کاربر:Salehi/صفحه تمرین۲: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
یکی از موضوعاتی که در حوزه علوم اسلامی پیوسته مورد توجه است، جایگاه فلسفه و هویت آن است. از دو منظر این موضوع را میتوان بررسی کرد: یکی خاستگاه اولیه فلسفه و دیگری هویت فلسفه اسلامی. | یکی از موضوعاتی که در حوزه علوم اسلامی پیوسته مورد توجه است، جایگاه فلسفه و هویت آن است. از دو منظر این موضوع را میتوان بررسی کرد: یکی خاستگاه اولیه فلسفه و دیگری هویت فلسفه اسلامی. | ||
الف) خاستگاه اولیه فلسفه: درباره تدوین فلسفه و خاستگاه اولیه آن، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ ازجمله برخی بر این باورند که فلسفه دارای خاستگاهی الهی است و [[انبیا(ع)]]، معلمان نخستین حکمتاند؛ چنانچه برخی فلسفه و حکمت را میراث برخی پیامبران الهی میدانند و بر این باورند که حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شده و به دست پیامبرانی چون شیث، هرمس و [[نوح]] تداوم یافته است <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۰؛ شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح، ۷۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۵۳؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> برخی نیز معتقدند یونانیان، بنیانگذار فلسفه بودهاند <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> گروهی دیگر معتقدند [[فلسفه یونانی]] وامدار حکمای خسروانی ایرانی است و بسیاری از اندیشههای فلسفی یونان را میتوان در آموزههای ادیان ایرانی یافت <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> امامخمینی معتقد است خاستگاه اولیه فلسفه از انبیای الهی(ع) آغاز شده است و فلاسفه یونانی همچون | الف) خاستگاه اولیه فلسفه: درباره تدوین فلسفه و خاستگاه اولیه آن، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ ازجمله برخی بر این باورند که فلسفه دارای خاستگاهی الهی است و [[انبیا(ع)]]، معلمان نخستین حکمتاند؛ چنانچه برخی فلسفه و حکمت را میراث برخی پیامبران الهی میدانند و بر این باورند که حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شده و به دست پیامبرانی چون شیث، هرمس و [[نوح]] تداوم یافته است <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۰؛ شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح، ۷۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۵۳؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> برخی نیز معتقدند یونانیان، بنیانگذار فلسفه بودهاند <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> گروهی دیگر معتقدند [[فلسفه یونانی]] وامدار حکمای خسروانی ایرانی است و بسیاری از اندیشههای فلسفی یونان را میتوان در آموزههای ادیان ایرانی یافت <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> امامخمینی معتقد است خاستگاه اولیه فلسفه از انبیای الهی(ع) آغاز شده است و فلاسفه یونانی همچون فیثاغورث و انبذقلس، حکمت و فلسفه را از انبیایی چون [[داوود]]، [[سلیمان]] و [[لقمان حکیم]] گرفتهاند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | ||
ب) هویت فلسفه اسلامی: تأثیر فلسفه اسلامی از معارف اسلام و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزههای قرآن و سنت، حقیقتی انکارناپذیر است <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۲۳۷ ـ ۲۳۸ و ۳۶۲؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> با این همه، درباره امکان و وقوع «فلسفه اسلامی» دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند فلسفه هنگام ورود به جهان اسلام با پذیرش فرهنگ اسلامی روبهرو شد و در دامان اسلام رشد و نمو پیدا کرد. بنابراین اصطلاح فلسفه اسلامی به معنای انطباق کامل فلسفه با معارف قرآن و سنت نیست <ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> گروهی نیز بر این باورند که فلسفه اسلامی چیزی جز آمیزهای از اندیشههای ارسطو و نوافلاطونیان نیست <ref>فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ۹۹.</ref> در برابر، گروه بسیاری از حکمای اسلامی معتقدند فلسفه اسلامی در بستر فرهنگ اسلامی ریشه دوانیده، شخصیتهای بزرگی چون [[فارابی]]، [[بوعلی]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] با بهرهمندی از قرآن و سنت، آثار قویمی در حکمت سامان دادند؛ <ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸</ref> از اینرو فلسفه اسلامی هویتی دارد که به تمام معنا، آن را از دیگر فلسفههای غیر اسلامی تمایز میدهد و در عین پرشماری مکاتب، <ref>مشاء، اشراق و حکمت متعالیه</ref> دارای وجه مشترک و عامل وحدتبخش است و آن، همراهی با معارف قرآن و سنت و تلاش عقلی در راه تبیین و اثبات معارف اسلامی است <ref>کرد فیروزجایی، چیستی فلسفه، ۴۸؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸.</ref> | ب) هویت فلسفه اسلامی: تأثیر فلسفه اسلامی از معارف اسلام و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزههای قرآن و سنت، حقیقتی انکارناپذیر است <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۲۳۷ ـ ۲۳۸ و ۳۶۲؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> با این همه، درباره امکان و وقوع «فلسفه اسلامی» دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند فلسفه هنگام ورود به جهان اسلام با پذیرش فرهنگ اسلامی روبهرو شد و در دامان اسلام رشد و نمو پیدا کرد. بنابراین اصطلاح فلسفه اسلامی به معنای انطباق کامل فلسفه با معارف قرآن و سنت نیست <ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> گروهی نیز بر این باورند که فلسفه اسلامی چیزی جز آمیزهای از اندیشههای ارسطو و نوافلاطونیان نیست <ref>فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ۹۹.</ref> در برابر، گروه بسیاری از حکمای اسلامی معتقدند فلسفه اسلامی در بستر فرهنگ اسلامی ریشه دوانیده، شخصیتهای بزرگی چون [[فارابی]]، [[بوعلی]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] با بهرهمندی از قرآن و سنت، آثار قویمی در حکمت سامان دادند؛ <ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸</ref> از اینرو فلسفه اسلامی هویتی دارد که به تمام معنا، آن را از دیگر فلسفههای غیر اسلامی تمایز میدهد و در عین پرشماری مکاتب، <ref>مشاء، اشراق و حکمت متعالیه</ref> دارای وجه مشترک و عامل وحدتبخش است و آن، همراهی با معارف قرآن و سنت و تلاش عقلی در راه تبیین و اثبات معارف اسلامی است <ref>کرد فیروزجایی، چیستی فلسفه، ۴۸؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸.</ref> | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان میدهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن، یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد؛ به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از [[وحی]] اسلامی گرفته است؛ <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۳</ref> از اینرو نسبتدادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بیاطلاعی از کتابهای فلاسفه اسلامی نظیر [[میرداماد]] و ملاصدرا و بیاطلاعی از معارف الهی و احادیث اهل بیت(ع) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلام معارف الهی است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> | مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان میدهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن، یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد؛ به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از [[وحی]] اسلامی گرفته است؛ <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۳</ref> از اینرو نسبتدادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بیاطلاعی از کتابهای فلاسفه اسلامی نظیر [[میرداماد]] و ملاصدرا و بیاطلاعی از معارف الهی و احادیث اهل بیت(ع) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلام معارف الهی است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> | ||
از سوی دیگر، امامخمینی بر این باور است که فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: فلسفه عمومی و [[فلسفه اعلی]]. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان میداند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی را اندیشههایی میداند که شهود و عرفان آنها را تأیید میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵.</ref> ایشان از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع میکند و آن را از نواقص فلسفه مشاء و اشراق مبرّا میداند و قائل است ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و [[معاد]] را بر یک اصل خللناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خللهای ابنسینا را در علم الهی روشن ساخت و [[شریعت]] و حکمت الهیه را با هم تعامل داد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶ و ۴۴۳.</ref> فلاسفه اسلامی، برخلاف فلاسفه غربی که بیشتر گسیخته از همه قیود، به سراغ فلسفه میروند و در مواردی هم بعضی از آنها پروایی از الحاد ندارند، <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۸۷۱ ـ ۸۷۳ و ۸۸۴ ـ ۸۸۵</ref> تفسیری فلسفی از متن مقدس ارائه میدهند که ریشه در قرآن و حدیث دارد، و از همین جهت است که حکمای اسلامی در حوزه حکمت عملی، عموماً پیرو اخلاق دینی بودند. بنابر نظر ملاصدرا، هماهنگی تفکر و نتایج تحقیقات فلسفی با دین اسلام، از آنچنان اعتبار و عیاری برخوردار است که فلسفهای که با کتاب و سنت هماهنگ نباشد، فلسفه اسلامی نخواهد بود؛ <ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۰۳</ref> از همین جهت است که امامخمینی فلسفه دکارت را در باب [[الهیات]] و [[ما بعد الطبیعه]]، سست میداند و خودباختگی مسلمانان در برابر فلسفه غرب را نکوهش میکند و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref> | از سوی دیگر، امامخمینی بر این باور است که فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: [[فلسفه عمومی]] و [[فلسفه اعلی]]. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان میداند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی را اندیشههایی میداند که شهود و عرفان آنها را تأیید میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵.</ref> ایشان از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع میکند و آن را از نواقص فلسفه مشاء و اشراق مبرّا میداند و قائل است ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و [[معاد]] را بر یک اصل خللناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خللهای ابنسینا را در علم الهی روشن ساخت و [[شریعت]] و حکمت الهیه را با هم تعامل داد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶ و ۴۴۳.</ref> فلاسفه اسلامی، برخلاف فلاسفه غربی که بیشتر گسیخته از همه قیود، به سراغ فلسفه میروند و در مواردی هم بعضی از آنها پروایی از الحاد ندارند، <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۸۷۱ ـ ۸۷۳ و ۸۸۴ ـ ۸۸۵</ref> تفسیری فلسفی از متن مقدس ارائه میدهند که ریشه در قرآن و حدیث دارد، و از همین جهت است که حکمای اسلامی در حوزه حکمت عملی، عموماً پیرو اخلاق دینی بودند. بنابر نظر ملاصدرا، هماهنگی تفکر و نتایج تحقیقات فلسفی با دین اسلام، از آنچنان اعتبار و عیاری برخوردار است که فلسفهای که با کتاب و سنت هماهنگ نباشد، فلسفه اسلامی نخواهد بود؛ <ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۰۳</ref> از همین جهت است که امامخمینی فلسفه دکارت را در باب [[الهیات]] و [[ما بعد الطبیعه]]، سست میداند و خودباختگی مسلمانان در برابر فلسفه غرب را نکوهش میکند و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref> | ||
موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است <ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند <ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛ <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، کتب انبیا، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم <ref>واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است (ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> | موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است <ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند <ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛ <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، کتب انبیا، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم <ref>واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است (ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
مشائیان پیروان [[ارسطو]] هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | مشائیان پیروان [[ارسطو]] هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | ||
امامخمینی در آثار خود به مکتب مشاء توجه داشته، بر جایگاه و اهمیت آن تأکید دارد؛ به گونهای که در نامه خود به میخائیل گورباچف درباره بحث قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، وی را به مطالعه مکتب مشاء و آثار ابنسینا دعوت میکند <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ ← مقاله نامه به میخائیل گورباچف.</ref> و ابنسینا مهمترین شخصیت مورد توجه امامخمینی در مکتب مشاء است <ref>← مقاله ابنسینا، حسینبنعبدالله.</ref> مراجعه به تحلیلهای امامخمینی در موضوعات فلسفی، نشان میدهد ایشان به آرای مکتب مشاء، بیشتر از باب رعایت سیر تاریخی و آگاهیدادن به پیشینه بحث و اشاره به آغاز آرای موجود در زمینه بحث پرداخته است؛ در عین حال، ایشان در مباحث محوری فلسفه، حتی اصالت وجود که مبناییترین بحث [[حکمت صدرایی]] است، با مکتب مشاء اختلاف نظر دارد و تقریر او با آنچه فلسفه مشاء از آن دارد، تفاوت عمیقی دارد <ref>← مقاله اصالت وجود.</ref> | امامخمینی در آثار خود به مکتب مشاء توجه داشته، بر جایگاه و اهمیت آن تأکید دارد؛ به گونهای که در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]] درباره بحث قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، وی را به مطالعه مکتب مشاء و آثار ابنسینا دعوت میکند <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳ ـ ۲۲۴؛ ← مقاله نامه به میخائیل گورباچف.</ref> و ابنسینا مهمترین شخصیت مورد توجه امامخمینی در مکتب مشاء است <ref>← مقاله ابنسینا، حسینبنعبدالله.</ref> مراجعه به تحلیلهای امامخمینی در موضوعات فلسفی، نشان میدهد ایشان به آرای مکتب مشاء، بیشتر از باب رعایت سیر تاریخی و آگاهیدادن به پیشینه بحث و اشاره به آغاز آرای موجود در زمینه بحث پرداخته است؛ در عین حال، ایشان در مباحث محوری فلسفه، حتی اصالت وجود که مبناییترین بحث [[حکمت صدرایی]] است، با مکتب مشاء اختلاف نظر دارد و تقریر او با آنچه فلسفه مشاء از آن دارد، تفاوت عمیقی دارد <ref>← مقاله اصالت وجود.</ref> | ||
امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ <ref>← مقالههای فلک؛ جسم.</ref> اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. علم | امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ <ref>← مقالههای فلک؛ جسم.</ref> اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. [[علم الهی]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲ و ۳۸۷؛ ← مقاله علم الهی.</ref> ۲. [[حرکت جوهری]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰ ـ ۱۲۱؛ ۳/۴۲۶؛ ← مقاله حرکت جوهری.</ref> ۳. [[اتحاد عاقل و معقول]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷؛ ← مقاله اتحاد عاقل و معقول.</ref> ۴. [[ربط حادث به قدیم]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۵؛ ← مقاله ربط حادث به قدیم.</ref> ۵. [[تناسخ]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۷۰ ـ ۱۷۵؛ ← مقاله تناسخ.</ref> ۶. [[تجرد برزخی]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷؛ ← مقالههای برزخ؛ نفس.</ref> و ۷. [[عقول عشره]] <ref>← مقاله عوالم هستی.</ref> برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امامخمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء میداند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی میبیند؛ چنانکه اشراقیها که رصد را در نظر نگرفتهاند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که [[افلاک تسعه]] باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱) (← مقالههای عقل(۱)؛ فلک.</ref> | ||
ب) مکتب اشراق: این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژهای دارد که بحثهای فلسفی اشراقیها بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[شیخ اشراق]] در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم [[حکمت اشراق]] قرار میدهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان میدهد | ب) مکتب اشراق: این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژهای دارد که بحثهای فلسفی اشراقیها بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[شیخ اشراق]] در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم [[حکمت اشراق]] قرار میدهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان میدهد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵.</ref> اشراقیان که به [[افلاطون]] منتسب شدهاند، اشراق یا تابش نور الهی بر دل را طریق وصول به حقیقت میدانند. اشراقیان افزون بر تفکر نظری، سلوک باطنی را برای وصول به حقیقت ضروری میدانند <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> | ||
مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است. <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود (۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱). شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است. <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود (۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱). شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | ||
امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»]] و [[«هیئات مظلمه»]] بهره برده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷؛ ← مقاله سهروردی، شهابالدین.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث علم الهی، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و | امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷؛ ← مقاله سهروردی، شهابالدین.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث علم الهی، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و تناسخ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | ||
ج) مکتب صدرایی: این مکتب همراه با عناصر و مؤلفههای خاصی است که [[ملاصدرا]] با فهم و ذکاوت خاص خود، به آثار علمی گذشتگان در دستگاه فلسفیاش هویتی جدید بخشید؛ به گونهای که توانست نتایجی بر این اصول متفرع کند که فلاسفه گذشته از آنها غافل بودند <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۲۰.</ref> [[مکتب متعالیه]] را میتوان نقطه وصل تفکرات | ج) مکتب صدرایی: این مکتب همراه با عناصر و مؤلفههای خاصی است که [[ملاصدرا]] با فهم و ذکاوت خاص خود، به آثار علمی گذشتگان در دستگاه فلسفیاش هویتی جدید بخشید؛ به گونهای که توانست نتایجی بر این اصول متفرع کند که فلاسفه گذشته از آنها غافل بودند <ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۲۰.</ref> [[مکتب متعالیه]] را میتوان نقطه وصل تفکرات کلامی، فلسفی و عرفانی دانست. ملاصدرا با استفاده از میراث فکری فلاسفه پیشین و بنانهادن مکتبی خاص، فلسفه را نه تنها در روش، بلکه در محتوا نیز با [[عرفان]] همسو کرد <ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳.</ref> همچنین روش عقلی را بهتنهایی و بدون کمک از [[شهود]] و واردات قلبی، در شناخت حقیقت ناکام میداند <ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۸ و ۹/۲۳۴.</ref> وی با تلفیق برهان و شهود و نوآوریهای خود و با پیوند فلسفه و عرفان و استفاده از [[منابع قرآنی]] و روایات، مکتب فلسفی جدیدی عرضه کرد <ref>آشتیانی، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، ۲۰ ـ ۲۱؛ یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۲۲.</ref> که به منزله کانون تقاطعی است که در آن [[فلسفه مشاء]]، [[فلسفه اشراق|اشراق]] و عرفان با یکدیگر تلاقی میکنند <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۲۴۹؛ ← مقاله ملاصدرا، محمدبنابراهیم.</ref> البته فلسفه ملاصدرا، فلسفهای التقاطی نیست؛ زیرا ملاصدرا در نظام فلسفی خویش به ابتکارات بزرگ و به حل مسائل مهمی توفیق یافته است. سخن کسانی که فلسفه او را التقاطی میدانند یا منکر ابتکارات او هستند و یا ابتکارات او را بیاهمیت میدانند، برخاسته از عدم تعمق در این مکتب فلسفی است <ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> | ||
امامخمینی در مقام پیرو مکتب متعالیه، بر این باور است که راهحل فهم آیات الهی، آشنایی با حکمت متعالیه است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> ایشان فلسفه ملاصدرا را برگرفته از معارف و متون دینی میداند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> و با ستودن انسجام و استحکام نظام حکمت متعالیه، ملاصدرا را بزرگترین فیلسوف الهی و مؤسس قواعد الهی و مجدد حکمت ما بعد الطبیعی میداند که برخی مسائل دینی را با برهان عقلی اثبات کرده و شریعت مطهره و حکمت الهی را با هم آمیخته است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> ایشان نظام حکمت متعالیه را تجلی نور حکمت قرآن شمرده است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۳.</ref> | امامخمینی در مقام پیرو مکتب متعالیه، بر این باور است که راهحل فهم آیات الهی، آشنایی با حکمت متعالیه است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> ایشان فلسفه ملاصدرا را برگرفته از معارف و متون دینی میداند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> و با ستودن انسجام و استحکام نظام حکمت متعالیه، ملاصدرا را بزرگترین فیلسوف الهی و مؤسس قواعد الهی و مجدد حکمت ما بعد الطبیعی میداند که برخی مسائل دینی را با برهان عقلی اثبات کرده و شریعت مطهره و حکمت الهی را با هم آمیخته است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> ایشان نظام حکمت متعالیه را تجلی نور حکمت قرآن شمرده است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۳.</ref> | ||
امامخمینی حکمت صدرایی را در حل بسیاری از مباحث فلسفی راهگشا میداند <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۲ ـ ۳۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۶؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱ ـ ۲۳.</ref> و براساس حکمت متعالیه، بر اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت در آثار خویش تأکید میکند و از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصل توحید و بسیاری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن میشوند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹ و ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> در موارد بسیاری نیز به انطباق رأی خود بر دیدگاه [[ملاصدرا]] و پیروی از مبانی حکمت صدرایی اشاره کرده، مبانی و اصولی چون اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک در وجود، علم، اتحاد عاقل و معقول، نفس و مراتب آن و معاد جسمانی را میپذیرد؛ <ref>← مقاله ملاصدرا، محمدبنابراهیم.</ref> چنانکه ایشان همه اصول یازدهگانه مهم صدرایی در مباحث معاد جسمانی را به گونهای شرح و تبیین میکند که نمایانگر باور جدّی ایشان به این مبانی و اصول است؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۸۷؛ ← مقاله معاد.</ref> از اینرو ایشان یکی از شارحان و مروجان حکمت متعالیه در عصر حاضر است. | امامخمینی حکمت صدرایی را در حل بسیاری از مباحث فلسفی راهگشا میداند <ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۲ ـ ۳۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۶؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱ ـ ۲۳.</ref> و براساس حکمت متعالیه، بر اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت در آثار خویش تأکید میکند و از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد میکند که مسائلی چون اصل توحید و بسیاری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن میشوند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۹ و ۳/۵۵۳ ـ ۵۵۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۴۳.</ref> در موارد بسیاری نیز به انطباق رأی خود بر دیدگاه [[ملاصدرا]] و پیروی از مبانی حکمت صدرایی اشاره کرده، مبانی و اصولی چون اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک در وجود، علم، اتحاد عاقل و معقول، نفس و مراتب آن و معاد جسمانی را میپذیرد؛ <ref>← مقاله ملاصدرا، محمدبنابراهیم.</ref> چنانکه ایشان همه اصول یازدهگانه مهم صدرایی در مباحث [[معاد جسمانی]] را به گونهای شرح و تبیین میکند که نمایانگر باور جدّی ایشان به این مبانی و اصول است؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۳ ـ ۵۸۷؛ ← مقاله معاد.</ref> از اینرو ایشان یکی از شارحان و مروجان حکمت متعالیه در عصر حاضر است. | ||
امامخمینی به تفکر مشائی چندان دلبسته نبود؛ اما به حکمت متعالیه تعلق خاطر داشت و آن را با مشرب عرفانی تفسیر میکرد <ref>حائری یزدی، جستارهای فلسفی، ۳۵۶ ـ ۳۵۷ و ۴۸۲.</ref> ایشان در حدود سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ برای عموم مشتاقان به حکمت متعالیه، [[شرح منظومه]] و [[اسفار]] تدریس میکرد و یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بیش از سه دوره به تدریس منظومه پرداخت؛ <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۲؛ ← مقاله تدریس امامخمینی.</ref> همچنین گفته شده ایشان تعلیقههایی بر [[اسفار اربعه ملاصدرا]] نوشته که مفقود گشته است <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۷؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، ۳۰.</ref> | امامخمینی به تفکر مشائی چندان دلبسته نبود؛ اما به حکمت متعالیه تعلق خاطر داشت و آن را با مشرب عرفانی تفسیر میکرد <ref>حائری یزدی، جستارهای فلسفی، ۳۵۶ ـ ۳۵۷ و ۴۸۲.</ref> ایشان در حدود سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ برای عموم مشتاقان به حکمت متعالیه، [[شرح منظومه]] و [[اسفار]] تدریس میکرد و یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بیش از سه دوره به تدریس منظومه پرداخت؛ <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۲؛ ← مقاله تدریس امامخمینی.</ref> همچنین گفته شده ایشان تعلیقههایی بر [[اسفار اربعه ملاصدرا]] نوشته که مفقود گشته است <ref>مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امامخمینی، ۱/۱۷؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، ۳۰.</ref> | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
# برهان صدیقین: برهانی است که در آن وجود خدا با تأمل در محض وجود یا نفس وجود ثابت میشود <ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۳۹؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۷۴.</ref> در این برهان برای شناخت و اثبات خداوند تنها به ذات حق استناد میشود <ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام، ۲/۱۵۸ ـ ۱۵۹.</ref> [[حکما]] تقریرهای گوناگونی از این برهان داشتهاند <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/ ۱۳ ـ ۱۵؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۰۲ ـ ۵۱۰.</ref> امامخمینی با رویکرد خاص به برهان صدیقین پرداخته، این برهان را طریقی شهودی برای اثبات حقتعالی تلقی میکند؛ طریقی که از مقدمات فلسفی خالی است و تنها در مقام تعبیر با الفاظ بیان میشود، <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱؛ احمدی سعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امامخمینی، ۶۹.</ref> و از اینرو آن را برهان صدیقین میگویند که نقشه تجلیات قلوب صدیقین است؛ زیرا آنان از مشاهدات ذات، به شهود اسما و صفات نایل میآیند و در آینه اسما و صفات، اعیان و مظاهر را شهود میکنند <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱؛ احمدی اسعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امامخمینی، ۶۹.</ref> امامخمینی این برهان را نفس تجلیات حقتعالی بر نفس عارف میداند که علم به اعیان و مظاهر از آن حاصل میشود <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱ ـ ۱۹۲) (← مقاله خداشناسی.</ref> | # برهان صدیقین: برهانی است که در آن وجود خدا با تأمل در محض وجود یا نفس وجود ثابت میشود <ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۳۹؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۷۴.</ref> در این برهان برای شناخت و اثبات خداوند تنها به ذات حق استناد میشود <ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام، ۲/۱۵۸ ـ ۱۵۹.</ref> [[حکما]] تقریرهای گوناگونی از این برهان داشتهاند <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/ ۱۳ ـ ۱۵؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۰۲ ـ ۵۱۰.</ref> امامخمینی با رویکرد خاص به برهان صدیقین پرداخته، این برهان را طریقی شهودی برای اثبات حقتعالی تلقی میکند؛ طریقی که از مقدمات فلسفی خالی است و تنها در مقام تعبیر با الفاظ بیان میشود، <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱؛ احمدی سعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امامخمینی، ۶۹.</ref> و از اینرو آن را برهان صدیقین میگویند که نقشه تجلیات قلوب صدیقین است؛ زیرا آنان از مشاهدات ذات، به شهود اسما و صفات نایل میآیند و در آینه اسما و صفات، اعیان و مظاهر را شهود میکنند <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱؛ احمدی اسعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امامخمینی، ۶۹.</ref> امامخمینی این برهان را نفس تجلیات حقتعالی بر نفس عارف میداند که علم به اعیان و مظاهر از آن حاصل میشود <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۹۱ ـ ۱۹۲) (← مقاله خداشناسی.</ref> | ||
# برهان فطرت: یکی از براهینی که در فلسفه در اثبات اصول عقاید استفاده میشود راه فطرت یا تصفیه قلب است <ref>ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیه، ۱۲۹ ـ ۱۳۱.</ref> امامخمینی نیز این برهان را در مسائل گوناگون توسعه داده، آن را در مسائلی چون، اثبات ذات و صفات حقتعالی، اثبات [[نبوت]]، [[بعثت]] [[رسل]]، انزال | # برهان فطرت: یکی از براهینی که در فلسفه در اثبات اصول عقاید استفاده میشود راه فطرت یا تصفیه قلب است <ref>ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیه، ۱۲۹ ـ ۱۳۱.</ref> امامخمینی نیز این برهان را در مسائل گوناگون توسعه داده، آن را در مسائلی چون، اثبات ذات و صفات حقتعالی، اثبات [[نبوت]]، [[بعثت]] [[رسل]]، [[انزال کتب]]، وجود [[ملائکه]]، [[معاد]] و مسائل اخلاقی، جاری و راهگشا میداند <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱ ـ ۱۸۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۹۸) (← مقالههای فطرت؛ خداشناسی.</ref> | ||
# صفات ثبوتی و سلبی: حکمای الهی صفات الهی را به صفات ثبوتی و سلبی تقسیم میکنند <ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۵۳.</ref> امامخمینی بر این تقسیم نقدهایی وارد میکند و خود میزانی دقیق در این مسئله به دست میدهد؛ <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۶ ـ ۶۱۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵ ـ ۴۸ و ۱۰۷ ـ ۱۴۲.</ref> همچنین ایشان سخن مشهور محققان را که | # صفات ثبوتی و سلبی: حکمای الهی صفات الهی را به صفات ثبوتی و سلبی تقسیم میکنند <ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۵۳.</ref> امامخمینی بر این تقسیم نقدهایی وارد میکند و خود میزانی دقیق در این مسئله به دست میدهد؛ <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۶ ـ ۶۱۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵ ـ ۴۸ و ۱۰۷ ـ ۱۴۲.</ref> همچنین ایشان سخن مشهور محققان را که صفات سلبیه را به سلب امکان ارجاع میدهند، نمیپذیرد و معتقد است ذات الهی مصداق ذاتی تمام صفات الهی و مصداق بالعرض هر یک از صفات سلبی نیز هست <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹؛ ← مقاله اسما و صفات.</ref> | ||
# حدوث زمانی عالم: بحث از حدوث و قدم عالم، در آثار امامخمینی به گونه گسترده آمده است. ایشان با نقد و ردّ دیدگاههای [[اهل حدیث]] <ref>مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵۴/۲۳۴ ـ ۲۵۴.</ref> و با مبانی فلسفی و عرفانی به تبیین این مسئله میپردازد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref> و با بیان ویژهای، در صدد اثبات [[حدوث زمانی]] حتی برای [[مجردات]] است. درحالیکه زمان به معنای معروف و رایج فلسفی در مجردات راه ندارد، ایشان در آثار خود ازجمله تقریرات فلسفه و تعلیقات بر [[فصوص]]، با مبانی عرفانی و با تکیه بر بسط و قبض اسمای الهی به اثبات آن پرداخته است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۱۶ ـ ۱۲۰؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴) (← مقاله حدوث و قدم.</ref> | # حدوث زمانی عالم: بحث از حدوث و قدم عالم، در آثار امامخمینی به گونه گسترده آمده است. ایشان با نقد و ردّ دیدگاههای [[اهل حدیث]] <ref>مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵۴/۲۳۴ ـ ۲۵۴.</ref> و با مبانی فلسفی و عرفانی به تبیین این مسئله میپردازد <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref> و با بیان ویژهای، در صدد اثبات [[حدوث زمانی]] حتی برای [[مجردات]] است. درحالیکه زمان به معنای معروف و رایج فلسفی در مجردات راه ندارد، ایشان در آثار خود ازجمله تقریرات فلسفه و تعلیقات بر [[فصوص]]، با مبانی عرفانی و با تکیه بر بسط و قبض اسمای الهی به اثبات آن پرداخته است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۱۶ ـ ۱۲۰؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴) (← مقاله حدوث و قدم.</ref> | ||
# بحث جعل و اصالة الوجود: در فلسفه بحث از جعل، از فروعات مسئله اصالت وجود شمرده شده است <ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۹ ـ ۱۷.</ref> و قول به اصالت وجود، ملازم قول به مجعولیت وجود و قول به اصالت ماهیت، ملازم مجعولیت ماهیت آمده است <ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۱ ـ ۲۳۱.</ref> بعضی نیز قائل به اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکن شدهاند <ref>دوانی، ثلاث رسائل، ۱۶۸.</ref> امامخمینی میانه این اقوال را گرفته، معتقد است منافاتی میان قول به اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت با قول به مجعولبودن ماهیت در عرفان نیست، و طبق مبنای عرفانی، قول به مجعولبودن ماهیت صحیح است <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۹؛ ← مقالههای اصالت وجود؛ وجود.</ref> | # بحث جعل و اصالة الوجود: در فلسفه بحث از جعل، از فروعات مسئله اصالت وجود شمرده شده است <ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۹ ـ ۱۷.</ref> و قول به اصالت وجود، ملازم قول به مجعولیت وجود و قول به اصالت ماهیت، ملازم مجعولیت ماهیت آمده است <ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۱ ـ ۲۳۱.</ref> بعضی نیز قائل به اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکن شدهاند <ref>دوانی، ثلاث رسائل، ۱۶۸.</ref> امامخمینی میانه این اقوال را گرفته، معتقد است منافاتی میان قول به اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت با قول به مجعولبودن ماهیت در عرفان نیست، و طبق مبنای عرفانی، قول به مجعولبودن ماهیت صحیح است <ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۹؛ ← مقالههای اصالت وجود؛ وجود.</ref> | ||
# وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و | # وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوههای اویند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۰؛ ← مقاله شیطان.</ref> این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است. | ||
# سمع و بصر: برخی حکمای الهی، حیثیتهای مختلف را در اسمای الهی نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم بر میگردانند <ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۲۸۹.</ref> و برخی دیگر علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.</ref> امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref> زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ درحالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قید باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت موجودند و حقتعالی واجد این حقایق است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴) (← مقاله علم الهی.</ref> | # سمع و بصر: برخی حکمای الهی، حیثیتهای مختلف را در اسمای الهی نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم بر میگردانند <ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۲۸۹.</ref> و برخی دیگر علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.</ref> امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد؛ <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref> زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ درحالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قید باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت موجودند و حقتعالی واجد این حقایق است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴) (← مقاله علم الهی.</ref> | ||
==شرایط تحصیل فلسفه== | ==شرایط تحصیل فلسفه== | ||
بحثهای حکمت نظری و فلسفه، بحثهایی عمیق و دقیق بوده، و ورود به این مباحث برای هر کسی جایز نیست؛ از اینرو برای تحصیل علم فلسفه شرایطی لازم است؛ ازجمله: ۱. داشتن تفکر عقلانی و ذوق فلسفی: انسانها از نظر ذوق و تفکر متفاوتاند و همگان برخوردار از ذوق و تفکر فلسفی نیستند؛ بنابراین تنها کسانی میتوانند مباحث فلسفی را درک کنند که از ذوق فلسفی و تفکر خاصی برخوردار باشند؛ ۲. تسلط کافی به مباحث منطق: طالب فلسفه علاوه بر داشتن ذوق فلسفی، باید بر مباحث منطقی نیز تسلط کافی داشته باشد و مباحثی چون [[قیاس]] را بهخوبی بداند و | بحثهای حکمت نظری و فلسفه، بحثهایی عمیق و دقیق بوده، و ورود به این مباحث برای هر کسی جایز نیست؛ از اینرو برای تحصیل علم فلسفه شرایطی لازم است؛ ازجمله: ۱. داشتن تفکر عقلانی و ذوق فلسفی: انسانها از نظر ذوق و تفکر متفاوتاند و همگان برخوردار از ذوق و تفکر فلسفی نیستند؛ بنابراین تنها کسانی میتوانند مباحث فلسفی را درک کنند که از ذوق فلسفی و تفکر خاصی برخوردار باشند؛ ۲. تسلط کافی به مباحث منطق: طالب فلسفه علاوه بر داشتن ذوق فلسفی، باید بر مباحث منطقی نیز تسلط کافی داشته باشد و مباحثی چون [[قیاس]] را بهخوبی بداند و اَشکال اقترانی را از استثنایی بازشناسی کند و بر شرایط انتاج آنها واقف باشد و شرایط قیاس و اصناف مغالطههای لفظی و معنوی را بداند <ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۱۹ ـ ۲۰.</ref> | ||
امامخمینی نیز برای تحصیل علم فلسفه، شرایطی قائل است؛ ازجمله: | امامخمینی نیز برای تحصیل علم فلسفه، شرایطی قائل است؛ ازجمله: | ||
۱. استعداد و آمادگی: امامخمینی در عرضه مباحث دقیق فلسفی بر کسانی که از فطانت و آمادگی لازم فکری برخوردار نبودند، پرهیز می کرد. به اعتقاد ایشان هر علمی را اهلی است و مباحث فلسفه و الهیات از عمیقترین مباحثی است که به ذوق و آمادگی لازم نیاز دارد. این مباحث به قدری عمیق و دقیق است که شیخ الرئیس، [[ابنسینا]] که در هوش و استعداد بینظیر است، در برخورد با برخی مباحث فلسفی اظهار عجز و ناتوانی میکند؛ چنانکه او در فهم [[مسائل ما بعد الطبیعه]] | ۱. استعداد و آمادگی: امامخمینی در عرضه مباحث دقیق فلسفی بر کسانی که از فطانت و آمادگی لازم فکری برخوردار نبودند، پرهیز می کرد. به اعتقاد ایشان هر علمی را اهلی است و مباحث فلسفه و الهیات از عمیقترین مباحثی است که به ذوق و آمادگی لازم نیاز دارد. این مباحث به قدری عمیق و دقیق است که شیخ الرئیس، [[ابنسینا]] که در هوش و استعداد بینظیر است، در برخورد با برخی مباحث فلسفی اظهار عجز و ناتوانی میکند؛ چنانکه او در فهم [[مسائل ما بعد الطبیعه]] ارسطو، چهل بار کتاب [[فارابی]] را مطالعه میکند و با تضرع به درگاه ربوبی، رمز و حل آن مسائل فلسفی را درخواست میکند <ref>امام خمینی، مصباح الهدایه، ۶۸ ـ ۶۹؛ ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۲۰ ـ ۲۱.</ref> اهمیت این مطلب بهحدی است که برای شرکت در درس فلسفه امامخمینی که به صورت محدود برگزار میشد، افراد با اجازه ایشان در درسی مانند [[اسفار]] شرکت میکردند. قابلیت شاگردان را باید یکی از استادان تأیید میکرد؛ چنانکه ایشان پس از مدتی تدریس فلسفه، از شاگردان خواسته بود آن مطالب درسی را بنویسند و برای ملاحظه، به ایشان تحویل دهند و تنها در صورت تأیید، شاگردان میتوانستند شرکت در درس فلسفه را ادامه دهند <ref>ملکوتی، خاطرات آیتالله مسلم ملکوتی، ۳۲؛ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۳) (← مقاله تدریس امامخمینی.</ref> | ||
۲. تهذیب نفس: امامخمینی فراگیری فلسفه بدون تهذیب نفس را موجب حیرانی و سرگردانی میداند <ref>امام خمینی، دیوان امام، ۱۱۵؛ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۰.</ref> اینکه شخص بدون تهذیب نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات فلسفی کند و در مجالس علمی، حاضران را فریفته معلومات فلسفی خود کند، فریب [[شیطان]] را خورده است؛ <ref>ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۰.</ref> از اینرو ایشان شناخت برهان و فلسفه بدون تهذیب را مانند تصدیق قضایا بدون تصور میداند؛ یعنی چه بسا شخص مباحث فلسفی را بتواند ثابت کند، ولی از تصور آنها عاجز بماند؛ نظیر ربط [[حادث]] به [[قدیم]]، کیفیت معیت حق با خلق، ظهور حق در خلق و...؛ درحالیکه تنها طریق راهیافتن به مسائل فلسفی، مجاهدت با نفس است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۲.</ref> | ۲. تهذیب نفس: امامخمینی فراگیری فلسفه بدون تهذیب نفس را موجب حیرانی و سرگردانی میداند <ref>امام خمینی، دیوان امام، ۱۱۵؛ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۰.</ref> اینکه شخص بدون تهذیب نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات فلسفی کند و در مجالس علمی، حاضران را فریفته معلومات فلسفی خود کند، فریب [[شیطان]] را خورده است؛ <ref>ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۰.</ref> از اینرو ایشان شناخت برهان و فلسفه بدون تهذیب را مانند تصدیق قضایا بدون تصور میداند؛ یعنی چه بسا شخص مباحث فلسفی را بتواند ثابت کند، ولی از تصور آنها عاجز بماند؛ نظیر ربط [[حادث]] به [[قدیم]]، کیفیت معیت حق با خلق، ظهور حق در خلق و...؛ درحالیکه تنها طریق راهیافتن به مسائل فلسفی، مجاهدت با نفس است <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۴۷ ـ ۴۴۸؛ ضیایی، نهضت فلسفی امامخمینی، ۱۰۲.</ref> | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
۱. پرهیز از تقلید و تلاش در جهت فلسفهورزی: روش امامخمینی در فلسفه، علاوه بر وصف و گزارش، همراه و آمیخته با نوآوری بوده است. ایشان در عین حال که به بیان دیدگاههای فلاسفه صاحبنظر میپرداخت، به اجتهاد و نوآوری در این علم نیز توجه داشت <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۳ ـ ۱۸۴؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۶.</ref> | ۱. پرهیز از تقلید و تلاش در جهت فلسفهورزی: روش امامخمینی در فلسفه، علاوه بر وصف و گزارش، همراه و آمیخته با نوآوری بوده است. ایشان در عین حال که به بیان دیدگاههای فلاسفه صاحبنظر میپرداخت، به اجتهاد و نوآوری در این علم نیز توجه داشت <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸۳ ـ ۱۸۴؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۶.</ref> | ||
۲. نیامیختن [[علوم حقیقی]] با [[علوم اعتباری]]: امامخمینی اگرچه خود هم [[فیلسوف]] و [[عارف]] است و هم [[فقیه]] و | ۲. نیامیختن [[علوم حقیقی]] با [[علوم اعتباری]]: امامخمینی اگرچه خود هم [[فیلسوف]] و [[عارف]] است و هم [[فقیه]] و اصولی، از خلط علوم حقیقی با علوم اعتباری بهشدت پرهیز میکند و پرهیز میدهد. ایشان چون مسائل فلسفه را جزء علوم حقیقی میداند، استفاده از آنها را در علوم اعتباری درست نمیداند <ref>امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۳۱۸ و ۴۸۸؛ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۱۹ ـ ۲۲۰؛ همدانی، تبیین دیدگاههای انتقادی امامخمینی رحمه الله در استفاده از روش فلسفی در علم اصول، ۱۱۴.</ref> ایشان به آرای فقهایی چون [[میرزامحمدحسین نایینی]] و [[محمدحسین اصفهانی]]، آنجا که مسائل فلسفی را در مباحث اصولی مطرح کردهاند، پرداخته، اشکالات دیدگاه آنان را بیان کرده است <ref>امام خمینی، جواهر الاصول، ۱/۴۳، ۲۸۸؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۷۵؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ۱/۴۰۴ ـ ۴۰۶؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۶؛ ← مقاله اصول فقه.</ref> | ||
۳. حفظ حدود و قلمرو فلسفه: امامخمینی برای فلسفه قلمرو و حدود مستقلی قائل است و دخالت فلسفه در عرفان و یا دخالت عرفان در فلسفه را سبب نابودی هر دو میداند <ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۰؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۷۱.</ref> | ۳. حفظ حدود و قلمرو فلسفه: امامخمینی برای فلسفه قلمرو و حدود مستقلی قائل است و دخالت فلسفه در عرفان و یا دخالت عرفان در فلسفه را سبب نابودی هر دو میداند <ref>امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۰؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۷۱.</ref> | ||
۴. تقدم دلیل عقلی بر نقلی: به باور امامخمینی در مسائل اعتقادی و فلسفی تعبد وجهی ندارد؛ زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمیکند <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۵؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۹.</ref> ۵. استفاده از تعابیر و واژگان | ۴. تقدم دلیل عقلی بر نقلی: به باور امامخمینی در مسائل اعتقادی و فلسفی تعبد وجهی ندارد؛ زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمیکند <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۵؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۹.</ref> ۵. استفاده از تعابیر و واژگان قرآنی و روایی در تبیین مباحث فلسفی: <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۰؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۵۶.</ref> ایشان در زمینه مسائل فلسفی به آیات و روایات و ادعیه توجه تام داشته، در استدلالهای فلسفی و نقد آرای دیگران از آنها بهره برده است؛ <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۲ ـ ۱۱۴ و ۱۲۶ ـ ۱۲۸؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۶۹.</ref> چنانکه ایشان وقتی [[حدوث زمانی]] عالم را به شیوه حکمت متعالیه مطرح میکند و به نقد دیدگاه [[متکلمان]] میپردازد، معتقد است اگر به حدوث زمانی ـ به آن معنا که متکلمان باور دارند ـ قائل شود، اسمای [[«قدیم الاحسان»|قدیم الاحسان]] و [[«دائم الفضل»|دائم الفضل ]]بودن خداوند، بدون مظهر خواهند ماند <ref>امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۳۳؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۶۹.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |