کاربر:Salehi/صفحه تمرین۲: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان میدهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن، یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد؛ به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از [[وحی]] اسلامی گرفته است؛ <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۳</ref> از اینرو نسبتدادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بیاطلاعی از کتابهای فلاسفه اسلامی نظیر [[میرداماد]] و ملاصدرا و بیاطلاعی از معارف الهی و احادیث اهل بیت(ع) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلام معارف الهی است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> | مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان میدهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن، یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد؛ به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از [[وحی]] اسلامی گرفته است؛ <ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۳</ref> از اینرو نسبتدادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بیاطلاعی از کتابهای فلاسفه اسلامی نظیر [[میرداماد]] و ملاصدرا و بیاطلاعی از معارف الهی و احادیث اهل بیت(ع) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلام معارف الهی است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> | ||
از سوی دیگر، امامخمینی بر این باور است که فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: [[فلسفه عمومی]] و [[فلسفه اعلی]]. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان میداند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی را اندیشههایی میداند که شهود و عرفان آنها را تأیید میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵.</ref> ایشان از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع میکند و آن را از نواقص فلسفه مشاء و اشراق مبرّا میداند و قائل است ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و [[معاد]] را بر یک اصل خللناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خللهای ابنسینا را در علم الهی روشن ساخت و [[شریعت]] و حکمت الهیه را با هم تعامل داد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶ و ۴۴۳.</ref> فلاسفه اسلامی، برخلاف فلاسفه غربی که بیشتر گسیخته از همه قیود، به سراغ فلسفه میروند و در مواردی هم بعضی از آنها پروایی از الحاد ندارند، <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۸۷۱ ـ ۸۷۳ و ۸۸۴ ـ ۸۸۵</ref> تفسیری فلسفی از متن مقدس ارائه میدهند که ریشه در قرآن و حدیث دارد، و از همین جهت است که حکمای اسلامی در حوزه حکمت عملی، عموماً پیرو اخلاق دینی بودند. بنابر نظر ملاصدرا، هماهنگی تفکر و نتایج تحقیقات فلسفی با دین اسلام، از آنچنان اعتبار و عیاری برخوردار است که فلسفهای که با کتاب و سنت هماهنگ نباشد، فلسفه اسلامی نخواهد بود؛ <ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۰۳</ref> از همین جهت است که امامخمینی فلسفه دکارت را در باب [[الهیات]] و [[ما بعد الطبیعه]]، سست میداند و خودباختگی مسلمانان در برابر فلسفه غرب را نکوهش میکند و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref> | از سوی دیگر، امامخمینی بر این باور است که فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: [[فلسفه عمومی]] و [[فلسفه اعلی]]. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان میداند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی را اندیشههایی میداند که شهود و عرفان آنها را تأیید میکند <ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵.</ref> ایشان از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع میکند و آن را از نواقص فلسفه مشاء و اشراق مبرّا میداند و قائل است ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و [[معاد]] را بر یک اصل خللناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خللهای ابنسینا را در علم الهی روشن ساخت و [[شریعت]] و حکمت الهیه را با هم تعامل داد <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۶ و ۴۴۳.</ref> فلاسفه اسلامی، برخلاف فلاسفه غربی که بیشتر گسیخته از همه قیود، به سراغ فلسفه میروند و در مواردی هم بعضی از آنها پروایی از الحاد ندارند، <ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۸۷۱ ـ ۸۷۳ و ۸۸۴ ـ ۸۸۵</ref> تفسیری فلسفی از متن مقدس ارائه میدهند که ریشه در قرآن و حدیث دارد، و از همین جهت است که حکمای اسلامی در حوزه حکمت عملی، عموماً پیرو اخلاق دینی بودند. بنابر نظر ملاصدرا، هماهنگی تفکر و نتایج تحقیقات فلسفی با دین اسلام، از آنچنان اعتبار و عیاری برخوردار است که فلسفهای که با کتاب و سنت هماهنگ نباشد، فلسفه اسلامی نخواهد بود؛ <ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۰۳</ref> از همین جهت است که امامخمینی فلسفه دکارت را در باب [[الهیات]] و [[ما بعد الطبیعه]]، سست میداند و خودباختگی مسلمانان در برابر [[فلسفه غرب]] را نکوهش میکند و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۴؛ امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۱ ـ ۳۹۲.</ref> | ||
موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است <ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند <ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛ <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، کتب انبیا، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم <ref>واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است (ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> | موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است <ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند <ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛ <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، کتب انبیا، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم <ref>واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است (ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است <ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> |