فقه و عرف (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

Mkhaghanif (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
Mkhaghanif (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۳: خط ۷۳:
علیدوست بیان می‌کند که واژه فقه هنگامی کارایی دارد که علم به احکام همراه با علم به مستندات و ادله تفصیلی باشد و بدین ترتیب، دانشِ مقلِّدی که این خصوصیت را ندارد نمی‌تواند فقه باشد؛ چرا که این علم و فهم باید با ضوابط شناخته شده اجتهاد و منطق حقوقی پذیرفته شده سامان یافته باشد (ص۴۳).
علیدوست بیان می‌کند که واژه فقه هنگامی کارایی دارد که علم به احکام همراه با علم به مستندات و ادله تفصیلی باشد و بدین ترتیب، دانشِ مقلِّدی که این خصوصیت را ندارد نمی‌تواند فقه باشد؛ چرا که این علم و فهم باید با ضوابط شناخته شده اجتهاد و منطق حقوقی پذیرفته شده سامان یافته باشد (ص۴۳).


به‌تصریح علیدوست، «فقه» در لغت و قرآن به‌معنای مطلق فهم یا فهم با دقت و تأمل است، لکن در بستر تاریخ دینی چندین بار با تضییق روبه‌رو شده، و بدین ترتیب، فقه در این کتاب به مسائلی گفته می‌شود که کاشف از حلال و حرام و اعتبارات الاهی است (ص۴۶). نویسنده در ادامه توضیح داده که «عرف» یعنی فهم، بنا یا داوری مستمر و ارادی مردم که صورت قانون مشروع به خود نگرفته باشد (ص۶۱).
به‌تصریح علیدوست، «فقه» در لغت و قرآن به‌معنای مطلق فهم یا فهم با دقت و تأمل است، لکن در بستر تاریخ دینی چندین بار با تضییق روبه‌رو شده، و بدین ترتیب، فقه در این کتاب به مسائلی گفته می‌شود که کاشف از حلال و حرام و اعتبارات الاهی است (ص۴۶).  


شریعت از دید علیدوست، به‌معنای مجموعه دین و نیز به‌معنای احکام دینی است و مراد از آن در این کتاب، معنای دوم است، و بدین ترتیب، رابطه شریعت و فقه، رابطه مکشوف و کاشف است (ص ۷۷). کتاب با اشاره به رابطه شریعت و فقه، چهار امر را ادعا می‌کند: ۱. شریعت امری الهی، معصوم و خالی از عیب است، ولی فقه فهم یا مجموعه مسائل بشری است که ناظر به فهم شریعت است، ۲. شریعت در هر دو معنای ذکر شده همگون و یکسان با فقه نیست (ص۷۸)، ۳. تفسیر شریعت به طاعت خدا و رسول و صاحبان امر، اساس صحیحی در لغت و عرف عرب و متون دینی ندارد (ص۷۹)، و ۴. فقه کاشف از شریعت است که ممکن است راه خطا بپیماید (ص۸۰).
شریعت از دید علیدوست، به‌معنای مجموعه دین و نیز به‌معنای احکام دینی است و مراد از آن در این کتاب، معنای دوم است، و بدین ترتیب، رابطه شریعت و فقه، رابطه مکشوف و کاشف است (ص ۷۷). کتاب با اشاره به رابطه شریعت و فقه، چهار امر را ادعا می‌کند: ۱. شریعت امری الهی، معصوم و خالی از عیب است، ولی فقه فهم یا مجموعه مسائل بشری است که ناظر به فهم شریعت است، ۲. شریعت در هر دو معنای ذکر شده همگون و یکسان با فقه نیست (ص۷۸)، ۳. تفسیر شریعت به طاعت خدا و رسول و صاحبان امر، اساس صحیحی در لغت و عرف عرب و متون دینی ندارد (ص۷۹)، و ۴. فقه کاشف از شریعت است که ممکن است راه خطا بپیماید (ص۸۰).


===عرف و تقسیمات عرف‌===
===عرف و تقسیمات عرف‌===
علیدوست در تعریف عرف،‌ تعاریف گوناگون ارائه‌شده از سوی اندیشمندان را ناکافی معرفی می‌کند و بر آن است که برای روشن شدن معنای دقیق عرف نخست باید عناصر و مؤلفه‌ها و کاربردهای عرف را بررسی کرد (ص۵۲). او در پایان این بخش توضیح داده  است که «عرف» مصطلح در دانش فقه یعنی فهم، بنا یا داوری مستمر و ارادی مردم که صورت قانون مشروع به خود نگرفته باشد (ص۶۱). علیدوست در ادامه اقسام عرف را برشمرده است:
*عرف دقیق و عرف متسامح: ۱. تقسیم عرف به دقیق و غیردقیق به اعتبار کارایی آن در تطبیق مفاهیم، تطبیق عناوین بر مصادیق آنهاست، ۲. موضوع این تقسیم، داوری درباره موضوع است نه حکم، ۳. در نتیجهٔ داوری عقل و عرف دقیق، گاهی همگونی و وحدت و گاهی ناهمگونی و تفاوت رخ می‌دهد؛ مثلاً در موضوع فرسخ و سال، عرف و عقل نگرشی همگون دارند، اما این همگونی در موضوع خون و زوال نجاست  وجود ندارد (ص۷۲).
*عرف دقیق و عرف متسامح: ۱. تقسیم عرف به دقیق و غیردقیق به اعتبار کارایی آن در تطبیق مفاهیم، تطبیق عناوین بر مصادیق آنهاست، ۲. موضوع این تقسیم، داوری درباره موضوع است نه حکم، ۳. در نتیجهٔ داوری عقل و عرف دقیق، گاهی همگونی و وحدت و گاهی ناهمگونی و تفاوت رخ می‌دهد؛ مثلاً در موضوع فرسخ و سال، عرف و عقل نگرشی همگون دارند، اما این همگونی در موضوع خون و زوال نجاست  وجود ندارد (ص۷۲).
*عرف کارشناس و عرف غیرکارشناس: مؤلف تفکیک این دو عرف و استفاده بجا از هر کدام در جایگاه خود را امری ضروری در اجتهاد می‌داند (ص۷۳).
*عرف کارشناس و عرف غیرکارشناس: مؤلف تفکیک این دو عرف و استفاده بجا از هر کدام در جایگاه خود را امری ضروری در اجتهاد می‌داند (ص۷۳).
خط ۸۴: خط ۸۵:
===مفاهیم و اصطلاحات همگن===
===مفاهیم و اصطلاحات همگن===


۱. بررسی یکسان‌انگاری «عرف» و «[[بنای عقلا]]»: از نظر علیدوست، این همسویی اشتباه است و این دو نسبت منطقی عموم و خصوص من‌وجه دارند و تنها در مواردی یکسانی دارند (ص۱۱۹). بدین ترتیب، بنای عقلا تأسیس‌ها و نهادهای عقلایی است و مبادی آن تحلیل نهاد به گزارهٔ درک مصلحت و عوامل متفاوت دیگر است. به‌گفته علیدوست، سزاوار است تنها تأسیس‌هایی را بنای عقلا بدانیم که منشأ عقلانی دارد و بنابراین بقیه بناها را به «عرف» و «عادت» موسوم کنیم.  
۱. بررسی یکسان‌انگاری «عرف» و «[[بنای عقلا]]»: از نظر علیدوست، این همسویی اشتباه است و این دو نسبت منطقی عموم و خصوص من وجه دارند و تنها در مواردی یکسانی دارند (ص۱۱۹). بدین ترتیب، بنای عقلا تأسیس‌ها و نهادهای عقلایی است و مبادی آن تحلیل نهاد به گزاره درک مصلحت و عوامل متفاوت دیگر است. به‌گفته علیدوست، سزاوار است تنها تأسیس‌هایی را بنای عقلا بدانیم که منشأ عقلانی دارد و بنابراین بقیه بناها را به «عرف» و «عادت» موسوم کنیم.  


۲. سیره: از دید علیدوست، سیره همان بنای عقلاست که با اضافه یا وصف تخصیص می‌خورد. عناوین سیره، سیره متشرعه، سیره مسلمین، بنای عقلا و عرف مذهبی در توضیح نویسنده این است که واژه سیره اگر بدون اضافه و صفت ذکر شود غالباً همان بنای عقلاست، ولی اگر با قیدهایی مثل متشرعه و مسلمین بیاید، بر تأسیس‌هایی اطلاق می‌گردد که تدین و تعهد پدیدآورندگان به شریعت اسلام در پیدایش آنها دخالت داشته باشد (ص۱۲۳).
۲. سیره: از دید علیدوست، سیره همان بنای عقلاست که با اضافه یا وصف تخصیص می‌خورد. عناوین سیره، سیره متشرعه، سیره مسلمین، بنای عقلا و عرف مذهبی در توضیح نویسنده این است که واژه سیره اگر بدون اضافه و صفت ذکر شود غالباً همان بنای عقلاست، ولی اگر با قیدهایی مثل متشرعه و مسلمین بیاید، بر تأسیس‌هایی اطلاق می‌گردد که تدین و تعهد پدیدآورندگان به شریعت اسلام در پیدایش آنها دخالت داشته باشد (ص۱۲۳).


۳. سنت، هنجار و نُرم: از نظر علیدوست، این اصطلاحات واژه‌هایی هستند که گاه همسان با عرف به کار می‌روند. وی در پایان این بخش به بررسی همسویی سنت، هنجار و نُرم پرداخته و بر آن است که اگر واژه سنت بر امر شایع و روش یا گفتار مقبول نزد اکثریت یک جامعه اطلاق گردد، مرادف عرف است، اما اگر با تعبیر سنةالله یا سنة رسول الله، ذکر شود، مرادف عرف نخواهد بود. دو واژه هنجار و نُرم به‌واسطه ابهام در تعریف اگر معادل رفتارها، کنش‌ها و داوری‌ها باشد با عرف همسو نیستند، اما اگر بر مبنا اطلاق شود، هم‌معنای عرف خواهند بود (ص ۱۲۹).
۳. سنت، هنجار و نُرم: از نظر علیدوست، این اصطلاحات واژه‌هایی هستند که گاه همسان با عرف به کار می‌روند. وی در پایان این بخش به بررسی همسویی سنت، هنجار و نُرم پرداخته و بر آن است که اگر واژه سنت بر امر شایع و روش یا گفتار مقبول نزد اکثریت یک جامعه اطلاق گردد، مرادف عرف است، اما اگر با تعبیر سنة الله یا سنة رسول‌الله، ذکر شود، مرادف عرف نخواهد بود. دو واژه هنجار و نُرم به‌واسطه ابهام در تعریف اگر معادل رفتارها، کنش‌ها و داوری‌ها باشد با عرف همسو نیستند، اما اگر بر مبنا اطلاق شود، هم‌معنای عرف خواهند بود (ص ۱۲۹).


علیدوست در نهایت تصریح کرده است که به‌رغم تفاوت‌ها میان عرف و عادت، عرف و سیره، عرف و بنای عقلا و امثال آن، اما در این کتاب، در بیان رابطه فقه با عرف، «عرف» نماینده همه این موارد، از جمله سیره و بنای عقلا خواهد بود (ص۱۳۰).
علیدوست در نهایت تصریح کرده است که به‌رغم تفاوت‌ها میان عرف و عادت، عرف و سیره، عرف و بنای عقلا و امثال آن، اما در این کتاب، در بیان رابطه فقه با عرف، «عرف» نماینده همه این موارد، از جمله سیره و بنای عقلا خواهد بود (ص۱۳۰).


== کاربرد عرف در فقه ==
== کاربرد عرف در فقه ==
به‌باور ابوالقاسم علیدوست، عرف ابزاری برای مستند ساختن کشف است، اما منبع شریعت یا سند کشف شریعت نیست؛ چرا که نصوص و متون دینی، به منبع بودن انحصاری اراده الهی در شریعت اشاره می‌کنند (ص۱۴۸-۱۵۱).  
به‌باور ابوالقاسم علیدوست، عرف ابزاری برای مستندساختن کشف است، اما منبع شریعت یا سند کشف شریعت نیست؛ چرا که در نصوص و متون دینی، منبع‌ انحصاری شریعت، اراده الهی است (ص۱۴۸-۱۵۱).  


علیدوست بر همین اساس بر آن است که نبود سند معتبر بر اعتبار عرف، دلیل بر نفی اعتبار آن است. با این حال تصریح می‌کند که با کالبدشکافی مبدأشناسی و پسینه‌کاوی عرف‌ها، بسیاری از آنها منشأ صحیح عقلانی داشته و معتبرند. مؤلف پس از این در بخش دوم و در موضوع کاربرد عرف در فقه و استنباط، دو تقسیم کاربرد استقلالی و غیراستقلالی عرف را توضیح می‌دهد:
علیدوست بر همین اساس بر آن است که نبود سند معتبر بر اعتبار عرف، دلیل بر نفی اعتبار آن است. با این حال تصریح می‌کند که با کالبدشکافی، مبدأشناسی و پسینه‌کاوی عرف‌ها، بسیاری از آنها منشأ صحیح عقلانی داشته و معتبرند. مؤلف پس از این در بخش دوم و در موضوع کاربرد عرف در فقه و استنباط، دو تقسیم کاربرد استقلالی و غیراستقلالی عرف را توضیح می‌دهد:


۱. کاربرد استقلالی: منبع‌انگاری عرف به‌موازات دیگر ادله استنباط یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع.
۱. کاربرد استقلالی: منبع‌انگاری عرف به‌موازات دیگر ادله استنباط یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع.
خط ۱۰۱: خط ۱۰۲:
۲. کاربرد غیراستقلالی: در خدمت ادله بودن عرف در جریان استنباط حکم.
۲. کاربرد غیراستقلالی: در خدمت ادله بودن عرف در جریان استنباط حکم.


کتاب فقه و عرف در بخشی دیگر و پس از نقل و نقد ادله طرفداران سندانگاری عرف به موازات بقیه ادله، بر آن است که این اندیشه از دو آمیختن ناصحیح (آمیختن عرف به غیر آن و آمیخت کارایی آلی به استقلالی) نشأت گرفته است (ص۲۰۱). علیدوست تصریح کرده که کاربرد آلی و ابزاری عرف مورد وفاق همگان است و عرف در این کارایی سند نیست، بلکه در خدمت سندی از اسناد معتبر و پیرامون آن است.
کتاب فقه و عرف در بخشی دیگر و پس از نقل و نقد ادله طرفداران سندانگاری عرف به موازات بقیه ادله، بر آن است که این اندیشه از دو آمیختن ناصحیح (آمیختن عرف به غیر آن و آمیختن کارایی آلی به استقلالی) نشأت گرفته است (ص۲۰۱). علیدوست تصریح کرده که کاربرد آلی و ابزاری عرف مورد وفاق همگان است و عرف در این کارایی سند نیست، بلکه در خدمت سندی از اسناد معتبر و پیرامون آن است.


===نمونه‌های کاربرد ابزاری عرف در استنباط===  
===نمونه‌های کاربرد ابزاری عرف در استنباط===  
از نظر علیدوست، یکی از کاربردهای عرف، مراجعه به آن در تبیین مفاهیم مفردات و هیئت‌های به کار رفته در دلیل است. عرف در این کارایی رقیب ندارد. مراجعه به عرف در برداشت از مجموعهٔ دلیل یا ادله و امور پیرامون تنقیح مناط، همچنین الغای خصوصیت، اولویت عرفی (توسیع مدلول دلیل)، تخصیص، تقیید و عدم انعقاد اطلاق در دلیل به عرف و عادت (تضییق مدلول دلیل)، تغییر و عمل نکردن به نص شرعی به‌دلیل تغییر عادت و عرف، و فهم مناسبات حکم و موضوع ذکر شده در اسناد شرعی، از نمودهای این کارایی است.
از نظر علیدوست، یکی از کاربردهای عرف، مراجعه به آن در تبیین مفاهیم مفردات و هیئت‌های به کار رفته در دلیل است. عرف در این کارایی رقیب ندارد. مراجعه به عرف در برداشت از مجموعهٔ دلیل یا ادله و امور پیرامون تنقیح مناط، همچنین الغای خصوصیت، اولویت عرفی (توسیع مدلول دلیل)، تخصیص، تقیید و عدم انعقاد اطلاق در دلیل به عرف و عادت (تضییق مدلول دلیل)، تغییر و عمل‌نکردن به نص شرعی به‌دلیل تغییر عادت و عرف، و فهم مناسبات حکم و موضوع ذکرشده در اسناد شرعی، از نمودهای این کارایی است.


نویسنده در همین راستا، تنقیح مناط، شم‌الفقاهه و ذوق فقهی و حقوقی را تا وقتی متکی به سند یا مجموعه‌ای از اسناد نباشد، غیرمعتبر دانسته و بر آن است که باید با حذف این عناوین از عرصه اجتهاد و ذکر اسنادی که پشتوانه این عناوین است، از عدم شفافیت مدارک استنباط کاست. علیدوست تأکید کرده است که فقه بی‌نیاز از مفاهیم و عناوینی از این دست است که چیزی به‌جز عنوان نیستند؛ چرا که به‌واسطه بهره‌مندی از نیروی خالص عقل و توجه بیشتر به عمومات کلان، چارچوب‌ها، مقاصد قطعی و مبانی کلی بنیان‌های زیرین شریعت می‌توان به احکام شرعی دست یافت (ص۲۴۳-۲۴۴).
نویسنده در همین راستا، تنقیح مناط، شم‌الفقاهه و ذوق فقهی و حقوقی را تا وقتی متکی به سند یا مجموعه‌ای از اسناد نباشد، غیرمعتبر دانسته و بر آن است که باید با حذف این عناوین از عرصه اجتهاد و ذکر اسنادی که پشتوانه این عناوین است، از عدم شفافیت مدارک استنباط کاست. علیدوست تأکید کرده است که فقه بی‌نیاز از مفاهیم و عناوینی از این دست است که چیزی به‌جز عنوان نیستند؛ چرا که به‌واسطه بهره‌مندی از نیروی خالص عقل و توجه بیشتر به عمومات کلان، چارچوب‌ها، مقاصد قطعی و مبانی کلی بنیان‌های زیرین شریعت می‌توان به احکام شرعی دست یافت (ص۲۴۳-۲۴۴).


=== اصول کاربرد عرف در فقه ===
نویسنده سپس در موضوع بررسی کاربردهای عرف، چند اصل را مورد توجه قرار داده و بر آن است که در هر قضیه‌ای که مبین قانون است و حکم به موضوع تعلق می‌گیرد و قرینه خاصی وجود ندارد، منظور قانون‌گذار واقع خارجی موضوع است (ص۲۷۰). وی در ادامه با اشاره به دو عنوان حق و باطل در احکام، مدعی است که هر چند این دو مثل طهارت و نجاست، موضوع آثار و احکامی قرار می‌گیرند، اما در واقع ماهیت جعلی و حکمی دارند و ماهیات جعلی واقعیت‌شان به همان جعل و اعتبار است (ص۲۷۱).
نویسنده سپس در موضوع بررسی کاربردهای عرف، چند اصل را مورد توجه قرار داده و بر آن است که در هر قضیه‌ای که مبین قانون است و حکم به موضوع تعلق می‌گیرد و قرینه خاصی وجود ندارد، منظور قانون‌گذار واقع خارجی موضوع است (ص۲۷۰). وی در ادامه با اشاره به دو عنوان حق و باطل در احکام، مدعی است که هر چند این دو مثل طهارت و نجاست، موضوع آثار و احکامی قرار می‌گیرند، اما در واقع ماهیت جعلی و حکمی دارند و ماهیات جعلی واقعیت‌شان به همان جعل و اعتبار است (ص۲۷۱).


خط ۱۱۵: خط ۱۱۷:


==موضوع شرعی و موضوع عرفی==
==موضوع شرعی و موضوع عرفی==
علیدوست در کتاب خود به بیان اقسام موضوع احکام فقهی پرداخته است: موضوع شرعی و موضوع عرفی. به باور او، موضوع شرعی نهادی است که اختراع شارع و پدیدآمده از جانب اوست، یا ممکن است با وجود اینکه اصلی در عرف داشته باشد، اما در اصطلاحِ شرع با شکل و شرایط و گاه محتوایی خاص مورد توجه باشد که به آن مخترعات شرعیه گفته شده است (ص۳۶۲).
علیدوست در کتاب خود به بیان اقسام موضوعات احکام فقهی پرداخته است: موضوع شرعی و موضوع عرفی. به باور او، موضوع شرعی نهادی است که اختراع شارع و پدیدآمده از جانب اوست، و حتی اگر اصلی در عرف داشته باشد، ممکن است در اصطلاحِ شرع با شکل و شرایط و گاه محتوایی خاص مورد توجه باشد که به آن مخترعات شرعیه گفته شده است (ص۳۶۲).


موضوع عرفی در برابر موضوع شرعی، نهادی است پدیده آمده از عرف عام یا خاص، بدون اینکه شارع آن اصطلاح خاص را تأسیس کرده باشد یا آن را در معنای محاوره خویش استعمال کرده باشد (ص۳۶۳).
موضوع عرفی در برابر موضوع شرعی، نهادی است پدیده آمده از عرف عام یا خاص، بدون اینکه شارع آن اصطلاح خاص را تأسیس کرده باشد، یا آن را در معنای محاوره خویش استعمال کرده باشد (ص۳۶۳).


== گستره شریعت ==
== گستره شریعت ==
علیدوست در بخش پایانی، با اشاره به مباحثی که درباره کاربرد استقلالی یا ابزاری عرف در اوایل کتاب طرح شد و بر اساس آن، تبیین جایگاه عرف در استنباط احکامْ وابسته به گستره شریعت بیان شد، بر آن است که سند انگاشتن یا انکار سندیت عرف، تابعی از آن است که عرف را داخل در محدوده تقنین شارع برشمریم یا خارج از آن (ص۱۵۳-۱۵۴). بدین ترتیب رویکردهای مختلف به گستره شریعت از دید او عبارتند از:
علیدوست در بخش پایانی، با اشاره به مباحثی که درباره کاربرد استقلالی یا ابزاری عرف در اوایل کتاب طرح کرده و بر اساس آن، تبیین جایگاه عرف در استنباط احکامْ وابسته به گستره شریعت بیان شده است، بر آن است که سندانگاشتن یا انکار سندیت عرف، تابعی از آن است که عرف را داخل در محدوده تقنین شارع برشمریم یا خارج از آن (ص۱۵۳-۱۵۴). بدین ترتیب رویکردهای مختلف به گستره شریعت از دید او عبارتند از:
#اندیشه شمول: برای هر حرکت و سکونی حکم خاصی از شریعت وجود دارد، و اباحه نیز یکی از احکام شرعی است (ص۳۲۵)
#اندیشه شمول: برای هر حرکت و سکونی حکم خاصی از شریعت وجود دارد، و اباحه نیز یکی از احکام شرعی است (ص۳۲۵)
#اندیشه انعزال: حوزه شریعت منحصر در اخلاق فردی و عبادات است و بقیه شئون زندگی از آن بیرون است (ص۳۲۸).
#اندیشه انعزال: حوزه شریعت منحصر در اخلاق فردی و عبادات است و بقیه شئون زندگی از آن بیرون است (ص۳۲۸).
خط ۱۳۰: خط ۱۳۲:
==آسیب‌های به‌کارگیری عرف==
==آسیب‌های به‌کارگیری عرف==
نویسنده در پایان کتاب، پاره‌ای از آسیب‌های به‌کارگیری عرف را ذکر کرده و با نقد نظرات دیگران به بیان این آسیب‌ها پرداخته است؛
نویسنده در پایان کتاب، پاره‌ای از آسیب‌های به‌کارگیری عرف را ذکر کرده و با نقد نظرات دیگران به بیان این آسیب‌ها پرداخته است؛
#عرفی‌انگاری شریعت و فقه که به‌باور وی،‌ رسمیت دادن به عرف‌ها و عادات و تحدید حوزه تشریع به چند امر مبهم و بی‌طرفی نسبت به بسیاری حوزه‌ها و عدم ارائه طرحی روشن است، پذیرفتنی نیست (ص۴۲۱). علیدوست در همین راستا ترویج تلطیف شریعت و نیز رسمیت دادن به قرائت‌های مختلف را مردود خوانده است (ص۴۲۱-۴۲۲).
#عرفی‌انگاری شریعت و فقه: که به‌باور وی عبارت است از رسمیت‌دادن به عرف‌ها و عادات، و تحدید حوزه تشریع به چند امر مبهم، و بی‌طرفی نسبت به بسیاری حوزه‌ها و عدم ارائه طرحی روشن، پذیرفتنی نیست (ص۴۲۱). علیدوست در همین راستا ترویج تلطیف شریعت و نیز رسمیت‌دادن به قرائت‌های مختلف را مردود خوانده است (ص۴۲۱-۴۲۲).
#برداشت ناصحیح از تأثیر زمان و مکان: علیدوست گرچه خود بر لزوم توجه فقیه به عنصر زمان و مکان و عادت و فرهنگ و عرف در استنباط احکام از اسناد شرعی سخن می‌گوید، اما بر آن است که تغییر حکم و موضوع به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست؛ چرا که حکم الاهی با موضوع خاص تنها با نسخ قابل زوال و تغییر است؛ همانطور که موضوع حکم نیز قابل تغییر نیست (۴۲۲-۴۲۳). بدین ترتیب موضوع و حکم غیرقابل تغییر است، و آنچه بر عهده نهاد فقه گذاشته شده، تشخیص مصداق است؛ همانطور که کاربردهایی نیز برای عرف در نظر گرفته شده است (ص۴۲۹).
#برداشت ناصحیح از [[نقش زمان و مکان در اجتهاد|تأثیر زمان و مکان]]: علیدوست گرچه خود بر لزوم توجه فقیه به عنصر زمان و مکان و عادت و فرهنگ و عرف در استنباط احکام از اسناد شرعی سخن می‌گوید، اما بر آن است که تغییر حکم و موضوع به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست؛ چرا که حکم الاهی با موضوع خاص تنها با نسخ قابل زوال و تغییر است؛ همانطور که موضوع حکم نیز قابل تغییر نیست (۴۲۲-۴۲۳). بدین ترتیب موضوع و حکم غیرقابل تغییر است، و آنچه بر عهده نهاد فقه گذاشته شده، تشخیص مصداق است؛ همانطور که کاربردهایی نیز برای عرف در نظر گرفته شده است (ص۴۲۹).


علیدوست همچنین واگذاری تشخیص موضوعات پیچیده به عرف، توهم عرف عام و بنای عقلا، و نیز جابجایی غیرعلمی عرف با غیرعرف را از دیگر آسیب‌های بهره‌گیری از عرف دانسته است (ص۴۳۰-۴۵۰).  
علیدوست همچنین واگذاری تشخیص موضوعات پیچیده به عرف، توهم عرف عام و بنای عقلا، و نیز جابجایی غیرعلمی عرف با غیرعرف را از دیگر آسیب‌های بهره‌گیری از عرف دانسته است (ص۴۳۰-۴۵۰).