری عمیق و دقیق از علم اصول دارد که در آثار محقق اصفهانی، مرحوم نائینی و آقا ضیاء عراقی، و ادامه آن در مرحوم آقای خویی نمایان است (ص۱۸۴). در این مدرسه، سند روایت نقش تعیینکننده دارد و سختگیری ویژهای در پذیرش روایات اعمال میشود، بهویژه نزد مرحوم خویی. همچنین، توجه به اقوال گذشتگان در دوره اخیر کاهش یافته و بیشتر جنبه حاشیهای دارد، برخلاف آثار صاحب جواهر و شیخ انصاری که به اقوال سلف توجه کامل داشتهاند. از دیگر ویژگیهای مدرسه نجف، پرداختن گسترده و دقیق به فروع فقهی غیرمبتلا به است(ص۱۸۵).
ویژگیهای مدرسه قم
استاد عندلیب همدانی اوج مدرسه قم را در شخصیت فقهی مرحوم آیتالله بروجردی میبیند؛ فقیهی با شیوهای منحصربهفرد در استنباط، شامل بررسی تاریخی سیر بحث، ملاحظه اقوال گذشتگان، و بررسی اقوال اهل سنت در هر مسئله. با این حال ایشان یک اصولی دقیق بودهاند و کتاب «نهایةالأصول» نشان از دقتهای علمیشان دارد، اگرچه طرح برخی مباحث اصولی را غیرضروری میدانستند (ص۱۸۵-۱۸۶).
جمعبندی مکتب فقهی قم و نجف
حسین ایزدی نویسنده کتاب در فصل پنجم، دیدگاههای خود را درباره مکتب فقهی قم و نجف ارائه داده و به جمعبندی مباحث مربوطه پرداخته است (ص۲۱۷).
تمایز مکاتب فقهی
بر اساس دیدگاه نویسنده، اگر دو منهج فقهی در تعریف موضوع، گستره، منابع و روششناسی تفقه (مانند گرایش به نص، عرف یا عقل) تفاوت اساسی داشته باشند، میتوان آنها را دو مکتب فقهی متمایز دانست. گرچه برخی صاحبنظران اختلافات در علم رجال، قواعد فقهی و میزان توجه به اقوال اهل سنت را نیز مؤثر در شکلگیری مکاتب فقهی میدانند (ص۲۲۲ـ۲۲۳). نویسنده معتقد است تعریف «مکتب» تابع قرارداد است، لذا استفاده از این تعبیر برای منهج قم و نجف قابل قبول است، هرچند وی نقدهای مطرحشده درباره نادرستی این تعبیر را خالی از دقت نمیداند (ص۲۲۴ـ۲۲۵). مولفههای مکتب فقهی قم
ایزدی تأکید دارد که برای ارزیابی مکتب فقهی قم باید به شیوه علمی بزرگان آن توجه کرد، ولی همه آنها را نمیتوان مکتبساز دانست. لذا روش فقهی آیتالله العظمی حائری با وجود تمایزات خود نمیتواند شکلگیری مکتب مستقل را نشان دهد. به باور نویسنده نقطه اوج مکتب قم را باید در روش فقهی آیتالله العظمی بروجردی دید، و پس از ایشان، امام خمینی با ورود به فقه سیاسی مسیر تازهای را در دینپژوهی آغاز کرد (ص۲۳۲).
مهمترین ویژگیهای مکتب آیت الله بروجردی
نویسنده مهمترین ویژگیهای مکتب فقهی آیتالله بروجردی را چنین برمیشمارد: ۱. اهتمام به تتبع و تحقیق گسترده در اقوال و احادیث ۲. توجه به زمان دقیق و فضا و شرایط اجتماعی سیاسی حاکم بر زمان صدور آیات و روایات ۳. توجه به ذهنیت راویان ۴. اهتمام به اصول متلقات (اصول و قواعد فقهی گفته که از طریق مشافهه و بدون واسطه کتابت از معصومین (ع) به فقهای متقدم و قدما رسیده است) ۵. اهتمام به علم طبقات احادیث (ص۲۳۶ـ۲۴۲).
مکتب فقهی امام خمینی
به باور مولف مکتب فقهی امام خمینی در امتداد برخی مبانی آیتالله بروجردی شکل گرفته، اما تمایز اصلی آن در ورود فقه به عرصه اجتماع و زعامت است. ایشان با گذر از فقه فردی به فقه اجتماعی، ظرفیتهای جدیدی برای فقه فراهم کرد (ص۲۴۳). از نوآوریهای برجسته امام، روش استنباط «فقه نظام» است که بر اساس آن، احکام شریعت بهصورت اجزای یک منظومه منسجم تلقی میشوند، نه مجموعهای پراکنده و بیارتباط (ص۲۴۴). امام خمینی و نگرش فقه حکومتی
به باور نویسنده امام خمینی به قرائتی فراشمول از فقه شیعه باور داشت، این قرائت ضمن شمول همه عرصههای زندگی پیوندی مستحکم با مقوله حکومت و اداره جامعه دارد، تا جایی که حکومت را فلسفه عملی فقه میخواند. همچنین در مکتب ایشان به عنصر زمان و مکان توجه ویژهای شده است، از نظر ایشان مجتهد باید به مسائل زمانه خود آگاهی داشته باشد؛ اظهار نظر در مسائل سیاسی، آشنایی با برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان و بصیرت و دید اقتصادی از ویژگیهای یک مجتهد جامع است (ص۲۴۴ـ۲۴۵).
نویسنده در جمعبندی مکتب فقهی قم تأکید میکند که تلفیق امتیازات روش آیتالله بروجردی و امام خمینی میتواند مسیر تازهای در اجتهاد پدید آورد؛ مسیری کارآمد، اجتماعیمحور و حاکمیتی که همزمان با دقتهای تحلیلی خاص، پاسخگوی نیازهای کلان جامعه باشد (ص۲۴۷).
مکتب فقهی نجف و مولفههای آن
ایزدی تأکید میکند که مکتب فقهی نجف، برخلاف تصور رایج که آن را منحصر به آیتالله خویی میداند، تاریخی ریشهدار و عمیق دارد که از زمان شیخ طوسی آغاز شده و با بزرگان دیگری همچون محقق اردبیلی، سید بحرالعلوم، وحید بهبهانی، صاحب جواهر و شیخ انصاری استمرار یافته است (ص۲۴۷). نویسنده در ادامه به بررسی ویژگیهای مکتب و مدرسه صاحبجواهر، شیخ انصاری، آیتالله خویی و شهید صدر میپردازد (ص۲۴۸).
مکتب فقهی صاحب جواهر
نویسنده میگوید شیوه فقاهتی صاحبجواهر چنان دقیق و ژرف است که به عنوان فقه جواهری، نماد فقاهت اصیل شیعه شناخته شده است. صاحب جواهر اجتهادی پویا و متنوع دارد و محدود به قواعد اصول و به اصطلاح فقه فنی و فرمولی نیست و به عناصری مانند فهم عرفی، زمان و مکان، مذاق الشریعه، شهرت و اجماع توجهی ویژه دارد (ص۲۴۸).
مکتب فقهی شیخ انصاری
به باور نویسنده شیخ انصاری در اصول و فقه جایگاهی ممتاز دارد کما اینکه کتابهای رسائل و مکاسب وی سالهاست در سطوح عالی حوزه تدریس میشود. به باور ایزدی ویژگی بارز شیوه فقاهتی شیخ، قدرت در ایجاد احتمالات گوناگون و امواج فکری در هر بحث است، بهگونهای که اشکالها، پاسخها، و طرحهای نو را پیاپی مطرح میکند (ص۲۵۱). این شیوه، که به فقه تحلیلی یا «تجمیع ظنون» شناخته شده، از منابع مختلفی مانند شهرت، سیره، و اجماع بهره میگیرد تا با پشت سر گذاشتن موجهای رد و اثبات، به نتیجه نهایی برسد و لذا در این نوع از تفقه نتیجه کار از ابتدا قابل پیش بینی نیست. از ویژگیهای فقه شیخ میتوان به: تأسیس اصل در آغاز هر مسئله، تحلیل نحوه طرح آن در کلام فقها، بررسی تاریخی طرح هر مسئله، شرح و تفسیر دقیق ادله و کلمات فقها، دقت در ترکیب ادبی و جولان فکری چشمگیر اشاره کرد (ص۲۵۲).
مکتب فقهی آیتالله خویی
نویسنده، نبوغ علمی، تسلط بر اصول، تبحر رجالی، قدرت دستهبندی منطقی و بیان شیوا و ساده را از ویژگیهای برجسته مکتب آیتالله خویی میداند؛ اما آنچه موجب تمایز ایشان شده، روش فقاهتی خاص وی است که از آن به مکتب فقه فنی (فقه تطبیقی) یا فقه ریاضی تعبیر میشود. این مکتب مبتنی بر استدلالهای صغرایی-کبرایی و ادله تعریفشده است و برخلاف مکتبهای تحلیلی یا تجمیع ظنون، از پذیرش ظنون متفرقه پرهیز دارد. در این روش، اعتبار روایت وابسته به سند است، و شهرت فتوایی از دیدگاه آیتالله خویی فاقد ارزش است؛ به تعبیر ایشان: شهرت صفر است و کنار روایت ضعیف میشود دو صفر، و لذا عددی تشکیل نمیدهد (ص۲۵۳).
مکتب فقهی شهید صدر
نگارنده کتاب معتقد است شهید صدر فقیه جامعهگراست، فقیهی که فقه را برای اداره همه شئون زندگی بشری میخواهد و از فقه فردی فاصله میگیرد (ص۲۵۴). مهمترین عنصر در اندیشه این دانشمند نگاه حداکثری وی به دین و دغدغه اقامه دین در همه ابعاد زندگی بشر است (ص۲۵۵). شهید صدر معتقد است دین اسلام میتواند تمام شئون زندگی بشر را اداره کند و برای اقامه دین در جامعه راهی جز قرائت حداکثری از دین و پیادهسازی آن در همه حوزههای فردی و اجتماعی نیست. این اندیشه از لابهلای آثار گوناگون وی چون مجموعه «الاسلام یقود الحیاه» قابل برداشت است (ص۲۵۶).
شهید صدر به سمت استخراج نظامات دینی حرکت میکند، وی معتقد است اسلام دارای اندیشههای نظاممند است و در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اندیشهای جامع دارد که باید آن را استخراج کرد و لذا کتاب «اقتصادنا» تلاشی در همین راستا است (ص۲۵۷). به باور وی تحول فقهی بیشتر در بُعد عمقی و عمودی (کیفی) رخ داده تا گسترش افقی (کمی). زیرا هرچند روشهای استنباط و تفکر دقیقتر و ژرفتر شدهاند، اما از لحاظ کمی پیشرفتی حاصل نشده، چراکه فقه همچنان در همان محدوده معینی که از هزار یا صدها سال پیش در آن بحث و پژوهش شده است کار میکند و به همان محدوده بسته مشکلات انسان میپردازد و راهکار ارائه میدهد (ص۲۵۸).
مکتب نجف و سیاست
نویسنده با نقد فضای رسانهای و تحقیقاتی روشنفکری معاصر، میگوید تلاشهایی برای غیرسیاسی نشاندادن حوزه نجف انجام شده تا مشی سیاسی امام خمینی استثنایی جلوه داده شود. اما به باور او، حوزه نجف نهتنها محدود به دوره معاصر نیست، بلکه در تاریخ هزارسالهاش همواره رویکردی اجتماعی و سیاسی داشته، حتی در دوره آیتالله خویی که شخصیت سیاسی و انقلابیاش بهرغم محدودیتهای عراق نمایان بوده است (ص۲۶۲ـ۲۶۳).
نویسنده معتقد است اساساً دین در صورتی اجرایی میگردد که در عرصه حیات فردی و اجتماعی انسانها جریان یابد، و جریان و سریان دین در زندگی جز با تشکیل حکومت میسر نیست، ولی تشکیل حکومت دارای باب موسعی نیست تا هر کسی در هر شرایطی به آن اقدام کند، بلکه تشخیص شرایط با مجتهد عالم به زمان و شجاع و مدیر و مدبری است که صلاحیت هدایت کلان جامعه اسلامی و رهبری آن را دارد (ص۲۶۳).