فقه معاصر:پیشنویس مسئله عفاف (کتاب)
مهدی شجریان
- چکیده
کتاب «مسئله عفاف؛ پژوهشی پیرامون چیستی، چرایی و چگونگی عفاف با تکیه بر تفاوتهای میان حجاب و عفاف»، توسط مهدی شجریان تالیف شده است. این کتاب به دغدغه کانونی تمایز میان عفاف (مدیریت امیال جنسی) و حجاب (پوشش فقهی بانوان) میپردازد؛ چالشی محوری که در جامعه کنونی، به دلیل یکسانانگاری این دو مفهوم، به ناکامیها و شکافهای عمیق اجتماعی و سیاسی منجر شده است.
اثر حاضر با روشی تحلیلی و انتقادی و با تمرکز بر دیدگاههای اسلامی خصوصاً نظرات فقهی و تفسیری، نشان میدهد که عفاف فضیلتی درونی، عقلانی، فراجنسی و همگانی برای زن و مرد است که دایره مکلفین آن فراگیر بوده، ملاک تشخیص آن کیفی و وابسته به فرهنگ و توجیه آن پیشینی و اجتماعی است. در مقابل، حجاب به عنوان یک فریضه فقهی، تکلیفی بیرونی، تعبدی و مختص زنان است که دایره مکلفین آن محدود و دارای استثنائات فراوان (نظیر انواع محارم، کنیزان، زنان ازکارافتاده، زن در مقابل برده، زن نامسلمان و مانند آن) بوده، ملاک تشخیص آن کمی و روشن و توجیه آن پسینی و فردی است.
این پژوهش، با تاکید بر فراجنسی بودن عفاف، به نقد آموزه عورت شمردن زنان در برخی روایات، که تاثیر فراوانی در بسیاری از فتاوای فقهی و انگارههای مذهبی و فرهنگی داشته است، میپردازد و ناسازگاری آن را با روح قرآن کریم و سیره معصومین که حضور اجتماعی و کرامت زن را تأیید میکنند، آشکار میسازد. این نقد، ضرورت بازنگری در مبانی برخی محدودیتهای جنسیتی را برجسته میسازد و پاسخی مهم به یکی از نیازهای فقه معاصر است. کتاب با ترسیم این مرزبندی، گام نظری مهمی در راستای اصلاح نگاههای سطحی و ارائه رویکردی متوازن و عمیق به مسئله عفاف در جامعه اسلامی برمیدارد.
ساختار کتاب
این کتاب در پنج فصل به بررسی جامع و چندوجهی عفاف میپردازد.
فصل اول، با عنوان «چیستی عفاف»، مفهوم دقیق آن را از منظر لغت، اخلاق، فقه و قرآن کریم تبیین کرده و آن را به عنوان فضیلتی درونی، عقلانی و خویشتنداری در برابر تمایلات نفسانی معرفی میکند.
فصل دوم، تحت عنوان «چرایی عفاف»، به شرح فواید گسترده فردی، خانوادگی و اجتماعی این فضیلت میپردازد و بر ضرورت عقلانی و اخلاقی آن برای سعادت انسان و جامعه تأکید میورزد.
فصل سوم، که قلب کتاب محسوب میشود و رویکرد فقهی نیز در آن برجسته است و «تفاوتهای عفاف و حجاب» نام دارد، به تفصیل هفت مرز اساسی متمایز کننده این دو مفهوم را، از جمله در ماهیت، دایره مکلفین، ملاک تشخیص، توجیه و اختصاص به جنسیت، برشمرده و آسیبهای ناشی از عدم تمایز آنها را تحلیل میکند.
فصل چهارم، با عنوان «جنسیت و عفاف»، به اثبات فراجنسی بودن عفاف میپردازد و دیدگاههای مبنی بر عورت شمردن زنان را با استناد به قرآن و سیره معصومین به چالش میکشد.
در نهایت، فصل پنجم، با عنوان «چگونگی عفاف»، راهکارهای کلان و راهبردی را برای ترویج این فضیلت اخلاقی، هم در سطح مسئولیتهای فردی و هم در حوزه وظایف نظام حکمرانی، ارائه میدهد.
فصل اول: چیستی عفاف
فصل نخست به ارائه مفهوم دقیق عفاف از منظر لغت، اخلاق، فقه و قرآن میپردازد. عفت در لغت به معنای خودنگهداری و محافظت از نفس در برابر تمایلات و شهوات نفسانی است و تنها به مسائل جنسی محدود نمیشود، بلکه شامل کنترل همه خواهشهای ناشایست نفسانی است. در اخلاق اسلامی، عفت به معنای میانهروی انسان در تمایلات نفسانی تحت تدبیر عقل است؛ حالتی اخلاقی و درونی که هوای نفس را کنترل کرده و مادر فضائل دیگر محسوب میشود. عفت به دو دسته عام (خویشتنداری در برابر همه شهوات) و خاص (عفت جنسی) تقسیم میگردد (ص ۱۷-۲۵).
در فقه اسلامی، عفت دو اصطلاح عمده دارد: یکی همان عفت اخلاقی و دیگری کف نفس و پرهیزکاری نسبت به فعل حرام. نویسنده با استناد به شواهد لغوی و استعمالات قرآنی، استدلال میکند که اصطلاح دوم فقهی، اصطلاحی جدید است و نباید بدون قرینه در آیات و روایات آن را قصد کرد (ص ۲۶-۳۱).
در قرآن کریم، واژه عفت در چهار آیه به کار رفته و معنای آن منطبق با عفت اخلاقی است و مقولهای تعبدی و عقلگریز تلقی نمیشود؛ مثلاً جواز کنار گذاشتن پوشش برای زنان سالخورده در آیه ۶۰ سوره نور، با مراتبی از عدم تبرج و عفتورزی همراه بوده، که نشان میدهد پوشش حداکثری شرط شکلگیری عفت نیست. در این کتاب، عفت عمدتاً به معنای عفت جنسی و امری عقلپذیر در نظر گرفته شده است (ص ۳۲-۴۹).
فصل دوم: چرایی عفاف (فواید فردی، خانوادگی و اجتماعی)
فصل دوم به تبیین ضرورت عفاف به عنوان یک فضیلت اخلاقی و عقلانی میپردازد و تأکید میکند که عفاف نه فقط بر اساس تعالیم شریعت، بلکه بر مبنای وجدان انسانی و خرد جمعی مطلوب و ضروری است. به اعتقاد نویسنده عفت یک فضیلت اخلاقی پیشادینی است و باور به آن متوقف بر اعتقاد به دینی خاص نیست و به همین دلیل برخی نویسندگان غربی آن را با وصف سکولار توصیف کردهاند (ص ۵۲). نویسنده فواید و آثار عفاف را در سه سطح بررسی میکند:
فواید فردی
عفاف، موجب قناعتورزی و بینیازی در تأمین نیازهای جنسی میشود. انسان عفیف، خواستههای نفسانی خود را کنترل کرده و در مسیر تمایلات در نقطهای توقف میکند، که این توقف به معنای قناعتورزی اوست و تنها در این شرایط طعم بینیازی را میچشد. در مقابل، فرد بیعفت مرز نمیشناسد و دائماً در وضعیت نیازمندی و حرص و طمع جنسی به سر میبرد؛ لذت جنسی برای او مانند یک جاده بیانتها است که به نابودی خود و دیگران میانجامد (ص ۵۳-۵۶).
عفاف همچنین موجب آرامش درونی و رضایت روانی میشود. شهوترانی و ارتباطات نامشروع، روان انسان را آشفته میکند و اضطرابها را به اوج میرساند. بیعفت در برقراری رابطه جنسی سیر نمیشود و مرز خواستههای جنسی، او را حتی به همجنسگرایی و ارتباط با اشیاء و حیوانات نیز میکشاند. اولین نتیجه شهوترانی، درگیری و نزاع در جان آدمی و خودآزاری است. علاوه بر این، عفیف زیستن، سدی مستحکم در برابر شکلگیری بسیاری از غمهاست. امام علی (ع) میوه عفت را کاهش غم و اندوه میداند. در مسیر شهوترانی، راه برای غم و اندوهها باز میشود و حتی مسیر خودکشی و دیگرکشی فراهم میگردد. عفاف با ریشهکن کردن بیماریهای شهوتپرستی، جان آدمی را به صفات شایسته مزین میکند (ص ۵۵-۵۶).
فواید خانوادگی
عفاف نقش پررنگی در استحکام و استمرار نهاد خانواده دارد. بدون روح عفت در زن و مرد، شکلگیری خانواده سالم محقق نخواهد شد. با رواج بیبندوباری و هوسرانی، میل به ازدواج کاهش مییابد. کسی که در متن هوسرانی مشغول کامجویی با افراد مختلف است، بهصورت طبیعی تن به محدودیتهای ازدواج نمیدهد. سخت شدن شرایط ازدواج و ترویج مظاهر بیبندوباری در جهان مدرن، روح عفت را در بسیاری از افراد میرانده و تشکیل خانواده را برایشان بیاهمیت یا مضر تلقی میکند (ص ۵۷-۵۸).
خانواده حتی اگر تشکیل شود، بدون عفت استمرار و بقا نخواهد داشت. رمز استحکام یک خانواده، آرامش، عشق و محبت بین زن و مرد است. اگر زن یا مرد اهل هوسبازی باشند، این آرامش و محبت شکل نخواهد گرفت و کانون خانوادگی بر اساس دشمنی و نفرت پایهگذاری میشود. مرد و زنی که در تمایلات جنسی خود اهل تنوعطلبی هستند، تاب سازگاری با شریک محدودکننده خود را ندارند (ص ۵۸-۶۰).
روایات نیز تنوعطلبی در روابط جنسی را برای هر دو جنس مبغوض و مورد تنفر میشمارند. عفاف به کنترل آستانه رضایتمندی جنسی کمک میکند. در جوامعی که روابط جنسی آزاد است، آستانه رضایتمندی افراد به شکلی نامعقول بالا رفته و امکان دستیابی به آرامش مطلوب در کنار همسر قانونی خود را ندارند (ص ۵۷-۶۲).
فواید اجتماعی
عفاف، همانطور که برای فرد و خانواده سودمند است، جامعه را نیز به سمت صلاح و فلاح سوق میدهد. افراد عفیف، خانواده عفیف را میسازند و خانوادههای عفیف، جامعهای سرشار از عفت را به وجود میآورند. عفاف موجب شادابی نیروی کار میشود. وقتی افراد یک جامعه درگیر بیعفتی و هوسرانی باشند، پویایی و شادابی نیروی کار کاهش مییابد. زنان و مردان عفیف در محیط کار برای یکدیگر سوژه جنسی نیستند و وظایف شغلی خود را به درستی انجام میدهند (ص ۶۴-۶۵).
عفاف به شکلگیری شخصیت اجتماعی سالم کمک میکند. خانوادههای عفیف، فرزندانی با هویت مشخص و تربیت صحیح پرورش میدهند. در مقابل، با رواج بیعفتی، فرزندانی با هویت اجتماعی نامشخص و محروم از عطوفت خانواده متولد میشوند که بستر تبدیل شدن به عناصر مخرب برای جامعه را دارند(ص ۶۵).
عفتپیشگی انسانها موجب مقاومت آنها در برابر نفوذ دشمن خواهد شد. انسانهای هوسباز و عیاش، اولین دغدغه خود را تأمین نیازهای جنسی میدانند و مفاهیمی مانند دفاع از وطن و ناموس برایشان بیاهمیت میشود. تهاجم فرهنگی و ترویج زرقوبرقهای جنسی، حرکتی حسابشده از ناحیه دشمن است تا با هزینه کمتر، ملتها را به مرزهای نابودی نزدیک کند. نیروی انسانی بیعفت، توان مقابله عمیق و ایستادگی در برابر دشمن را ندارد (ص ۶۶-۶۷).
فصل سوم: تفاوتهای عفاف و حجاب
این فصل که مهمترین فصل کتاب به نظر میرسد، به تفصیل هفت مرز اساسی میان عفاف و حجاب را شرح میدهد. نویسنده با نقد دیدگاه رایج که این دو را یکسان میپندارد، تأکید میکند که این یکسانانگاری مانع فهم دقیق هریک و پیامدهای فراوانی میشود.
مرز اول: تفاوت در ماهیت و مفهوم
عفاف فضیلتی اخلاقی و درونی (خویشتنداری و تسلط عقل بر امیال نفسانی) است که ریشه در جان فرد دارد. حجاب مفهومی فقهی و دستوری شرعی (پوشش بیرونی بدن، پوشش تمام بدن زنان غیر از وجه و کفین) و یک نحوه انضباط رفتاری است. حجاب ماهیتی فقهی و رفتاری بیرونی دارد، در حالی که عفاف ماهیتی اخلاقی و درونی دارد (ص ۷۱-۷۸).
مرز دوم: تفاوت در دایره مکلفین
عفاف فضیلتی همگانی و استثناناپذیر برای همه انسانهاست؛ یعنی شایستگی عفاف در هیچ مورد خاصی نفی نمیشود. اما حجاب تکلیفی فقهی با دایرهای محدودتر و شامل استثنائاتی برای برخی گروههای زنان است و در موارد متعددی وجوب شرعی ندارد. در عین حال در همین موارد استثنای حجاب، رعایت مرزهای عفاف امری ضروری است (ص ۷۹-۸۰).
صرف نظر از محارم نسبی، سببی و رضاعی که حکم وجوب حجاب و نه مراعات عفاف در رابطه با آنها منتفی است، گروههای دیگری از زنان نیز وجود دارند که حجاب فقهی به معنای پوشش سر و گردن بر آنها واجب نیست. نویسنده در این خصوص با تفصیل از ۸ گروه یاد میکند و میکوشد تا هر یک از آنها را در آیات قرآن کریم، روایات اسلامی و متون دستاول فقهی مورد بررسی قرار دهد. این ۸ گروه عبارتند از:
۱. کنیزان (که قول مشهور فقهای شیعه عدم وجوب حجاب سر بر آنان است) (ص ۸۰-۹۸)؛ ۲. زنان ازکارافتاده (که به تصریح قرآن کریم پس از اینکه امیدی به ازدواج آنان نباشد، وجوب حجاب ندارند) (ص ۹۹-۱۰۷)؛ ۳. زن در مقابل برده خویش (۱۰۸-۱۱۳)؛ ۴. زن در مقابل مردان طفیلی و تابع و بینیاز از ازدواج (ص ۱۱۴-۱۱۸)؛ ۵. زنان غیرمسلمان (که صرف نظر جواز نظر به آنها، برخی فقها فتوای جواز کشف حجاب خود این زنان را نیز مطرح کردهاند) (ص ۱۱۹-۱۲۵)؛ ۷. زن در مراسم خواستگاری (ص ۱۲۶-۱۳۲)؛ و ۸. زن در مقابل فرزندخوانده هستند (ص ۱۳۳-۱۳۷).
به اعتقاد نویسنده این موارد استثناء به وضوح نشان میدهد که بیحجابی بانوان لزوماً ملازم با بیعفتی نیست و عفاف تکلیفی اخلاقی و استثناناپذیر است، اما حجاب تکلیفی فقهی با موارد استثنای فراوان است (ص ۷۹-۱۴۳). مرز سوم: تفاوت در ملاک تشخیص
حجاب مقولهای کمی با مقدار معین (پوشش تمام بدن غیر از وجه و کفین) است و در جوامع مختلف با همین شاخص کمی سنجیده میشود. اما عفاف مقولهای کیفی است که با فرهنگ و عرف هر جامعه پیوند مستحکمی دارد و مصادیق خارجی آن تا حدودی نسبی و وابسته به فرهنگ جوامع مختلف است. بر این اساس صرف بیحجابی فقهی یک زن نمیتواند او را در فرهنگ و جامعهای که آن مقدار از بیحجابی، بیعفتی تلقی نمیشود، به بیعفتی متهم کند (ص ۱۴۷-۱۵۱).
مرز چهارم: تفاوت در دایره مصادیق خارجی
دایره مصادیق عفاف و حجاب کاملاً منطبق بر یکدیگر نیست. عفاف مفهومی تشکیکی (دارای شدت و ضعف) است، اما حجاب فقهی مفهومی متواطی (یکسان در همه مصادیق) است. ممکن است زنی باحجاب باشد اما در خفا بیعفت، یا زنی بیحجاب باشد اما عفاف بالایی داشته باشد. نسبت میان بیحجابی و بیعفتی، عموم و خصوص من وجه است (ص ۱۵۲-۱۶۰).
مرز پنجم: تفاوت در چرایی و توجیه
عفاف دارای توجیه پیشینی (عقلانی و بروندینی) است و ضرورت آن مستقل از پذیرش دین خاص قابل درک است. اما حجاب شرعی تکلیفی پسینی (تعبدی و دروندینی) است که با تمام حدود و ثغورش تنها پس از ایمان به یک نظام دینی خاص ضرورت مییابد. فواید و آثار مثبتی که معمولاً برای حجاب ذکر میشود و تلاش میشود به سبب آنها ضرورت حجاب اثبات شود، در حقیقت و اولاً و بالذات فواید عفاف هستند و حجاب به خودی خود چنین آثاری را به دنبال ندارد، مگر از آن جهت که تضمینکننده مراتبی از عفاف شود. بنابراین نسبت این فواید و آثار به حجاب، ثانیا و بالعرض است (ص ۱۶۱-۱۸۰).
مرز ششم: تفاوت در تکلیف فردی یا اجتماعی
عفاف الزامی اجتماعی، همگانی و بدون جایگزین است، زیرا فواید آن به کل جامعه میرسد. اما حجاب اینگونه نیست و در سطح حیات اجتماعی تامین مصالح عفاف حتی با عبور جزئی از حجاب شرعی نیز ممکن است و حجاب شرعی با تعریف کمی دقیق خود، تنها راه تامین این مصالح نیست و کاملاً ممکن است که با پوشش کمتر نیز عفاف اجتماعی را حفظ کرد (ص ۱۸۱-۱۸۵).
مرز هفتم: تفاوت در اختصاص به زنان
حجاب شرعی تکلیفی فقهی مختص بانوان است، در حالی که عفاف فضیلتی اخلاقی مشترک میان زن و مرد است (ص ۱۸۶-۱۸۷).
فصل چهارم: جنسیت و عفاف
این فصل به بررسی نسبت میان عفاف و جنسیت میپردازد و تأکید میکند که عفاف، برخلاف حجاب، امری فراجنسیتی و مشترک میان زن و مرد است. هر دو جنس به یک میزان مکلف به رعایت عفاف هستند و استدلالهایی که عفاف را برای زنان مهمتر میدانند (مانند قدرت بدنی مردان یا میل به خودنمایی در زنان) را نقد میکند. نویسنده معتقد است که اهمیت عفاف برای یک جنس خاص بیشتر به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه بستگی دارد تا خود جنسیت افراد (ص ۲۰۴-۲۱۰).
مهمترین بخش این فصل، نقد ریشهای آموزه عورت شمردن زنان است که در برخی روایات (مانند روایت المرأة عورة) مطرح شده و به اعتقاد نویسنده مبنای محدودیتهای شدید برای زنان قرار گرفته است. عورت به معنای هر چیزی است که آشکار شدنش موجب شرم و ننگ است. برخی فقها از این عبارت، وجوب پوشش کامل بدن زن حتی وجه و کفین و استحباب خانهنشینی و عدم حضور اجتماعی زن را نتیجه گرفتهاند. نویسنده این آموزه را از دو جنبه صدور (آیا واقعاً از معصوم صادر شده؟) و دلالت (بر فرض صدور، معنایش چیست؟) مورد نقد قرار میدهد (ص ۲۱۲-۲۱۴).
به اعتقاد او اکثر روایات مربوط به عورت شمردن زنان ضعیفالسند بوده و تنها یک روایت حسنه وجود دارد که آن هم به دلیل مخالفت با قرآن، موثوقالصدور نیست (ص ۲۲۰).
قرآن کریم شواهدی از حضور اجتماعی زنان را نشان میدهد که با خانهنشینی و پنهانبودن زن در تعارض است. قرآن زن را تکریم کرده و او را مایه آرامش و لباس مرد میداند. تعبیر عورت با این نگاه قرآنی ناسازگار است. قرآن از عورات النساء (عورتهای زنان) سخن میگوید، نه النساء عورة (زنان عورت هستند). خانهنشینی در قرآن عقوبتی برای زنان فاحشه است، نه یک حکم عمومی (ص ۲۲۲-۲۲۶).
روایات عورت شمردن زنان عفاف را جنسیتی تصویر میکنند، در حالی که قرآن عفاف را فضیلتی مشترک میداند. اما حتی اگر این روایات صادر شده باشند، ممکن است قضیه خارجیه باشند؛ یعنی ناظر به شرایط و عرف خاص زمانه پیامبر (ص) بودهاند. مثال عی (ناتوانی در سخن گفتن) برای زنان در همان روایت، که با یافتههای علمی در تعارض است، این دیدگاه را تقویت میکند. نقصآلود بودن معنای عورت نیز نشان میدهد که این تعبیر، توهینآمیز است و نمیتوان آن را به طبیعت ذاتی زن تعمیم داد. وجود استثنائات متعدد در حکم حجاب نیز نشان میدهد که عورت بودن تمام بدن زن، امری ذاتی نیست و به موقعیت و شرایط خاصی وابسته است (ص ۲۳۲-۲۳۹).
در نهایت، این فصل تأکید میکند که عفاف فضیلتی فراجنسی و مشترک میان زن و مرد است. آموزه عورت شمردن زنان و نتایج آن مانند محرومیت زن از حضور اجتماعی، با روح قرآن کریم و سیره معصومین در تعارض است. رفتارهایی مانند جداسازی بیدلیل زنان و مردان، نمونهای از افراط و زیادهروی است (ص ۲۳۸).
فصل پنجم: چگونگی عفاف (راهکارها)
این فصل به راهکارهای کلان برای تحقق عفاف میپردازد که هم وظیفه فرد است و هم وظیفه نظام حکمرانی. عفاف، به عنوان یک امر اخلاقی و درونی، نیازمند راهکارهای بلندمدت و یک انقلاب روحی فردی است. اقدام عملی هر دو عامل (فرد و حاکمیت) در این مسیر ضروری هستند (ص ۲۴۵). اهم این راهکارها عبارتند از:
1. تسهیل در امر ازدواج: ازدواج مهمترین راهکار برای حفظ عفاف است. سختی ازدواج (ناشی از آداب و رسوم غلط و هزینههای سنگین اقتصادی) موجب کشیده شدن افراد به روابط ناسالم میشود (ص ۲۴۶-۲۴۷). 2. عدالتگستری و کارآمدسازی حکمرانی: ساختارهای تبعیضآمیز و ظلم، روح اخلاق و عفاف را در میان عموم مردم تضعیف میکند. مطابق روایات فقر ناشی از ناکارآمدی حکمرانی، بستر مناسبی برای ترویج بیحیایی و بیعفتی است (ص ۲۴۸-۲۵۱).
3. مبارزه دائمی با زیادهخواهی: انسان باید پیوسته با زیادهخواهی در مسائل شهوانی مبارزه کند. راهکار اصلی، جلوگیری از بسترهای فعالکننده قوای جنسی (مانند نگاههای آلوده و محتوای پورنوگرافی) است. قرآن کریم هم مردان و هم زنان را به کنترل نگاه و حفظ دامن امر میکند (ص ۲۵۲-۲۵۵).
4. تقویت باورهای ایمانی و اعتقادی: ایمان قویترین انگیزه برای مراقبت از عفاف است. آیات قرآن کریم و روایات اسلامی، حیا و عفت را از ویژگیهای ایمان میدانند (ص ۲۵۶-۲۵۷).
5. مدیریت دایره دوستان: انسان از محیط و بهویژه دوستان، تأثیر میپذیرد. انتخاب دوستان عفیف و پرهیز از همنشینی با افراد بیعفت، برای تقویت عفاف ضروری است (ص ۲۵۷-۲۵۸).
6. تقویت روحیه تعبد به حجاب شرعی: حجاب شرعی، هرچند مستقل از عفاف است، اما برای تقویت این فضیلت بسترسازی میکند. تن دادن به حجاب به عنوان یک واجب تعبدی، ریشه در ایمان قوی دارد که خود ضامن تحکیم عفاف است (ص ۲۵۸-۲۶۰).
۷. الزامات قانونی در حوزه کمیت و کیفیت پوشش زن و مرد: الزام قانونی برای پوشش عرفی قابل دفاع است، اما باید هم برای زنان و هم برای مردان باشد و بر حجاب عرفی (پوشش عفیفانه مورد پذیرش عموم) متمرکز باشد، نه صرفاً حجاب فقهی (ص ۲۶۱-۲۶۳).
۸. اقناع اندیشه در باب ضرورت عقلی عفاف: بسیاری از مخالفتها با عفاف ریشه در جهل دارد. وظیفه همگانی و خصوصاً حکمرانی است که با تولید محتوای فاخر اخلاقی و دینی، افکار عمومی را نسبت به ضرورت و فواید عفاف اقناع کنند (۲۶۴-۲۶۵).