فقه معاصر:پیشنویس مسئله عفاف (کتاب): تفاوت میان نسخهها
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
== چرایی عفاف (فواید فردی، خانوادگی و اجتماعی) == | == چرایی عفاف (فواید فردی، خانوادگی و اجتماعی) == | ||
فصل دوم به تبیین ضرورت عفاف بهعنوان یک فضیلت اخلاقی و عقلانی میپردازد و | فصل دوم به تبیین ضرورت عفاف بهعنوان یک فضیلت اخلاقی و عقلانی میپردازد و آن را نه فقط بر اساس تعالیم شریعت، بلکه بر مبنای وجدان انسانی و خرد جمعی، مطلوب و ضروری میداند. به اعتقاد نویسنده عفت یک فضیلت اخلاقی پیشادینی است و باور به آن متوقف بر اعتقاد به دینی خاص نیست و به همین دلیل برخی نویسندگان غربی آن را با وصف سکولار توصیف کردهاند (ص۵۲). او فواید و آثار عفاف را در سه سطح بررسی میکند: | ||
* فواید فردی: قناعتورزی و بینیازی در تأمین نیازهای جنسی، آرامش درونی، رضایت روانی و کاهش غم و اندوه (ص۵۳-۵۶). | |||
* فواید خانوادگی: استحکام و استمرار نهاد خانواده، افزایش ازدواج و افزایش محبت بین زن و شوهر (ص۵۷-۶۲). | |||
* فواید اجتماعی: اصلاح جامعه، شادابی نیروی کار، شکلگیری شخصیت اجتماعی سالم، مقاومت در برابر نفوذ دشمن و تهاجم فرهنگی (ص۶۴-۶۷). | |||
== تفاوتهای عفاف و حجاب == | == تفاوتهای عفاف و حجاب == |
نسخهٔ کنونی تا ۷ سپتامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۴۴
مهدی شجریان
- چکیده
مسئله عفاف؛ جستاری در باب چیستی، چرایی و چگونگی عفاف با تکیه بر تفاوتهای میان حجاب و عفاف، پژوهشی درباره تمایز میان عفاف (مدیریت امیال جنسی) و حجاب (پوشش فقهی بانوان) نوشته مهدی شجریان است. به باور نویسنده، یکسانانگاری این دو مفهوم در جامعه کنونی، منجر به ایجاد ناکامیها و شکافهای عمیق اجتماعی و سیاسی شده است.
اثر حاضر با روشی تحلیلی و انتقادی و با تمرکز بر دیدگاههای اسلامی خصوصاً نظرات فقهی و تفسیری، نشان میدهد که عفاف فضیلتی درونی، عقلانی، فراجنسی و همگانی برای زن و مرد است که دایره مکلفین آن فراگیر بوده، ملاک تشخیص آن کیفی و وابسته به فرهنگ و توجیه آن پیشینی و اجتماعی است. در مقابل، حجاب بهعنوان یک فریضه فقهی، تکلیفی بیرونی، تعبدی و مختص زنان است که دایره مکلفین آن محدود و دارای استثنائات فراوان (نظیر انواع محارم، کنیزان، زنان ازکارافتاده، زن در مقابل برده، زن نامسلمان و مانند آن) بوده، ملاک تشخیص آن کمی و روشن و توجیه آن پسینی و فردی است.
این پژوهش، با تاکید بر فراجنسی بودن عفاف، به نقد آموزه عورت شمردن زنان در برخی روایات، که تاثیر فراوانی در بسیاری از فتاوای فقهی و انگارههای مذهبی و فرهنگی داشته است، میپردازد و ناسازگاری آن را با روح قرآن کریم و سیره معصومین که حضور اجتماعی و کرامت زن را تأیید میکنند، آشکار میسازد. این نقد، ضرورت بازنگری در مبانی برخی محدودیتهای جنسیتی را برجسته میسازد و پاسخی مهم به یکی از نیازهای فقه معاصر است. کتاب با ترسیم این مرزبندی، گام نظری مهمی در راستای اصلاح نگاههای سطحی و ارائه رویکردی متوازن و عمیق به مسئله عفاف در جامعه اسلامی برمیدارد.
معرفی اجمالی و ساختار
کتاب مسئله عفاف با عنوان فرعی پژوهشی پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی عفاف با تکیه بر تفاوتهای میان حجاب و عفاف که توسط مهدی شجریان تدوین شده و توسط انتشارات طه در سال ۱۴۰۲ش منتشر شده، بهدنبال اثبات تفاوت میان حجاب با عفاف است. به گفته نویسنده رابطه منطقی میان حجاب و عفاف رابطه عموم و خصوص من وجه است یعنی هر فرد بیحجابی بیعفت نیست و با صرف رعایت حجاب شرعی نمیتوان گفت که به لحاظ عفیف بودن به کمال رسیدهایم (ص۱۱).
این کتاب در پنج فصل به بررسی جامع و چندوجهی عفاف میپردازد.
- فصل اول، با عنوان «چیستی عفاف»، مفهوم دقیق آن را از منظر لغت، اخلاق، فقه و قرآن کریم تبیین کرده و آن را بهعنوان فضیلتی درونی، عقلانی و خویشتنداری در برابر تمایلات نفسانی معرفی میکند.
- فصل دوم، تحت عنوان «چرایی عفاف»، به شرح فواید گسترده فردی، خانوادگی و اجتماعی این فضیلت میپردازد و بر ضرورت عقلانی و اخلاقی آن برای سعادت انسان و جامعه تأکید میورزد.
- فصل سوم، که قلب کتاب محسوب میشود و رویکرد فقهی نیز در آن برجسته است، با نام «تفاوتهای عفاف و حجاب»، به تفصیل هفت مرز اساسی متمایز کننده این دو مفهوم را، ازجمله در ماهیت، دایره مکلفین، ملاک تشخیص، توجیه و اختصاص به جنسیت، برشمرده و آسیبهای ناشی از عدم تمایز آنها را تحلیل میکند.
- فصل چهارم، با عنوان «جنسیت و عفاف»، به اثبات فراجنسی بودن عفاف میپردازد و دیدگاههای مبنی بر عورت شمردن زنان را با استناد به قرآن و سیره معصومین به چالش میکشد.
- در نهایت، فصل پنجم، با عنوان «چگونگی عفاف»، راهکارهای کلان و راهبردی را برای ترویج این فضیلت اخلاقی، هم در سطح مسئولیتهای فردی و هم در حوزه وظایف نظام حکمرانی، ارائه میدهد.
چیستی عفاف
فصل نخست به ارائه مفهوم دقیق عفاف از منظر لغت، اخلاق، فقه و قرآن میپردازد. عفت در لغت بهمعنای خودنگهداری و محافظت از نفس در برابر تمایلات و شهوات نفسانی است و تنها به مسائل جنسی محدود نمیشود، بلکه شامل کنترل همه خواهشهای ناشایست نفسانی است. در اخلاق اسلامی، عفت به معنای میانهروی انسان در تمایلات نفسانی تحت تدبیر عقل است؛ حالتی اخلاقی و درونی که هوای نفس را کنترل کرده و مادر فضائل دیگر محسوب میشود. عفت به دو دسته عام (خویشتنداری در برابر همه شهوات) و خاص (عفت جنسی) تقسیم میگردد (ص۱۷-۲۵).
در فقه اسلامی، عفت دو اصطلاح عمده دارد: یکی همان عفت اخلاقی و دیگری کف نفس و پرهیزکاری نسبت به فعل حرام. نویسنده با استناد به شواهد لغوی و استعمالات قرآنی، استدلال میکند که اصطلاح دوم فقهی، اصطلاحی جدید است و نباید بدون قرینه در آیات و روایات آن را قصد کرد (ص۲۶-۳۱). بر اساس گزارش کتاب، واژه عفت در چهار آیه قرآن به کار رفته و معنای آن منطبق با عفت اخلاقی است و مقولهای تعبدی و عقلگریز تلقی نمیشود؛ مثلاً جواز کنار گذاشتن پوشش برای زنان سالخورده در آیه ۶۰ سوره نور، با مراتبی از عدم تبرج و عفتورزی همراه بوده، که نشان میدهد پوشش حداکثری شرط شکلگیری عفت نیست. به باور نویسنده، عفت عمدتاً بهمعنای عفت جنسی و امری عقلپذیر در نظر گرفته شده است (ص۳۲-۴۹).
چرایی عفاف (فواید فردی، خانوادگی و اجتماعی)
فصل دوم به تبیین ضرورت عفاف بهعنوان یک فضیلت اخلاقی و عقلانی میپردازد و آن را نه فقط بر اساس تعالیم شریعت، بلکه بر مبنای وجدان انسانی و خرد جمعی، مطلوب و ضروری میداند. به اعتقاد نویسنده عفت یک فضیلت اخلاقی پیشادینی است و باور به آن متوقف بر اعتقاد به دینی خاص نیست و به همین دلیل برخی نویسندگان غربی آن را با وصف سکولار توصیف کردهاند (ص۵۲). او فواید و آثار عفاف را در سه سطح بررسی میکند:
- فواید فردی: قناعتورزی و بینیازی در تأمین نیازهای جنسی، آرامش درونی، رضایت روانی و کاهش غم و اندوه (ص۵۳-۵۶).
- فواید خانوادگی: استحکام و استمرار نهاد خانواده، افزایش ازدواج و افزایش محبت بین زن و شوهر (ص۵۷-۶۲).
- فواید اجتماعی: اصلاح جامعه، شادابی نیروی کار، شکلگیری شخصیت اجتماعی سالم، مقاومت در برابر نفوذ دشمن و تهاجم فرهنگی (ص۶۴-۶۷).
تفاوتهای عفاف و حجاب
این فصل که مهمترین فصل کتاب به نظر میرسد، به تفصیل هفت مرز اساسی میان عفاف و حجاب را شرح میدهد. نویسنده با نقد دیدگاه رایج که این دو را یکسان میپندارد، تأکید میکند که این یکسانانگاری مانع فهم دقیق هریک و پیامدهای فراوانی میشود.
مرز اول: تفاوت در ماهیت و مفهوم
عفاف فضیلتی اخلاقی و درونی (خویشتنداری و تسلط عقل بر امیال نفسانی) است که ریشه در جان فرد دارد. حجاب مفهومی فقهی و دستوری شرعی (پوشش بیرونی بدن، پوشش تمام بدن زنان غیر از وجه و کفین) و یک نحوه انضباط رفتاری است. حجاب ماهیتی فقهی و رفتاری بیرونی دارد، در حالی که عفاف ماهیتی اخلاقی و درونی دارد (ص ۷۱-۷۸).
مرز دوم: تفاوت در دایره مکلفین
عفاف فضیلتی همگانی و استثناناپذیر برای همه انسانهاست؛ یعنی شایستگی عفاف در هیچ مورد خاصی نفی نمیشود. اما حجاب تکلیفی فقهی با دایرهای محدودتر و شامل استثنائاتی برای برخی گروههای زنان است و در موارد متعددی وجوب شرعی ندارد. در عین حال در همین موارد استثنای حجاب، رعایت مرزهای عفاف امری ضروری است (ص ۷۹-۸۰).
صرف نظر از محارم نسبی، سببی و رضاعی که حکم وجوب حجاب و نه مراعات عفاف در رابطه با آنها منتفی است، گروههای دیگری از زنان نیز وجود دارند که حجاب فقهی به معنای پوشش سر و گردن بر آنها واجب نیست. نویسنده در این خصوص با تفصیل از ۸ گروه یاد میکند و میکوشد تا هر یک از آنها را در آیات قرآن کریم، روایات اسلامی و متون دستاول فقهی مورد بررسی قرار دهد. این ۸ گروه عبارتند از:
۱. کنیزان (که قول مشهور فقهای شیعه عدم وجوب حجاب سر بر آنان است) (ص ۸۰-۹۸)؛ ۲. زنان ازکارافتاده (که به تصریح قرآن کریم پس از اینکه امیدی به ازدواج آنان نباشد، وجوب حجاب ندارند) (ص ۹۹-۱۰۷)؛ ۳. زن در مقابل برده خویش (۱۰۸-۱۱۳)؛ ۴. زن در مقابل مردان طفیلی و تابع و بینیاز از ازدواج (ص ۱۱۴-۱۱۸)؛ ۵. زنان غیرمسلمان (که صرف نظر جواز نظر به آنها، برخی فقها فتوای جواز کشف حجاب خود این زنان را نیز مطرح کردهاند) (ص ۱۱۹-۱۲۵)؛ ۷. زن در مراسم خواستگاری (ص ۱۲۶-۱۳۲)؛ و ۸. زن در مقابل فرزندخوانده هستند (ص ۱۳۳-۱۳۷).
به اعتقاد نویسنده این موارد استثناء به وضوح نشان میدهد که بیحجابی بانوان لزوماً ملازم با بیعفتی نیست و عفاف تکلیفی اخلاقی و استثناناپذیر است، اما حجاب تکلیفی فقهی با موارد استثنای فراوان است (ص ۷۹-۱۴۳). مرز سوم: تفاوت در ملاک تشخیص
حجاب مقولهای کمی با مقدار معین (پوشش تمام بدن غیر از وجه و کفین) است و در جوامع مختلف با همین شاخص کمی سنجیده میشود. اما عفاف مقولهای کیفی است که با فرهنگ و عرف هر جامعه پیوند مستحکمی دارد و مصادیق خارجی آن تا حدودی نسبی و وابسته به فرهنگ جوامع مختلف است. بر این اساس صرف بیحجابی فقهی یک زن نمیتواند او را در فرهنگ و جامعهای که آن مقدار از بیحجابی، بیعفتی تلقی نمیشود، به بیعفتی متهم کند (ص ۱۴۷-۱۵۱).
مرز چهارم: تفاوت در دایره مصادیق خارجی
دایره مصادیق عفاف و حجاب کاملاً منطبق بر یکدیگر نیست. عفاف مفهومی تشکیکی (دارای شدت و ضعف) است، اما حجاب فقهی مفهومی متواطی (یکسان در همه مصادیق) است. ممکن است زنی باحجاب باشد اما در خفا بیعفت، یا زنی بیحجاب باشد اما عفاف بالایی داشته باشد. نسبت میان بیحجابی و بیعفتی، عموم و خصوص من وجه است (ص ۱۵۲-۱۶۰).
مرز پنجم: تفاوت در چرایی و توجیه
عفاف دارای توجیه پیشینی (عقلانی و بروندینی) است و ضرورت آن مستقل از پذیرش دین خاص قابل درک است. اما حجاب شرعی تکلیفی پسینی (تعبدی و دروندینی) است که با تمام حدود و ثغورش تنها پس از ایمان به یک نظام دینی خاص ضرورت مییابد. فواید و آثار مثبتی که معمولاً برای حجاب ذکر میشود و تلاش میشود به سبب آنها ضرورت حجاب اثبات شود، در حقیقت و اولاً و بالذات فواید عفاف هستند و حجاب به خودی خود چنین آثاری را به دنبال ندارد، مگر از آن جهت که تضمینکننده مراتبی از عفاف شود. بنابراین نسبت این فواید و آثار به حجاب، ثانیا و بالعرض است (ص ۱۶۱-۱۸۰).
مرز ششم: تفاوت در تکلیف فردی یا اجتماعی
عفاف الزامی اجتماعی، همگانی و بدون جایگزین است، زیرا فواید آن به کل جامعه میرسد. اما حجاب اینگونه نیست و در سطح حیات اجتماعی تامین مصالح عفاف حتی با عبور جزئی از حجاب شرعی نیز ممکن است و حجاب شرعی با تعریف کمی دقیق خود، تنها راه تامین این مصالح نیست و کاملاً ممکن است که با پوشش کمتر نیز عفاف اجتماعی را حفظ کرد (ص ۱۸۱-۱۸۵).
مرز هفتم: تفاوت در اختصاص به زنان
حجاب شرعی تکلیفی فقهی مختص بانوان است، در حالی که عفاف فضیلتی اخلاقی مشترک میان زن و مرد است (ص ۱۸۶-۱۸۷).
فصل چهارم: جنسیت و عفاف
این فصل به بررسی نسبت میان عفاف و جنسیت میپردازد و تأکید میکند که عفاف، برخلاف حجاب، امری فراجنسیتی و مشترک میان زن و مرد است. هر دو جنس به یک میزان مکلف به رعایت عفاف هستند و استدلالهایی که عفاف را برای زنان مهمتر میدانند (مانند قدرت بدنی مردان یا میل به خودنمایی در زنان) را نقد میکند. نویسنده معتقد است که اهمیت عفاف برای یک جنس خاص بیشتر به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه بستگی دارد تا خود جنسیت افراد (ص ۲۰۴-۲۱۰).
مهمترین بخش این فصل، نقد ریشهای آموزه عورت شمردن زنان است که در برخی روایات (مانند روایت المرأة عورة) مطرح شده و به اعتقاد نویسنده مبنای محدودیتهای شدید برای زنان قرار گرفته است. عورت به معنای هر چیزی است که آشکار شدنش موجب شرم و ننگ است. برخی فقها از این عبارت، وجوب پوشش کامل بدن زن حتی وجه و کفین و استحباب خانهنشینی و عدم حضور اجتماعی زن را نتیجه گرفتهاند. نویسنده این آموزه را از دو جنبه صدور (آیا واقعاً از معصوم صادر شده؟) و دلالت (بر فرض صدور، معنایش چیست؟) مورد نقد قرار میدهد (ص ۲۱۲-۲۱۴).
به اعتقاد او اکثر روایات مربوط به عورت شمردن زنان ضعیفالسند بوده و تنها یک روایت حسنه وجود دارد که آن هم به دلیل مخالفت با قرآن، موثوقالصدور نیست (ص ۲۲۰).
قرآن کریم شواهدی از حضور اجتماعی زنان را نشان میدهد که با خانهنشینی و پنهانبودن زن در تعارض است. قرآن زن را تکریم کرده و او را مایه آرامش و لباس مرد میداند. تعبیر عورت با این نگاه قرآنی ناسازگار است. قرآن از عورات النساء (عورتهای زنان) سخن میگوید، نه النساء عورة (زنان عورت هستند). خانهنشینی در قرآن عقوبتی برای زنان فاحشه است، نه یک حکم عمومی (ص ۲۲۲-۲۲۶).
روایات عورت شمردن زنان عفاف را جنسیتی تصویر میکنند، در حالی که قرآن عفاف را فضیلتی مشترک میداند. اما حتی اگر این روایات صادر شده باشند، ممکن است قضیه خارجیه باشند؛ یعنی ناظر به شرایط و عرف خاص زمانه پیامبر (ص) بودهاند. مثال عی (ناتوانی در سخن گفتن) برای زنان در همان روایت، که با یافتههای علمی در تعارض است، این دیدگاه را تقویت میکند. نقصآلود بودن معنای عورت نیز نشان میدهد که این تعبیر، توهینآمیز است و نمیتوان آن را به طبیعت ذاتی زن تعمیم داد. وجود استثنائات متعدد در حکم حجاب نیز نشان میدهد که عورت بودن تمام بدن زن، امری ذاتی نیست و به موقعیت و شرایط خاصی وابسته است (ص ۲۳۲-۲۳۹).
در نهایت، این فصل تأکید میکند که عفاف فضیلتی فراجنسی و مشترک میان زن و مرد است. آموزه عورت شمردن زنان و نتایج آن مانند محرومیت زن از حضور اجتماعی، با روح قرآن کریم و سیره معصومین در تعارض است. رفتارهایی مانند جداسازی بیدلیل زنان و مردان، نمونهای از افراط و زیادهروی است (ص ۲۳۸).
فصل پنجم: چگونگی عفاف (راهکارها)
این فصل به راهکارهای کلان برای تحقق عفاف میپردازد که هم وظیفه فرد است و هم وظیفه نظام حکمرانی. عفاف، به عنوان یک امر اخلاقی و درونی، نیازمند راهکارهای بلندمدت و یک انقلاب روحی فردی است. اقدام عملی هر دو عامل (فرد و حاکمیت) در این مسیر ضروری هستند (ص ۲۴۵). اهم این راهکارها عبارتند از:
1. تسهیل در امر ازدواج: ازدواج مهمترین راهکار برای حفظ عفاف است. سختی ازدواج (ناشی از آداب و رسوم غلط و هزینههای سنگین اقتصادی) موجب کشیده شدن افراد به روابط ناسالم میشود (ص ۲۴۶-۲۴۷). 2. عدالتگستری و کارآمدسازی حکمرانی: ساختارهای تبعیضآمیز و ظلم، روح اخلاق و عفاف را در میان عموم مردم تضعیف میکند. مطابق روایات فقر ناشی از ناکارآمدی حکمرانی، بستر مناسبی برای ترویج بیحیایی و بیعفتی است (ص ۲۴۸-۲۵۱).
3. مبارزه دائمی با زیادهخواهی: انسان باید پیوسته با زیادهخواهی در مسائل شهوانی مبارزه کند. راهکار اصلی، جلوگیری از بسترهای فعالکننده قوای جنسی (مانند نگاههای آلوده و محتوای پورنوگرافی) است. قرآن کریم هم مردان و هم زنان را به کنترل نگاه و حفظ دامن امر میکند (ص ۲۵۲-۲۵۵).
4. تقویت باورهای ایمانی و اعتقادی: ایمان قویترین انگیزه برای مراقبت از عفاف است. آیات قرآن کریم و روایات اسلامی، حیا و عفت را از ویژگیهای ایمان میدانند (ص ۲۵۶-۲۵۷).
5. مدیریت دایره دوستان: انسان از محیط و بهویژه دوستان، تأثیر میپذیرد. انتخاب دوستان عفیف و پرهیز از همنشینی با افراد بیعفت، برای تقویت عفاف ضروری است (ص ۲۵۷-۲۵۸).
6. تقویت روحیه تعبد به حجاب شرعی: حجاب شرعی، هرچند مستقل از عفاف است، اما برای تقویت این فضیلت بسترسازی میکند. تن دادن به حجاب به عنوان یک واجب تعبدی، ریشه در ایمان قوی دارد که خود ضامن تحکیم عفاف است (ص ۲۵۸-۲۶۰).
۷. الزامات قانونی در حوزه کمیت و کیفیت پوشش زن و مرد: الزام قانونی برای پوشش عرفی قابل دفاع است، اما باید هم برای زنان و هم برای مردان باشد و بر حجاب عرفی (پوشش عفیفانه مورد پذیرش عموم) متمرکز باشد، نه صرفاً حجاب فقهی (ص ۲۶۱-۲۶۳).
۸. اقناع اندیشه در باب ضرورت عقلی عفاف: بسیاری از مخالفتها با عفاف ریشه در جهل دارد. وظیفه همگانی و خصوصاً حکمرانی است که با تولید محتوای فاخر اخلاقی و دینی، افکار عمومی را نسبت به ضرورت و فواید عفاف اقناع کنند (۲۶۴-۲۶۵).